جدول جو
جدول جو

معنی سیره - جستجوی لغت در جدول جو

سیره
روش، طریقه
تصویری از سیره
تصویر سیره
فرهنگ لغت هوشیار
سیره
سهره، پرنده ای کوچک و خوش آواز با پرهای زرد و سبز
تصویری از سیره
تصویر سیره
فرهنگ فارسی عمید
سیره
((رِ))
سهره، سیره، پرنده ای است کوچک و خوش آواز شبیه بلبل با پرهای زرد و سبز
تصویری از سیره
تصویر سیره
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سایره
تصویر سایره
(دخترانه)
ستاره گردنده، سیاره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سینره
تصویر سینره
(دخترانه)
پامچال فرنگی، گیاهی زینتی و نیز دارویی با گلهایی که در اواخر زمستان و اوایل بهار شکوفا می شوند و نوید دهنده بهار است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیرخ
تصویر سیرخ
(پسرانه)
نام یکی از سرداران سپاه وشمگیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سهره
تصویر سهره
(پسرانه)
سرخه، پرنده ای خوش آواز با پرهای سبز و زرد، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساره
تصویر ساره
(دخترانه)
سارا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نیره
تصویر نیره
(دخترانه)
مؤنث نیر، روشن و منور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بیره
تصویر بیره
گمراه ضال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاره
تصویر سیاره
جنبنده، هرباسپ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تیره
تصویر تیره
قوم، طایفه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سمیره
تصویر سمیره
خط
فرهنگ واژه فارسی سره
گیاهی است که دارای ساقه های سبز، و گلهای کوچک و سفید و تخم آن ریز و معطر و برای خوشبو ساختن بعضی خوراکها مانند اتش و پلو بکار می رود، زیره کرمان معروفتر می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبره
تصویر سبره
بامداد خنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایره
تصویر سایره
مونث سایر. یا هفت سایره. هفت سیاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیره
تصویر تیره
سیاه و تاریک، تار و مظلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیره
تصویر جیره
جمع جار، همسایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیره
تصویر خیره
بدخواه، بد اندیش، ستمگر، آزار دهنده، نابکار
فرهنگ لغت هوشیار
هوشبام بامداد دروغین جمع ساحره جادوگران: طلسم سحره فرعون ببستی (دیو گاو پای)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستیره
تصویر ستیره
زن پوشیده و پاکدامن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستره
تصویر ستره
پوشش و آنچه بدان خود را از چیزی بپوشند
فرهنگ لغت هوشیار
فرمانبردار، بیگار کسی که او را به بیگاری (کار بی مزد) گرفته باشند، خریش خنده خریش کسی که او را دست انداخته و ریشخند کنند مجرگ بیگارگیر، ریشخندگر افسوسگر مطیع فرمانبردار، مقهور زیردست، کسی که مورد ریشخند واقع شود مسخره، کسی که بکار بیمزد و مواجب گمارده شود، ستور یا کشتی که بار و بنه شاه را مفت و بدون پرداخت کرایه حمل کند، زیر دست، کار بیمزد و اجرت، تمسخر لاغ فسوس
فرهنگ لغت هوشیار
یک درخت ارز پیراهن سفید و گشاد بی یقه و با آستینهای کوتاه که تا زانو میرسد این پیراهن از جلو چاکی در وسط دارد که تا انتهای سینه ادامه دارد و در آخر آن چاک کیسه کوچکی دوخته شده است. این پیراهن از البسه زردشتیان است و پوشیدن آن بر هر زردشتی که به سن 15 سالگی و بلوغ رسیده باشد واجب است. واحد سدر یک درخت سدر. یا سدره منتهی. سدره المنتهی
فرهنگ لغت هوشیار
سپاه کوچک از پنج تا سسد کنیزک کنیزک یغلخواب گروهی از لشکر (از 5 تا 300 و 400 تن)، لشکری که پیغامبر (ص) بذات خویش در آن نباشد و به سر کردگی یکی از صحابه فرستاده شده باشد مقابل غزوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریره
تصویر سریره
راز، پاکدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفیره
تصویر سفیره
مونث سفیر باآرش های (سفیر) و گردنبند سیمین، گردنبند زرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمره
تصویر سمره
گندمگون بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعره
تصویر سعره
سرفه، آغاز کار زفتگون از رنگ ها، دما یکان گرمی
فرهنگ لغت هوشیار
شلمه شلمک از گیاهان، جمع ساکر، ماندابها کاسه گلی، پیاله ایست که مقداری معین جا بگیرد سکرجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفره
تصویر سفره
پارچه گسترده که بر آن خوردنی نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمیره
تصویر سمیره
خط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوره
تصویر سوره
نشان بزرگی و رفعت آن هر یک از فصول یکصد و چهارده گانه قرآن مجید
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست از راسته سبکبالان از دسته مخروطی نوکان از خانواده گنجشکان که شبیه به بلبل و بسیار خوش آواز است و پرهایش زرد آمیخته به سبز و دارای منقاری کوتاه و پاهایی کوتاه و ضعیف و دمی هلالی است
فرهنگ لغت هوشیار
استخوان بندی بالای شکم از گردن به پائین که در میان آن دل و شش قرار دارد و بمعنی پستان
فرهنگ لغت هوشیار