جدول جو
جدول جو

معنی سینابگر - جستجوی لغت در جدول جو

سینابگر
شناگر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سینار
تصویر سینار
(پسرانه)
سنباد، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از بزرگان ایرانی در زمان خسروپرویز پادشاه ساسانی و از سرداران سپاه بهرام چوبینه
فرهنگ نامهای ایرانی
رجوع به قیناباری شود
لغت نامه دهخدا
(جِ گَ)
خونین جگر. به رنگ شراب. سرخ:
ز فکر نازک و دلچسب و مهجور
شود میناجگر معشوق مغرور.
حکیم زلالی (از آنندراج).
، سلیم الطبع و نرم دل. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
سازنده. مغنی. مطرب. (ناظم الاطباء). چرگر. شادی. (یادداشت مؤلف). اما کلمه ظاهراً صورت دگرگون شدۀ خنیاگر است
لغت نامه دهخدا
(گَ)
میناکار. کسی که شغل میناکاری دارد. از عالم (از قبیل) شیشه گر. (آنندراج). کسی که با ماده ای از جنس شیشه و چینی کبودرنگ بر فلزات و جز آن نقش و نگار کند. (از فرهنگ نظام). کسی که میناهای ملون را آب کرده بر ظرف طلا یا نقره کار کند و بدل رنگهای جواهر نماید. (انجمن آرا) :
بوالعجب میناگری کز یک عمل
بست چندین خاصیت را بر زحل.
مولوی.
، کیمیاگر. (جهانگیری) (برهان) (ناظم الاطباء). اکسیرسازنده. صاحب اکسیر:
لطف تو خواهم که میناگر شود
این زمان این تنگ هیزم زر شود.
مولوی.
جمله پاکیها از آن دریا برند
قطره هایش یک بیک میناگرند.
مولوی (مثنوی چ نیکلسون دفتر پنجم ص 119)
لغت نامه دهخدا
(مْ بَ)
آفتاب گردان. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس) ، سیسنبر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
زمینی پست که آب سیل در آن جمع شود: ما از شراب لعل به همت گذشته ایم سیلابگیر نیست زمین بلند ما. (صائب ظنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میناگر
تصویر میناگر
آنکه میناکاری کند میناساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیلابگیر
تصویر سیلابگیر
زمینی پست که آب سیل در آن جمع شود
فرهنگ فارسی معین
مرتعی جنگلی در حومه ی نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
میانجی دعوا
فرهنگ گویش مازندرانی
شناگر
فرهنگ گویش مازندرانی
گاوی سیاه رنگ با پیشانی سفید
فرهنگ گویش مازندرانی