جدول جو
جدول جو

معنی سیساءه - جستجوی لغت در جدول جو

سیساءه
(ءَ)
زمین نرم کوفته. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیلانه
تصویر سیلانه
عنّاب، میوه ای بزرگ تر از سنجد و به رنگ قرمز تیره که مصرف خوراکی و دارویی دارد، شیلان، چیلان، جیلان، سنجد گرگان، تبرخون
فرهنگ فارسی عمید
معرب ساسالیوس است، (تحفۀ حکیم مؤمن)، رجوع به سیسالیوس و دزی ج 1 ص 713 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ شَ)
بانگ برزدن شتران را. نس ء. (منتهی الارب). نس ء. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به نس ء شود، به نسیه فروختن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
(مِ / مَ سَ ءَ)
عصا. ج، مناسی. (مهذب الاسماء). عصا. (ترجمان القرآن) (صراح). عصا بدان جهت که به وی ستور رانند. منساه. منساه. (منتهی الارب). عصا ودر تاج گوید عصای بزرگ که چوپانان راست. (از اقرب الموارد) : فلما قضینا علیه الموت مادلهم علی موته الا دابه الارض تأکل منسأته. (قرآن 14/34)
لغت نامه دهخدا
(ءَ)
یکی شیصاء. (آنندراج). مؤنث شیصاء است. (از اقرب الموارد). رجوع به شیصاء شود، به معانی شیصه. (از منتهی الارب). رجوع به شیصه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ / مِ)
دیوانه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ یَ / یِ)
سایۀ سر:
فوق فلک و عرش بود پایۀ دیگر
این سایه کشد رخت به سرسایۀدیگر.
محسن تأثیر (از آنندراج).
چو خامه سرخط آزادگی کسی دارد
که پاشکسته سرسایۀ نهال خوداست.
محسن تأثیر (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(ءَ)
زمین درشت. همزه بدل از یاء و یاء اول از واو و از اینجاست که جمع آن قواقی آید و گاهی قیاقی بر لفظ و گاهی قیق کعنب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ نَ)
زن نرم و نازک خوش عیش. (منتهی الارب). ناعمه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ ءَ)
زیزاه. پشتۀ خرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج، زیازی. (ناظم الاطباء). رجوع به زیزاء شود
لغت نامه دهخدا
(سَ حَ)
چشم بسیار اشک ریزاننده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و گفته اند صحیح آن سحاحه است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ/ وِ)
یک نوع طعامی است که از شیر و ماست ترتیب دهند. (ناظم الاطباء). رجوع به سیرآبه شود
لغت نامه دهخدا
جای پیوند مهره های پشت، جای برنشست از ستور، سر کتف اسب، مهرۀ پشت خر، ج، سیاسی، (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
سیسالنگ. مرغکی که در کنار آبها نشیند و پیوسته دم جنباند. صعوه. (ناظم الاطباء). گونه ای پرندۀ شکاری دورپرواز که جثه اش به اندازه سه برابر یک کبوتر است و دارای چشمی بسیار دوربین میباشد و اوجش نیز بسیار است. پرهای بدنش سفید و خالهای سیاه رنگند. سیسارک. شیشلنگ. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
معجر زنان که زیر مقنعه اندازند تا مقنعه چرکین نشود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سربند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
گرگ. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سِتْ تَ مِ اَ)
ششصد. (مهذب الاسماء). ستمایه. ستمائه
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
عناب و آن میوه ای است مانند سنجد و در دواها بکار برند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). شیلانه. (از حاشیۀ برهان قاطعچ معین) ، درخت عناب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
اسبهای بارکش که در کارزارحمل بار و بنه می کنند. (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(ذَ / ذِ)
نوعی از سنگ باشد که بجهت صیقل کاریها بکار آید و سنباذه نیز گفته اند. (برهان) (آنندراج). مصحف سمباده، سنباده. و رجوع به سیمیاذه شود. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیاده
تصویر سیاده
بزرگی سروری مهتری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاره
تصویر سیاره
ستارگان هفتگانه، و کاروان
فرهنگ لغت هوشیار
یکسو روند گان، خمید گی کناره مونث سیال: موجودات سیاله، جمع سیالات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفسافه
تصویر سفسافه
فرود باد بادی که روی زمین بوزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاسیه
تصویر سیاسیه
مونث سیاسی شهرمداریک ساستاریک وینارتاریک مونث سیاسی روابط سیاسیه
فرهنگ لغت هوشیار
پالی زبان بودا پرهون زیست آرش درست این واژه (سرگردانی همیشگی) است بندی گشتن در زنجیره ای از زندگی های پی در پی و رویا رویی با رنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیکاره
تصویر سیکاره
پارسی تازی گشته سه گاه
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای پرنده شکاری دور پرواز که جثه اش به اندازه سه برابر یک کبوتر است و دارای چشمی بسیار دوربین است و اوجش نیز بسیار است. پرهای بدنش سفید و خال هایش سیاه رنگند سیسالک شیشلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
گونه ای پرنده شکاری دور پرواز که جثه اش به اندازه سه برابر یک کبوتر است و دارای چشمی بسیار دوربین است و اوجش نیز بسیار است. پرهای بدنش سفید و خال هایش سیاه رنگند سیسالک شیشلنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیدانه
تصویر سیدانه
گرگ گله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاحه
تصویر سیاحه
فرا راهی جهانگردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاره
تصویر سیاره
جنبنده، هرباسپ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیاهه
تصویر سیاهه
لیست
فرهنگ واژه فارسی سره
پابرهنه
فرهنگ گویش مازندرانی