جدول جو
جدول جو

معنی سیسکی - جستجوی لغت در جدول جو

سیسکی
صورت کک و مکی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیکی
تصویر سیکی
سه یک، یک سوم، شراب، مخصوصاً شرابی که به واسطۀ جوشش، دوسوم آن تبخیر شده و یک سوم باقی مانده باشد، سه پخت، شراب سه پخت، شراب ثلثان شده، برای مثال روز نوروز است امروز و سر سال عجم / بزم نو ساز و طرب کن ز نو سیکی خور (فرخی - ۱۷۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویسکی
تصویر ویسکی
نوعی نوشیدنی الکلی تقطیر شده که از بعضی غلات مانند جو، ذرت یا چاودار به دست می آید. جو جوانه زده را که خشک و بوداده شده پس از نرم کردن با آب داغ مخلوط می کنند و بعد از تخمیر در دستگاه های مخصوص عرق کشی تقطیر می کنند
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان عرب خانه بخش شوسف شهرستان بیرجند واقع در 75هزارگزی شمال باختری شوسف و 12هزارگزی جنوب جادۀ شوسۀ عمومی مشهد به زاهدان، کوهستانی و معتدل، دارای 99 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سی / یَ)
شرابی است که چندی آن را بجوشانند که چهار دانگش رفته و دو دانگش مانده باشد و در اصل سه یکی بوده ترکیب داده سیکی گفته اند. (آنندراج) (انجمن آرا). شرابی که چندان جوشانند تا چهار دانگش رفته و دو دانگش مانده باشد در اصل سه یکی بوده ترکیب داده سیکی کرده اند و به عربی مثلث خوانند. (فرهنگ رشیدی). شرابی که چندان جوش دهند و صافش کنند که از سه حصه آن یک حصه باقیمانده باشد. (غیاث اللغات). نبیذ. صهبا. (تفلیسی). می. شراب. (جهانگیری). شراب جوشانیده که به عربی مثلث خوانند یعنی در اصل سه یکی بوده ترکیب کرده اند سیکی شده. (برهان) :
بادام تر و سیکی و بهمان و باستار
ای خواجه این همه که تو بر میدهی شمار.
رودکی.
هیزم خواهم همی دو امنه ز جودت
جود و جریب و دو خم سیکی چون خون.
ابوالعباس (از لغت فرس اسدی ص 498).
نکند مستی هر چند که در مجلس
ننهد سیکی بر دست کم از یک.
فرخی.
عشق بازی کن و سیکی خور و برخند بر آن
که ترا گوید سیکی مخور و عشق مباز؟
فرخی.
آن حجامان برفته بودند و خوکان اصلی را سیکی بار کردند و بیاوردند. (تاریخ سیستان).
جعد ژولیده و پرورده ز سیکی لاله
زلف شوریده و پژمرده ز مستی عبهر.
سنایی.
تو این صوفیان بین که می خورده اند
مرقع به سیکی گرو برده اند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
به معنی سیسرو باشد که کرم گندم خراب کن است، (برهان) (از آنندراج)، رجوع به سیسرو، سوس و سیسرک شود، نام غله ای است که آنرا مشتک نیز گویند، (برهان) (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
نوعی مشروب الکلی، قسمی عرق معمولی انگلستان، (یادداشت مرحوم دهخدا)، نوعی از عرق که از حبوبات گیرند و بیشتر در اسکاتلند و ایالات متحدۀ امریکا سازند
لغت نامه دهخدا
(دَ سَ کی ی)
گلۀ بزرگی از شترمرغ و گوسفند. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(سُ سُ)
زحمتی باشد که آدمی را در غایت ضعف پیدا میشود و آن طپش دلی است که به اندک جنبشی حرکتی بهمرسد. (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
سختی. رنج. آزار. درد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
دهی است از دهستان پائین ولایت بخش حومه شهرستان تربت حیدریه. دارای 1433 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات، پنبه. شغل اهالی آنجا زراعت، گله داری و کرباس بافی است. از قلعه نو میتوان اتومبیل برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
زحمتی که انسان در غایت ضعف پیدا شود و آن تپش دل است که به اندک جنبشی و حرکتی ایجاد گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیکی
تصویر سیکی
سه یک، شراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیوکی
تصویر سیوکی
زمختی عفوصت طعم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویسکی
تصویر ویسکی
نوعی مشروب الکلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیوکی
تصویر سیوکی
((سُ))
زمختی
فرهنگ فارسی معین
((سُ سُ))
زحمتی که انسان را در غایت ضعف پیدا شود و آن تپش دل است که به اندک جنبشی و حرکتی ایجاد گردد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیکی
تصویر سیکی
((س یَ))
شراب، شرابی که به سبب جوشش دوسوم آن تبخیر شده باشد
فرهنگ فارسی معین
ثلث، ثلثان، شراب، شراب مثلث
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پرافاده
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی قرارداد در روابط تولیدی ارباب و رعیتی که یک سوم محصول
فرهنگ گویش مازندرانی
کک مک صورت
فرهنگ گویش مازندرانی