جدول جو
جدول جو

معنی سینره - جستجوی لغت در جدول جو

سینره
(دخترانه)
پامچال فرنگی، گیاهی زینتی و نیز دارویی با گلهایی که در اواخر زمستان و اوایل بهار شکوفا می شوند و نوید دهنده بهار است
تصویری از سینره
تصویر سینره
فرهنگ نامهای ایرانی
سینره
گیاهی است از تیره مرکبان که زینتی است و دارای گلهای زیبای آبی متمایل به بنفش می باشد و کمی هم دارای بوی معطر است. این گل نسبت به سرما و رطوبت حساس است و معمولا آن را در گلخانه پرورش می دهند اخوین شرونه سینره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیاره
تصویر سیاره
جنبنده، هرباسپ
فرهنگ واژه فارسی سره
گیاهی زینتی از تیره مرکبان جزو گونه های سینره. گلهایش کاملا شبیه سینره است منتهی قدری کوچکتر و برگهایش نیز دراز تر (بیضوی شکل) و تقریبا بدون بریدگی است ارنیکا ارنیکای کوهی خانق الفهد ارنیکای جبلیه تنباکوی کوهی داغ توتونی داغ کسترسی اوکوز گوزو دخان الفوخ
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی پامچال فرنگی شرونه از گیاهان، مرده خاکدان گیاهی است از تیره مرکبان که زینتی است و دارای گلهای زیبای آبی متمایل به بنفش می باشد و کمی هم دارای بوی معطر است. این گل نسبت به سرما و رطوبت حساس است و معمولا آن را در گلخانه پرورش می دهند اخوین شرونه سینره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاره
تصویر سیاره
ستارگان هفتگانه، و کاروان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیطره
تصویر سیطره
غالب گردیدن، تسلط یافتن، چیره گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاره
تصویر سیاره
هر جرم آسمانی که در مداری بیضی شکل می چرخد، از خود روشنایی ندارند و از ستارۀ خود کسب نور می کند، سیاراتی که به دور خورشید می گردند به ترتیب فاصلۀ از خورشید عبارتند از عطارد یا تیر، زهره یا ناهید، زمین، مریخ یا بهرام، مشتری یا برجیس، زحل یا کیوان، اورانوس، نپتون و پلوتون، سیار، کاروان، قافله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیطره
تصویر سیطره
((سَ طَ رَ یا رِ))
چیره شدن، غلبه یافتن، تسلط، چیرگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاره
تصویر سیاره
((سَ یّ رَ یا رِ))
قمر، اجرامی که به دور ستارگان می چرخند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاره
تصویر سیاره
((س رِ))
گاورس، گیاهی است خودرو شبیه جو که در کشتزار گندم می روید
فرهنگ فارسی معین
گیاه زینتی دارای برگ های درشت و گل های زیبا و خوشبو به رنگ آبی یا بنفش که در گلدان می کارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیطره
تصویر سیطره
چیرگی، غلبه، تسلط
فرهنگ فارسی عمید
استخوان بندی بالای شکم از گردن به پائین که در میان آن دل و شش قرار دارد و بمعنی پستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیره
تصویر سیره
روش، طریقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیره
تصویر سیره
سهره، پرنده ای کوچک و خوش آواز با پرهای زرد و سبز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیره
تصویر سیره
((رِ))
سهره، سیره، پرنده ای است کوچک و خوش آواز شبیه بلبل با پرهای زرد و سبز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سینه
تصویر سینه
((نِ))
بخشی از بدن که بین گردن و شکم محدود است، پستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سینه
تصویر سینه
استخوان بندی بالای شکم از گردن به پایین که در میان آن قلب و ریه ها قرار دارد، کنایه از پستان، کنایه از ریه، کنایه از بخش جلو هر چیز
سینه کردن: پیش انداختن و به جلو راندن، در پشت سر کسی یا حیوانی قرار گرفتن و او را با فشار سینه به جلو راندن، بر زمین خوردن سنگ یا تیر یا چیز دیگر پس از پرتاب شدن و منحرف گشتن آن به سمت دیگر، فخر کردن، نازیدن
فرهنگ فارسی عمید