جدول جو
جدول جو

معنی سیسارون - جستجوی لغت در جدول جو

سیسارون
سیاه دانه، گیاهی خودرو با برگ های بنفش و دانه های ریز سیاه که مصرف دارویی و خوراکی دارد، غرمج، شونیز، سنز، سنیز، سیاه تخمه، کبودان، بوغنج، کرنج
تصویری از سیسارون
تصویر سیسارون
فرهنگ فارسی عمید
سیسارون
چوب شونیز است یعنی ساق بوتۀ سیاه دانه، بعضی گویند سیسارون قلقاس است و آن رستنیی باشد در آب، و برگ آن ببرگ کدو مانند است، (برهان) (آنندراج)، ابن ماسویه و امین الدوله گویند چوب سوس است که به فارسی تلخه گویند، (از تحفۀ حکیم مؤمن)، قلقاس گویند و دوایی است مجهولهالماهیه، (فهرست مخزن الادویه)، لکلرک در ترجمه ابن بیطار آنرا مرادف با ساقۀ ’سیاه دانه’ و نیز مرادف با ’شقاقل’ دانسته است و مؤلف برهان آنرا چوب شونیز (ساقۀ بوتۀ سیاه دانه) و همچنین قلقاس (لوف) نوشته است، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
سیسارون
لاتینی تازی گشته سیاهدانه چوب شونیز از گیاهان
تصویری از سیسارون
تصویر سیسارون
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیساران
تصویر بیساران
(پسرانه)
بی سرها، بی دلیل قتل عام شده ها، نام روستایی نزدیک سنندج (نگارش کردی: بساران)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیسرو
تصویر سیسرو
کرمی که در انبار گندم پیدا می شود و گندم را ضایع می کند، سیکک، سیسرک
فرهنگ فارسی عمید
با یای مجهول سرمای نزدیک به اعتدال، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
جمع واژۀ ضوطر. (منتهی الارب). رجوع به ضوطر شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
خارپشت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بهترین نوع خرما در حاجی آباد
لغت نامه دهخدا
(رُ)
کامیل. نقاش دورنماساز فرانسوی. مولد جزیرۀسنت توماس (از جزائر آنتیل) (1831- 1903 م.)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نوعی دواست. (نزهه القلوب). بیخ گیاهی است که غلاف تخم آن مانند غلاف بذرالنبج است و بعضی گویند بیخ سنبل رومی است، اگر آنرا بکوبند و با شیر تازه بیامیزند و بر زیر خصیه بمالند نعوظ عجب آرد. (برهان). بیخ گیاهی است برگ آن مانند برگ نبات لادن خردتر و شکوفۀ وی ارغوانی رنگ بود و تخم وی مانند خسک دانه بود. درکوههای روم و در مصر و در همدان نیز میباشد و آن دونوع بود غلیظ و دقیق و از یک بیخ ریشه ها بسیار بود بشکل ناردین اما ریشه ناردین باریکتر میباشد و رنگ ناردین زرد بود مانند مامیران اما اسارون آنچه در میان باریکی و ستبری بود نیکوتر بود و طبیعت آن گرم و خشک است در درجۀ دویم و گویند اسارون بیخ سنبل رومیست و این خلاف است. ناردین بیخ سنبل رومیست و گفته شود. اما منفعت اسارون، سودمند بود جهت دردهای اندرون و ملطف و مسخن بود. اگر یک مثقال با شراب بیاشامند جهه عرق النساء و وجع ورک و مفاصل نافع بود و سدۀ جگربگشاید و مسهل بلغم لزج بود که در معده و سر جمع شده باشد و باه را زیاده کند و بوی دهان خوش کند و جهت نزول آب و سبل و داءالثعلب و داءالحیه نافع بود. مقوی معده بود و نسیان و امراض دماغی را سود دهد و شربتی از وی سه مثقال بود با ماءالعسل نافع بود جهت استسقاء و حیض براند و سودمند بود جهت صلابت سپرز و مثانه را قوت دهد و سنگ گرده بریزاند. و در خواص او آورده اند که چون بکوبند و با شیر تازه بسرشند و ضماد کنند میان هر دو ورک، باه را برانگیزاند و انعاظی تمام آورد و مجربست و گویند مضر است بشش و مجفف اعصاب بودو مصلح وی مویزج است و گویند مصلح آن مویز است که در روغن بادام جوشانیده باشند. بدل آن یک وزن و نیم وج و دانگی وزن آن حماما و جالینوس گوید بدل آن زنجبیل است. (اختیارات