جدول جو
جدول جو

معنی سیدحسن - جستجوی لغت در جدول جو

سیدحسن
(سَیْ یِ حَ سَ)
دهی است از دهستان خیران بخش مرکزی شهرستان شوشتر. دارای 300 تن سکنه. آب آن از کارون. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند، دارای 738 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ سِیْ یِ حَ سَ)
دهی از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان که در 18هزارگزی جنوب باختری کوزران و سینه کوه قلعه قاضی واقع و محلی است کوهستانی. سردسیر. سکنۀ آن 110 تن است. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، حبوبات، توتون، میوه جات، عسل و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
از احجار کریمه شبیه زمرد و رنگ آن سبز و صاف و گاهی بزردی میزند و با زمرد اختلاف زیادی ندارد مگر در سختی و خشکی. (از بحر الجواهر ص 168)
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
سیدحسن سمرقندی. یکی از شاعران متأخر سمرقند بود و این اشعار از اوست:
تا کی گوئی که هر دو عالم
در هستی و نیستی لئیم است
چون تو طمع از جهان بریدی
دانی که همه جهان کریم است.
(از قاموس الاعلام) ، صاحب پسر بالغ شدن کسی و صاحب پسر همچو خود گردیدن یعنی پسرش بالغ و مانند پدر شدن. (منتهی الارب). بالغ شدن پسر و مانند پدر شدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
رفتن در زمین جهت عبادت. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). در زمین رفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، روان شدن آب بر روی زمین. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَیْ یِ دَ)
لقب حسن و حسین بن علی علیهم االسلام است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَیْ یِ دَ)
تثنیۀ سید در حالت نصبی و جری. رجوع به سید شود
لغت نامه دهخدا
(سَیْ یِ)
بصیغۀ تثنیه، حضرت امام حسن و امام حسین علیهم االسلام. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
دهی است از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیه. دارای 362 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
دهی است از دهستان جلالوند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 84هزارگزی جنوب کرمانشاه با 130 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(گودْ، دَ جَ نَ)
ده کوچکی است از دهستان قنقری پایین (سفلا) از بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده که در 26000 گزی جنوب باختری سوریان و 10000 گزی شوسۀ شیراز به اصفهان واقع شده است. سکنۀ آن 28 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
در مجمع الفرس سروری به معنی اسبغول و اسفیوش آمده و آنرا به عربی بذر قطونا خوانند. (برهان) (آنندراج). سبیوش. اسپیوش. اسفرزه. اسپرزه. رجوع به اسپرزه شود
لغت نامه دهخدا
(قَزْ)
مهدی بن سیدحسن. از علمای اواخر قرن سیزدهم هجری است که در فقه و اصول و کلام و حدیث و تفسیر تبحر داشت. او راست: 1- آیات المتوسمین در حکمت الهی. 2- آیات الوصول الی علم الاصول. 3- الارث. 4- اساس الایجاد فی علم الاستعداد لتحصیل ملکه الاجتهاد. 5- استنباط القواعد الفقهیه. 6- اسماءالقبائل. 7- الانسان و ما له من التکلیف بحسب عوالمه. 8- بصائرالمجتهدین فی شرح تبصره المتعلمین. 9- تفسیر سورۀ توحید. 10- تفسیر سورۀ فاتحه. 11- الفرائد در اصول، و این کتاب دارای پنج مجلد است. 12- قلائدالخیر، در اصول عقاید. و کتابهای دیگر. وی از شاگردان شیخ مرتضی انصاری و حاج میرزا محمدحسن میرزای شیرازی بوده است. (الذریعه) (ریحانه الادب ج 3 ص 298)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیحون
تصویر سیحون
بهرود
فرهنگ واژه فارسی سره
جایی که درخت بید در آن جا به فراوانی روییده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در عباس آباد بهشهر، کوهستان
فرهنگ گویش مازندرانی