فضّاض. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی). از عالم زرگر به معنی نقره گر. (آنندراج). استادی که اسباب نقره میسازد و زرگر آنکه اسباب طلا میسازد. (ناظم الاطباء) : بکوه سونش سیم و بباغ زردۀ سیب مگر که سیمگر و زرگراند لشکر تیر. امیرمعزی (از آنندراج). تا بت بدعت شکست اقبال نجم سیمگر سکه نقش بت بزر دادن نیارد در جهان. خاقانی
فَضّاض. (ملخص اللغات حسن خطیب کرمانی). از عالم زرگر به معنی نقره گر. (آنندراج). استادی که اسباب نقره میسازد و زرگر آنکه اسباب طلا میسازد. (ناظم الاطباء) : بکوه سونش سیم و بباغ زردۀ سیب مگر که سیمگر و زرگراند لشکر تیر. امیرمعزی (از آنندراج). تا بت بدعت شکست اقبال نجم سیمگر سکه نقش بت بزر دادن نیارد در جهان. خاقانی
کار ستمگر. عمل ستمگر: ستمگران را چون جایگه چنین باشد ستمگری نکند مردم لبیب و فهیم. سوزنی. معلمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز و عتاب وستمگری آموخت. سعدی. وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند. حافظ. به زلف گوی که آیین سرکشی بگذار به غمزه گوی که قلب ستمگری بشکن. حافظ
کار ستمگر. عمل ستمگر: ستمگران را چون جایگه چنین باشد ستمگری نکند مردم لبیب و فهیم. سوزنی. معلمت همه شوخی و دلبری آموخت جفا و ناز و عتاب وستمگری آموخت. سعدی. وفا و عهد نکو باشد ار بیاموزی وگرنه هر که تو بینی ستمگری داند. حافظ. به زلف گوی که آیین سرکشی بگذار به غمزه گوی که قلب ستمگری بشکن. حافظ