بدیعی). بلغت سریانی بیخ گیاهی است پرگره و دراز و باریک و کج و از زردچوبه باریکتر و با اندک عطریه و تندی و سفید مایل به زردی و بعضی اغبر مایل به زردی و منبت او جنگلها و گیاه او منبسط بر روی زمین و برگش شبیه به برگ نبل و لبلاب و از آن کوچکتر و مایل به استداره و گلش بنفش و در زیر برگ شبیه به گل بنج و تخمش مثل تخم کاجیره که قرطم عبارت از اوست و قسمی از آنرا ساق بقدر ذرعی و مدور و برگش مثل برگ قنطوریون دقیق و اعلاء ساق پرشعبه بعضی بر بالای بعضی و در اطراف شعبها مثل دانۀ گندم و در جوف آن چیزی زغبی و بیخش بسطبری خنصر و کم گره و خوشبو و خوش طعم و قسمی را برگ مثل قسم اول و اغبر و صلب و شاخهای او پراکنده و باریک و گلش بزرگ و بنفش و ثمرش مثل ثمر کبر و در جوف او تخمی مثل تخم خطمی و بر اشجارمی پیچد و بیخش ساری در تحت ارض و پرگره و قوی الرایحه و تلخ و لذاع و این قسم مخصوص است در رفع سموم و گزیدن مارها و قسمی را برگ از همه اقسام ریزه تر و شاخهای او منبسط بر روی زمین و گلش بنفش و بیخش نرم و بی گره و زرد و تلخ و با عطریه و منبت او کوههای ساده و این قسم ضعیف ترین اقسام اربعه است و مجموع او در آخر دوم گرم و خشک و بهترین او قسم اول است که از فرنگ و افریقیه و شام خیزد و ملطف و محلل و مدر و مفتح و منقی معده و جگر و سپرز و گرده از اخلاط بارده و باماءالعسل مسهل قوی بلغم و جهت حصاه و عسر بول و احتباس حیض و درد ورک و مفاصل و عرق النساء و نقرس نافع، خصوصاً که دو ماه در آب انگور خیسانیده باشند و باید به ازاء هر سه مثقال او آب انگور چهار رطل و نصف باشد و با شیر شتر و گوسفند مبهی قوی مبرود و مرطوب است و جهت تسکین دردهای باطنی و استسقا و یرقان سددی و ورم رخو جگر و تنقیۀ آلات بول از رطوبات لزجه و امراض باردۀ دماغی و سدّۀ جگر و صلابت سپرز و اکتحال او جهت امراض طبقۀ قرنیه و دود آن جهت گریزاندن عقرب و ضماد او با شیر تازه بر کنج ران و پشت زهار جهت نعوظ بسیار مؤثر و مضرّ ریه و مصلحش مویزج و قدر شربتش از یک مثقال تا سه مثقال و بدلش وج مثل وزن او یا زنجبیل است یا نصف او خولنجان و نصف او وج و حکمای هند را اعتقاد آنست که چون قبل از آبله نیم درهم اورا با نبیذ برنج بنوشند آبله بسیار کم برآید و مجرب میدانند. (تحفۀ حکیم مؤمن). حشیشه ذات بزور کثیرهعقد الاصول معوجه یشبه الثیل، طیبهالرائحه، لذّاعهاللسان و لها زهر بین الورق عند اصولها، لونها فرفیری شبیهه بزهرالبنج. (مفردات قانون ص 157 س 2). گیاهی است با تخمهای بسیار با ریشه پرگره و پیچ پیچ، شبیه به ثیل، خوشبوی زبان گز، رنگ گلش ارغوانی مانندۀ گل بنگ، بهندی تگر. (مؤید الفضلاء). ناردین برّی. حرف بابلی. حرف السطوح. تلسفی، ساعتی در ساعت دیگر آمدن، یا یک ساعت پس ماندن: اسوع و اساع ، انتقال یافت از ساعتی بساعتی یا ساعتی تأخیر کرد. (از منتهی الارب) ، مذی انداختن مرد بعد انتشار. (منتهی الارب) : اسوع الرجل، ای انعظ ثم امذی، گذاشتن خر نرۀ خود را. (منتهی الارب) : اسوع الحمار، ای ارسل قضیبه
لغت نامه دهخدا
به رومی قطران است، (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان ژاوه رود شهرستان سنندج با 2036 تن سکنه، (دائره المعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(سَمْ بَ)
نوعی از گیاه باشد مانند قرهالعین و پیوسته در آب روید و آنرا به عربی حرف الماء خوانند خوردنش ادرار آورد. (برهان) (آنندراج). سوسنبر. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به لکلرک 2 ص 312 شود
لغت نامه دهخدا
(سَیْ یا)
فرقه ای از متصوفه بر طریقت ابی العباس سیاری. (از کشف المحجوب هجویری ص 323). رجوع به کشف المحجوب ص 198، 288، 323، 331 و طرائق الحقائق چ محمدمعصوم شیرازی چ محمد جعفر محجوب ص 522 و 523 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اریصارون. رجوع به اریصارون شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مهرانرود بخش بستان آباد شهرستان تبریز، دارای 1600 تن سکنه، آب آن از رود خانه اوجانچای و چشمه، محصول آنجا غلات، یونجه و سیب زمینی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
مرادف سیه سر و سیاه سار، (آنندراج)، رجوع بهمین کلمات شود
لغت نامه دهخدا
(سِ رُ)
مارکوس تولیوس لاتینی کیکرو. خطیب و سیاستمدار نامدار رومی (متولد نزدیک آرپی نیوم 106 و متوفی 43 قبل از میلاد). وی در آغاز جوانی شعر می سرود و بترجمه ادبیات یونانی سرگرم بود. در ضمن به آموختن فنون نظامی پرداخت. و از هفده سالگی در جنگهاشرکت جست و بعدها مدت دو سال بسیاحت مشرق گذرانید ودر این سفر فلسفه و علوم ادبی را از فاضلان مشهور زمان فراگرفت در سال 77 قبل از میلاد به رم بازگشت. وی در 63 قبل از میلاد وارد میدان سیاست شد و به مقام کنسولی نایل آمد و خطابه های بلیغ در مدح و ذم اشخاص ایراد کرد. یولیوس قیصر چون بهیچ وسیله نتوانست او را با خود همراه کند بدشمنی وی برخاست، او را بجلای وطن مجبور ساخت. ازآن پس سیسرون پیوسته با امواج حوادث کشور خود بالا وپایین میرفت تا سرانجام در سال 43 قبل از میلاد سر خویش را در سودای سیاست از دست داد. سیسرون گذشته از نطقهای مشهور کتابهای بسیار در معانی و بیان، فلسفه و اجتماعات نوشته که اگرچه غالباً ملهم از متفکران یونانی است، لیکن چنان فصیح و شیوا برشتۀ تحریر درآمده که از سرمایه های بزرگ ادبی جهان بشمار میرود. وی متمایل به حکمت آکادمی است، اما در اخلاق شیوۀ رواقیان داردو در واقع از التقاطیون است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
تخم خاکشی که به عربی خمخم خوانند. (برهان). تخم خاکشی که به عربی بذرالخمخم خوانند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیرون
تصویر سیرون
برودت نزدیک به اعتدال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیسرو
تصویر سیسرو
جیرجیرک
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای پرنده شکاری دور پرواز که جثه اش به اندازه سه برابر یک کبوتر است و دارای چشمی بسیار دوربین است و اوجش نیز بسیار است. پرهای بدنش سفید و خال هایش سیاه رنگند سیسالک شیشلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره نعناعیان که دارای نوعی ساقه خزنده هوایی و ساقه زیرزمینی است و این ساقه در فواصل ریشه تولید کرده در مقابلش یک ساقه هوایی خارج میشود و به این ترتیب گیاه تکثیر می یابد برگهایش متقابل بیضوی نوک تیز دندانه دار و کمی پوشیده از کرک به درازی 4 تا 7 سانتیمتر و به عرض 2 تا 3 سانتیمتر است. ساقه سوسنبر مانند نعناع چهار گوش است و از حیث رنگ مایل به بنفش یا مایل به ارغوانی است. رنگ گلها قرمز یا کم و بیش ارغوانی مایل به بنفش است نعناع طبی آس بویه سیسنبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگساران
تصویر سگساران
جمع سگسار، شلوغ پر ازدحام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اریسارون
تصویر اریسارون
لوف
فرهنگ لغت هوشیار
یونانی تازی شده زراندوک از گیاهان گیاهی از تیره زرآوند که پایاست و در جنگلهای مرطوب نواحی معتدله اروپا میروید. سوش و ریشه آن بوی معطر دارد و در طب بعنوان مسهل و مقیی مصرف میگردد. برباله، اسارون شامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاسیون
تصویر سیاسیون
سیاستمداران
فرهنگ واژه فارسی سره
از دهکده های متروکه ی منطقه ی زیارت در جنوب گرگان
فرهنگ گویش مازندرانی