- سیکی
- سه یک، شراب
معنی سیکی - جستجوی لغت در جدول جو
- سیکی
- سه یک، یک سوم، شراب، مخصوصاً شرابی که به واسطۀ جوشش، دوسوم آن تبخیر شده و یک سوم باقی مانده باشد، سه پخت، شراب سه پخت، شراب ثلثان شده،
برای مثال روز نوروز است امروز و سر سال عجم / بزم نو ساز و طرب کن ز نو سیکی خور (فرخی - ۱۷۳)
- سیکی ((س یَ))
- شراب، شرابی که به سبب جوشش دوسوم آن تبخیر شده باشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آن که سیکی فروشد، شراب فروش می فروش
سیکی خوار
آن که شراب مثلث خورد نوشنده سیکی، شرابخوار باده نوش
مقام و رتبه بیک
نوعی میمون کوچک با دمی بزرگ و پیکری پشم آلود و ریشی پهن و آن مخصوص آمریکاست و بمعنی نوشابه الکلی ژاپنی
کم وزنی، ضد سنگینی
یونانی نام همسر کوپید از ایزدان، روان، مغز
منسوب به خیک: پنیر خیکی (پنیری که در خیک جا دهند)، یا خیکی بالاآوردن، (خیکی درآوردن) کار را خراب کردن افتضاح کردن
زخم نیزه، کار راست
زمختی عفوصت طعم
ظرفی باشد که آنرا از طلا و نقره و مس و برنج سازند
منسوب به سیم نقره یی سیمین از نقره ساخته، آن چه از سیم سازند مفتولی
انگشتان دست را راست کرده به هم چسبانده تیغ وار بر گردن مجرمان فرود آوردن، ضربه ای که به وسیله کف دست به چهره کسی زنند تپانچه کشیده
فرانسوی دورک گردش یک دوره حرکت کامل موج الکتریکی. توضیح امواج رادیو را بوسیله سیکل و اغلب با کیلوسیکل (1000 سیکل) یا مگاسیکل (1000000 سیکل) در ثانیه اندازه گیرند، دوره تحصیلات متوسطه (دبیرستان)، توضیح دوره تحصیلات متوسطه را به دو قسمت تقسیم کرده اند: سیکل اول و سیکل دوم
عدم رغبت به طعام، پری و سرشاری
سروری مهتری آقایی
منسوب به سیخ، گوشه ایست در دستگاه شور
خوبی، احسان، نیکوکاری
ظرف مسطح و دوره دار که از فلز، چوب، پلاستیک و یا دیگر مواد ساخته می شود
ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی، چک، توگوشی، کشیده، لت، تپانچه، کاز، سرچنگ، صفعه
مقابل سنگینی و گرانی، سبک بودن، کم وزنی، کنایه از چستی وچالاکی، کنایه از جلفی، کنایه از خواری و کوچکی
خوب و پسندیده
منسوب به خیک، در خیک نهاده، پنیر خیکی، شخص بسیار چاق
بی خردی، بی وقاری
یک دوره حرکت، گردش، دوره، دوره تحصیلات متوسطه (نظام قدیم)
ظرف مسطح و دوره دار که از فلز یا مواد دیگر ساخته می شود
ضربه ای که به وسیله کف دست به چهره کسی زنند، تپانچه
با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشتن: کنایه از در عین تنگدستی آبروداری کردن، به ظاهر خود را بی نیاز جلوه دادن
با سیلی صورت خود را سرخ نگه داشتن: کنایه از در عین تنگدستی آبروداری کردن، به ظاهر خود را بی نیاز جلوه دادن
خوبی، احسان