جدول جو
جدول جو

معنی سیحون - جستجوی لغت در جدول جو

سیحون
بهرود
تصویری از سیحون
تصویر سیحون
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جیحون
تصویر جیحون
(دخترانه)
نام رودخانه ای در آسیای میانه
فرهنگ نامهای ایرانی
لوله ای خمیده به شکل زانو که با ایجاد خلا مایعات را از مخازن غیر قابل دسترس چون باک بنزین اتومبیل به مخزن دیگری منتقل می کند، ظرف آبی که با کشیدن اهرم آن، به درون لگن توالت تخلیه می شود و آن را می شوید
فرهنگ فارسی عمید
با یای مجهول سرمای نزدیک به اعتدال، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
رفتن در زمین جهت عبادت. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). در زمین رفتن. (تاج المصادر بیهقی) ، روان شدن آب بر روی زمین. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
تحریری از جیحون باشد. مؤلف سرزمینهای خلافت شرقی نویسد: معلوم نیست اعراب اسم جیحون و سیحون را از کجا گرفته اندولی دور نیست از یهودیان اقتباس کرده باشند زیرا درکتاب تکوین تورات (2:11، 13) دو کلمه به نام گیجون و پیسون وارد شده است. (از سرزمینهای خلافت شرقی تألیف لسترنج ترجمه فارسی ص 463). رجوع به جیحون شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از جیحون
تصویر جیحون
نهر بلخ که به خوارزم منتهی شود
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی زانویی لوله خمیده ای به شکل زانو که برای خالی کردن مایعات و جلوگیری از تصاعد گازهای داخلی منابع عفونی (مستراح و غیره) به کار برند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیرون
تصویر سیرون
برودت نزدیک به اعتدال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیحون
تصویر جیحون
((جَ یا جِ))
رود، رودخانه
فرهنگ فارسی معین
لوله خمیده ای به شکل زانو که برای خالی کردن مایعات و جلوگیری از تصاعد گازهای داخلی منابع عفونی (توالت و غیره) به کار برند، آبشویه (واژه فرهنگستان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جیحون
تصویر جیحون
آمو دریا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سیفون
تصویر سیفون
آبشویه
فرهنگ واژه فارسی سره
جو، رود، رودخانه، نهر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ریحان
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی