جدول جو
جدول جو

معنی سیستم - جستجوی لغت در جدول جو

سیستم
مجموعه ای متشکل از عناصر مرتبط با یکدیگر که مسئول انجام کار خاصی هستند،
دستگاه مثلاً سیستم گوارشی، سیستم بانکی،
آنچه شکل، ساختار و یا تجهیزات متفاوت یک وسیله را تعیین می کند مثلاً سیستم کامپیوتر،
مجموعه ای از قواعد و اصول تثبیت شده مثلاً سیستم متری، قاعده، شیوه
تصویری از سیستم
تصویر سیستم
فرهنگ فارسی عمید
سیستم
ترتیب، قاعده
تصویری از سیستم
تصویر سیستم
فرهنگ لغت هوشیار
سیستم
((تِ))
روش، طریقه، دستگاه، نظام، مدل
تصویری از سیستم
تصویر سیستم
فرهنگ فارسی معین
سیستم
سامانه
تصویری از سیستم
تصویر سیستم
فرهنگ واژه فارسی سره
سیستم
جهاز، دستگاه، نظام، سامانه، روش، قاعده، اسلوب
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیستم ستاره سالاری
تصویر سیستم ستاره سالاری
سیستم ستاره سالاری (Star System) به یک مفهوم معروف در صنعت سینما و تلویزیون اشاره دارد که به برجسته سازی و تبلیغ بازیگران و بازیگران مشهور اهمیت می دهد. این سیستم به عنوان یک رویکرد تجاری و تبلیغاتی مورد استفاده قرار می گیرد تا بازیگران معروف و شناخته شده به عنوان `ستاره ها` در صحنه ی هنری و تجاری به چشم بیایند و نقش های اصلی یا مهمی در فیلم ها و پروژه های هنری دیگر ایفا کنند.
عناصر اصلی سیستم ستاره سالاری شامل موارد زیر هستند:
۱. بازیگران ستاره : این بازیگران معمولاً برخوردار از شهرت و تعداد طرفداران زیادی هستند که می توانند تاثیر بسزایی در موفقیت یک فیلم یا سریال داشته باشند. آنها به عنوان نقطه مرکزی جذب توجه بینندگان به پروژه های مختلف عمل می کنند.
۲. تبلیغات و بازاریابی : شرکت های سینمایی و تولید کنندگان برای جلب توجه بیشتر به فیلم ها و پروژه هایشان، از نام بازیگران ستاره استفاده می کنند و آن ها را در تبلیغات و کمپین های بازاریابی به طور گسترده استفاده می کنند.
۳. تأثیر بر فروش و درآمد : با استفاده از بازیگران ستاره، فیلم ها معمولاً توانایی بیشتری در جذب بینندگان دارند و این می تواند به تأثیر بسزایی در فروش بلیت ها و درآمد حاصل از فروش فیلم ها داشته باشد.
سیستم ستاره سالاری نه تنها در صنعت سینما بلکه در صنایع تلویزیونی و حتی بازی های ویدیویی نیز استفاده می شود و به عنوان یک استراتژی تجاری برای جذب بیشترین توجه و بازده ممکن از پروژه های هنری مورد استفاده قرار می گیرد.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از سیستن
تصویر سیستن
جستن، جهیدن، جست و خیز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیستم
تصویر بیستم
آنکه یا آنچه در مرتبۀ بیست واقع شده
فرهنگ فارسی عمید
محل اجتماع نمایندگان دول یونانی بود، (ایران باستان ص 767)، جاسوس، (برهان) (آنندراج) (شرفنامۀ منیری) (جهانگیری) (مؤید الفضلاء)، جاسوس کردار:
در کوی تو چو ایشه همی کردمی نگاه
دزدیده تا مگرت ببینم به بام در،
شهید،
و رجوع به ابیشه شود،
، چاپلوس، (برهان) (آنندراج) (شرفنامۀ منیری) (جهانگیری) (مؤید الفضلا)، رجوع به آیشه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی است از دهستان شهر ویران بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 267تن سکنه. آب آن از سیمین رود و چشمه. محصول آنجا غلات، توتون، چغندر، حبوبات. در دو محل بفاصله نیم کیلومتر بنام سیستک بالا و پائین مشهور و سکنۀ سیستک پائین 121 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
چیزی که در مرتبۀ بیست واقع شده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
جستن. جست و خیز کردن. (برهان) (آنندراج) (شرفنامۀ منیری). (از: ’سیس’ + ’تن’، پسوند مصدری). (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رجوع به سیس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیستم رمبوئد ریک
تصویر سیستم رمبوئد ریک
فرانسوی دستگاه لوزرویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیستم کوآترنر
تصویر سیستم کوآترنر
فرانسوی دستگاه چارینه
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی دستگاه پتمانیک (پتمانیک اندازه گیری)، دستگاه سنگ سرواد (عروض)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیستم مونو کلینیک
تصویر سیستم مونو کلینیک
فرانسوی دستگاه کجلوزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیستماتیک
تصویر سیستماتیک
فرانسوی روشیک، دهنادیک، آماجیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیستم هگزاگنال
تصویر سیستم هگزاگنال
فرانسوی دستگاه ششگوشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیستم ارتورهمبیک
تصویر سیستم ارتورهمبیک
فرانسوی دستگاه راستلوزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیستن
تصویر سیستن
جهیدن، جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیستم
تصویر بیستم
عدد ترتیبی برای بیست آنکه یا آنچه در مرتبه بیست باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیستم تری کیلینیک
تصویر سیستم تری کیلینیک
فرانسوی دستگاه کجرویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیستن
تصویر سیستن
((تَ))
جهیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیستم
تصویر بیستم
((تُ))
دارای رتبه با شماره بیست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیستماتیک
تصویر سیستماتیک
دارای ساختار و ن ظام، نظام مند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیستماتیک کردن
تصویر سیستماتیک کردن
Systematize, Systemize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سیستماتیک
تصویر سیستماتیک
Systematic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سیستماتیک کردن
تصویر سیستماتیک کردن
систематизировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سیستماتیک
تصویر سیستماتیک
систематический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سیستماتیک کردن
تصویر سیستماتیک کردن
systematisieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سیستماتیک
تصویر سیستماتیک
systematisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سیستماتیک کردن
تصویر سیستماتیک کردن
систематизувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سیستماتیک
تصویر سیستماتیک
систематичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سیستماتیک کردن
تصویر سیستماتیک کردن
systematyzować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سیستماتیک
تصویر سیستماتیک
systematyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی