جدول جو
جدول جو

معنی سیلوه - جستجوی لغت در جدول جو

سیلوه(وِ)
دهی است از دهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 355 تن سکنه. آب آن از رود خانه بادین آباد. محصول آنجا توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیله
تصویر سیله
گلۀ گاو، گوسفند، آهو یا اسب، گله، رمه، برای مثال به باغ اندر کنون مردم نبرد مجلس از مجلس / به راغ اندر کنون آهو نبرد سیله از سیله (فرخی - ۳۴۹)
فرهنگ فارسی عمید
انبار مخصوص نگهداری گندم که به شکل برج یا گودال ساخته می شود و دارای ماشین ها و دستگاه هایی برای پاک کردن گندم است
فرهنگ فارسی عمید
(یَلْ وَ / وِ)
یلوی. قرقاول و تذرو، داربست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یِ لَ شُ)
دهی است از دهستان خالصۀ بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 14000گزی باختر کرمانشاه و 4000گزی جنوب باختری باباخان، با 175 تن سکنه. آب آن از چشمه است و تابستان ازطریق باباخان اتومبیل می توان برد. در دو محل به فاصله دوهزارگزی واقع به علیا و سفلی مشهور است. سکنۀعلیا 60 نفر است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(سَ وَ / سُ وَ)
خرسندی و بی غمی. اسم است تسلی را. (منتهی الارب). خرسندی. شادی. بی غمی. اسم است مر تسلی را. (ناظم الاطباء) ، فراخی زندگانی. سنوه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به این کلمه شود
لغت نامه دهخدا
انباری خاص محافظت گندم که آنرا بشکل برج یا گودالی سازند و آن ماشینهایی برای پاک کردن غله دارد، (فرهنگ فارسی معین)، از اسپانیایی، چاله یا حفره ای که در زمین ساخته میشود و در آن دانه ها، ریشه ها، علوفۀ سبز و نظایر آن را نگاهداری میکنند، نیز انبار یا مخزن کاملاً بسته ای که در زیرزمین یا روی آن برای محفوظ نگاه داشتن محصولات کشاورزی میسازند، سیلوهای غلات ممکن است از فولاد یا سیمان یا مصالح بنایی ساخته شوند، در دامپروری، سیلو ساختمانی است بشکل استوانه یا گودالی در زمین، که در آن علوفۀ تر (یونجه، ذرت و غیره) خردشده را ریخته میفشارند و روی آنرا میپوشانند، بر اثر تخمیر علوفۀ تر میماند، و بتدریج به مصرف تغذیۀ دامها میرسد، (از دایره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
مطلق گله و رمه را گویند از اسبان، آهوان، گوسفندان و امثال آنها. (برهان). فسیله است که گلۀ گاو، گوسپند، اسب و آهو باشد. (آنندراج). شمس فخری فسیله را به معنی گله اسب وسیله را به معنی گله گاو گفته. (از فرهنگ رشیدی). قیاس شود بافسیله. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) :
به باغ اندر کنون مردم نبرد مجلس از مجلس
به راغ اندر کنون آهو نبرد سیله از سیله.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان شهرویران بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 112 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و توتون است. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(وَ لَ)
دهی است از دهستان سیلاخور بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. دارای 305 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه بافی می باشد. راه آن اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ گَهْ)
سیلگاه:
وز آن سیلگه وآن خطر ساختن
طلسمی بدان گونه پرداختن.
نظامی.
رجوع به سیلگاه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نهری بجانب شمال شرقی روسیه و آن از کوه اووالی واقع در حدود ایالت دولکدا سرچشمه گیرد و در خطۀ پرم، بسوی جنوب غربی جاری شود و پس از طی مسافتی در حدود 100 هزار گز بنهر کامه که از رودخانه های تابع ولگا میباشد ریزد. قسمت اعظم از مجرای آن برای سیر ’صال’، یعنی تیرهای به هم بسته صلاحیت دارد و مجرایش به التمام برای سیر سفائن مناسب است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیله
تصویر سیله
گله و رمه (اسب گاو گوسفند و جز آن ها)
فرهنگ لغت هوشیار
انبار محافظت گندم که آنرا بشکل برج یا گودالی سازند و آن ماشینهایی برای پاک کردن غله دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیوله
تصویر سیوله
روانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلوه
تصویر سلوه
خرسندی، فراموشی، سرگرمی، بی اندوهی آسود گی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیلگه
تصویر سیلگه
زمینی که سیل در آن جریان یابد سیل گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیله
تصویر سیله
((لَ یا لِ))
گله و رمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیلو
تصویر سیلو
انبار مخصوص نگهداری غلات و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یلوه
تصویر یلوه
((یَ وِ))
مرغ کوچکی که می گویند در اثر باران به وجود می آید
فرهنگ فارسی معین
انبار گندم، صوبه، مخزن
فرهنگ واژه مترادف متضاد