جدول جو
جدول جو

معنی سیه - جستجوی لغت در جدول جو

سیه
سیاه، رنگی مانند رنگ زغال، هر چیزی که به رنگ زغال باشد، آنکه پوست بدنش سیاه باشد، حبشی، زنگی، تیره، تاریک، کم ارزش، پست، آلوده به گناه، کثیف، چرک، بدیمن، نامبارک
تصویری از سیه
تصویر سیه
فرهنگ فارسی عمید
سیه(یَهْ)
مخفف سیاه. (برهان). سیاه. اسود. (ناظم الاطباء) : مردمانش همه سیهند از گرمی هوای ایشان. (حدود العالم).
همی هر زمان اسب برگاشتی
وز ابر سیه نعره بگذاشتی.
فردوسی.
ای بحری و به آزادگی از خلق پدید
چون گلستان شکفته ز سیه شورستان.
فرخی.
رجوع به سیاه شود، غلام حبشی و هندی و زنگی. (برهان) (آنندراج) ، نام خط چهارم است از جملۀ هفت خط جام جم و آنرا خط ازرق نیز خوانند. (برهان) ، نحس. شوم. (برهان)
لغت نامه دهخدا
سیه(یَهْ)
سر برگشتۀ کمان. ج، سیات. (ناظم الاطباء). خم گوشۀ کمان. ج، سیات. (مهذب الاسماء).
- سیهالقوس، سرهای برگشتۀ کمان. ج، سیات. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
سیه
آن چه برنگ زغال باشد اسود، تیره تاریک، رنگ زغال سواد. توضیح تیره ترین رنگهاست و آن رنگی است خارج از دسته رنگهای اصلی و فرعی. چون این رنگ را به رنگ دیگر اضافه کنند آن را تیره سازد مقابل سفید، کسی که سیاه پوست باشد، حبشی زنگی، اسب سیاه رنگ، خط چهارم از جمله هفت خط جام ارزق، مست طافح سیاه مست، نحس شوم. یا بازار سیاه. بازاری که در آن قیمت اشیا را بیش از قیمت اصلی خرید و فروش کنند. یا (میان) سیاه و سفید فرق کردن (تشخیص دادن) خواندن و توانستن سواد داشتن، سی ثلثین
فرهنگ لغت هوشیار
سیه
پوشش سقف خانه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آسیه
تصویر آسیه
(دخترانه)
زن اندوهگین، ستون، نام همسر فرعون که موسی (ع) را از نیل گرفت و پنهانی از فرعون از او مراقبت کرد، نام کوهی در استان فارس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بسیه
تصویر بسیه
(پسرانه)
کافی (نگارش کردی: بهسیه)
فرهنگ نامهای ایرانی
(یَ)
تأنیث آسی. حزینه. زنی اندوهگین، خاتنه. آلت ختنه کردن، زن بجشک. (ربنجنی). طبیبه. ج، اواسی، آسیات، ستون. (ربنجنی). ساریه. اسطوانه. دعامه. دیرک. ج، اواسی
لغت نامه دهخدا
(دُ یِ)
دوسیه. پرونده. کارنما. دیوان. و رجوع به دوسیه شود
لغت نامه دهخدا
(دَ سی یَ / یِ)
این کلمه همانند صفتی به دنبال کلمه مریم در بیت ذیل از ناصرخسرو آمده است:
هم از دمش مسیح شود پران
هم مریم دسیه ز گفتارش.
(دیوان چ تقوی ص 209).
مرحوم دهخدا در تعلیقات کتاب نوشته اند: ظاهراً ’صفیه’ یا ’صدیقه’ (به فتح صاد، به جای صدیقه بکسر صاد با دال مشدد) در مقام اشاره به آیۀ: اًن اﷲ اصطفاک و طهرک و اصطفاک علی نساء العالمین، یا ما المسیح بن مریم الا رسول اﷲ قد خلت من قبله الرسل و امه صدیقه، و یا اینکه کلمه عفیفه باشد در مقام توجه به بیت ذیل از ناصرخسرو:
توئی که جز تو نپنداشت با بصارت خویش
عفیفه مریم مرپور خویش را پدری
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جمع واژۀ اساء. ادویه
لغت نامه دهخدا
(رَسْ سی یَ)
منسوب به قاسم رسّی، مدعی امامت در عهد مأمون. (یادداشت مؤلف). رجوع به رسّی و ائمۀ رسیه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیه چشم
تصویر سیه چشم
آن که دارای چشمانی سیاه رنگ باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه چرده
تصویر سیه چرده
آن که رنگ چهره اش تیره باشد سیاه توه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه چال
تصویر سیه چال
گودالی که گناهکاران را در آن نگاه دارند
فرهنگ لغت هوشیار
خیمه های سیاه رنگ که کولیان و صحرا نشینان در دشت و صحرا برای سکونت بر پا کنند سیاه خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه خانه آبنوس
تصویر سیه خانه آبنوس
نایی که آن را از چوب آبنوس ساخته باشند و نوازند
فرهنگ لغت هوشیار
آهنی صیقل کرده که آن را با آب لیمو تر کرده باشند بوضعی بر آتش گذارند که بنفسجی گردد، نوعی رنگ سیاه که بر تیغ و قرصهای سپر و مانند آن مکالند، سیاه رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
آن که جامه سیاه پوشد، آن که عزادار باشد ماتم زده ماتم دار سوگوار، شبگرد عسس میر بازار میر شب، کسی که پیشاپیش پادشاه رود و دور باش گوید چاوش. توضیح این گروه در قدیم به جهت هیبت و صلابت سیاه می پوشیدند، کسی که شیر ببر و دیگر جانوران درنده را نگاهداری کند، جمع سیاه پوشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه پوست
تصویر سیه پوست
آن که رنگ پوست بدنش سیاه باشد مقابل سفید پوست
فرهنگ لغت هوشیار
زنی که پستانش سیاه رنگ باشد، زنی که کودک خود را مراقبت و تربیت نکند، زنی که هر کودک شیر او را بخورد بمیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه بادام
تصویر سیه بادام
سیاه بادام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه خانه
تصویر سیه خانه
سیاه چادر، زندان محبس، خانه بدیمن منزل بی میمنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه سار
تصویر سیه سار
ماهیی از نوع بال که دارای سری سیاه و پیه بسیار است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه دست
تصویر سیه دست
بخیل لئیم، رذل فرومایه، شوم نامبارک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه دل
تصویر سیه دل
تیره دل قسی، بد گمان ظنین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه رخ
تصویر سیه رخ
سیه چرده، بی آبرو بیعزت، شرمنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه رگ
تصویر سیه رگ
سیاه رگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه روز
تصویر سیه روز
بدبخت و بی طالع و محروم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه سر
تصویر سیه سر
گناهکار سیاه سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسیه
تصویر حسیه
مونث حسی: سهشی مونث حسی: امور حسیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیه
تصویر آسیه
زن اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دسیه
تصویر دسیه
پرونده، کارنما، دیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیهه
تصویر سیهه
فاحشه، زن بدکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیه
تصویر آسیه
استوار ساخت، اندوه گسار، ستون
فرهنگ واژه فارسی سره