جدول جو
جدول جو

معنی سیدانه - جستجوی لغت در جدول جو

سیدانه
(نَ)
گرگ. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سیدانه
گرگ گله
تصویری از سیدانه
تصویر سیدانه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایرانه
تصویر ایرانه
(دخترانه)
منسوب به ایران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیلانه
تصویر سیلانه
عنّاب، میوه ای بزرگ تر از سنجد و به رنگ قرمز تیره که مصرف خوراکی و دارویی دارد، شیلان، چیلان، جیلان، سنجد گرگان، تبرخون
فرهنگ فارسی عمید
(سِ نَ)
ماده خر. (منتهی الارب). اتان
لغت نامه دهخدا
(رَ)
معجر زنان که زیر مقنعه اندازند تا مقنعه چرکین نشود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سربند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
درخت عناب، عناب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ)
ریح ریدانه، باد نرم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). باد نرم. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ)
پنجم سپل شتر. (از منتهی الارب) (از آنندراج). سپل شتر. (از اقرب الموارد) ، گره بند نعل. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بند و دوال نعلین. (مهذب الاسماء) ، حلقۀ دبر. (آنندراج) (منتهی الارب) ، سیاهی گردی که زیر پستان مرد است، پستان زن. (از منتهی الارب) (آنندراج) ، گره رشتۀ ترازو. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (مهذب الاسماء). ج، سعدانات. (از اقرب الموارد) ، ناخنان زیر خوردگاه شتر. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ)
یکی عیدان. خرمابن بلند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عیدان شود
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ)
ماده خر وحشی یا خرکرۀ مادۀ وحشی. ج، بیدانات. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). ماده خر و حمار وحشی و بنا بر قولی آنکه در بیابان سکونت نماید. (از تاج العروس). ج، بیدانات
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
عناب و آن میوه ای است مانند سنجد و در دواها بکار برند. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). شیلانه. (از حاشیۀ برهان قاطعچ معین) ، درخت عناب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
میوه که تخم نداشته باشد چون انگور و انار و امثال آن. (آنندراج). بی خسته و بی تخم. کم تخم و کم خسته. (ناظم الاطباء). که دانه و هسته ندارد. که استخوان ندارد. بی تخم. بی استخوان. بی هسته چنانکه انگور بیدانه انجیر بیدانه، اناربیدانه، کشمش بیدانه. (یادداشت مؤلف) :
خری سرش ز خرد چون کدوی بیدانه
خری شکم ز کدو دانه چون کدو مملو.
سوزنی.
، نام نوعی انگورو آن بر دو قسم است، بیدانۀ سپید و بیدانۀ سرخ. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
دهی است از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیه. دارای 362 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَیْ یِ)
بصیغۀ تثنیه، حضرت امام حسن و امام حسین علیهم االسلام. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ کُ)
خدمت کردن کعبه را یا بتخانه را. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج) (منتهی الارب) (المصادر زوزنی). پرده داری. (دستوراللغه) ، دربانی نمودن. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ وو)
دهی است از دهستان سورسور بخش کامیاران شهرستان سنندج، واقع در 26هزارگزی شمال خاوری کامیاران با 164 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چشمه و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیرانه
تصویر بیرانه
ویرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیعانه
تصویر بیعانه
قسمتی از بهای شیئی را گویند که اول پرداخت گردد، پیش بها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استدانه
تصویر استدانه
وام خواست، وام خواستن، وام گرفتن وام خواستن قرض طلبیدن وام گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
دانه به که میوه ولایتی است و گویند که برای سرفه حاد و تب، مفید می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهدانه
تصویر بهدانه
دانه میوه به (آبی) که در طب قدیم مستعمل بوده تخم بهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسکدانه
تصویر خسکدانه
تخم کاجیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدانش
تصویر بیدانش
بی علم نادان، بی عقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تادانه
تصویر تادانه
تاقوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدانه
تصویر سدانه
خدمت کردن کعبه را، دربانی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیدانه
تصویر صیدانه
یغام (غول)، پر گوی: زن پر درد سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سندانه
تصویر سندانه
مونث سندان ماچه خر نیرومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریدانه
تصویر ریدانه
بزانه (نسیم) وزانه باد نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیدانه
تصویر بیدانه
بی هسته بدون دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیعانه
تصویر بیعانه
پیش پرداخت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیگانه
تصویر بیگانه
اجنبی
فرهنگ واژه فارسی سره
سایه، گوشت بز
فرهنگ گویش مازندرانی
سیاه دانه دانه های سیاه رنگ و معطر، سیاه زخم
فرهنگ گویش مازندرانی
میوه ی توت، توت سیاه
فرهنگ گویش مازندرانی