جدول جو
جدول جو

معنی سیاچکل - جستجوی لغت در جدول جو

سیاچکل
چشمه ای در روستای یخکش بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیامک
تصویر سیامک
(پسرانه)
آنکه موهایش سیاه است، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر کیومرث پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیاهک
تصویر سیاهک
نوعی آفت قارچی غلات که بیشتر در گندم و جو بروز می کند و خوشه و دانه را به گردی سیاه رنگ تبدیل می کند، سیهک، قره جه
سیاه رو، سیاه چهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیاکل
تصویر هیاکل
هیکل ها، پیکر انسان ها یا مجسمه ها یا حیوان ها، تنه ها، کنایه از انسانها یا حیوانات درشت و تنومند، صور ظاهری، تعویذی که به بازو یا عضوی از بدن می بستند، معبدها، بتخانه ها، تصویرها، جمع واژۀ هیکل
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
نام یکی از پهلوانان توران که در جنگ دوازده رخ بدست گرازۀ ایرانی کشته شد. (برهان) :
گرازه بشد با سیامک بجنگ
چو شیر ژیان با دمنده نهنگ.
فردوسی
نام پسر کیومرث. (برهان) (از آنندراج) (غیاث) :
سیامک بدش نام فرخنده بود
کیومرث را دل بدو زنده بود.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از بخش سیاهکل و دیلمان شهرستان لاهیجان. دارای هوای معتدل. آب قرای آن از رود خانه شمر و دوخرارود است که از ارتفاعات جنوبی سرچشمه میگیرد. محصول عمده آنجا برنج، چای، ابریشم و لبنیات. شغل عمده اهالی زراعت و گله داری است. این دهستان شامل 150 آبادی بزرگ و کوچک و صدها محل گله داران (به اصطلاح محلی کلام) است. جمعیت دهستان در حدود 18000 تن است. قرای مهم آن لشکریان، کوچیل، لیش و چوشل است. قصبۀ مرکزی بخش سیاهکل و دیلمان شهرستان لاهیجان، واقع در 25 کیلومتری جنوب غربی لاهیجان. حدود 1000 تن جمعیت دارد، ولی در پائیز و زمستان سکنۀ آن به 2000 تن میرسد. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(کُ لِ)
دهی است از دهستان ژان بخش دورود شهرستان بروجرد. دارای 447 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش خمام شهرستان رشت، واقع در 8هزارگزی جنوب باختری خمام با 230 تن سکنه. آب آن ازرود خانه سفیدرود و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(هََ کِ)
جمع واژۀ هیکل. رجوع به هیکل شود
لغت نامه دهخدا
(سیا سَ)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد. دارای 176 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مجرد که از ترک و تجرد باشد. (برهان) (آنندراج). برساخته فرقۀ آذرکیوان است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 254 شود. در اوستا ’سیامک’ به معنی سیاه موی مند، دارای موی سیاه و جزو اول آن ’سیاوا’ (سیاه) است. (از برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(ضَ کِ)
جمع واژۀ ضیکل. (منتهی الارب). رجوع به ضیکل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از هیاکل
تصویر هیاکل
جمع هیکل، اندامها
فرهنگ لغت هوشیار
سیاه کوچک، قارچی است انگلی که نوعی از آن از تیره اوستیلاژیتاسه و نوع دیگرش از تیره تیلتیاسه است و هر دو نوع از رده پروتوبازیدیومیستها میباشند. نوع اول که به نام اوستیلاگو نامیده میشود گونه های مختلفش سیاهک گردی گندم و جو و یولاف و ذرت و غلاف دیگر را فراهم میکند و نوع دوم که به نام تیلتا نامیده میشود سیاهک سنگی غلات را به وجود می آورد. در سیاهک گردی دانه های گندم و غلات دیگر تبدیل به گرد سیاه رنگی که همان هاگهای قارچ است می شود و به وسیله باد به اطراف پراکنده میگردد. در سیاهک سنگی دانه غلات پوستش سالم است ولی داخل آن پر از گرد سیاه رنگ می باشد اراقو، لیخنیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاهچال
تصویر سیاهچال
زندان تاریک، جای گود و تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاهک
تصویر سیاهک
((هَ))
سیاه کوچک، قارچی است انگلی که نوعی از آن از تیره اوستیلاژیناسه و نوع دیگرش از تیره تیلتیاسه است، اراقوا، لیخنیس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هیاکل
تصویر هیاکل
((هَ کِ))
جمع هیکل
فرهنگ فارسی معین
منطقه ای نزدیک روستای کردیچال کلاردشت
فرهنگ گویش مازندرانی
گاوی به رنگ سیاه با خط سفیدی از کوهان و ستون فقرات تا دم
فرهنگ گویش مازندرانی
تیره ی هم رنگ با گل
فرهنگ گویش مازندرانی
حبه ی سیر
فرهنگ گویش مازندرانی
کچلی شوره بسته
فرهنگ گویش مازندرانی
نی شکر
فرهنگ گویش مازندرانی
سیاه مثل قیر خیلی سیاه
فرهنگ گویش مازندرانی
ولیک، از تیره ی گل سرخ، گونه ای زالزالک وحشی
فرهنگ گویش مازندرانی
از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزارجریب
فرهنگ گویش مازندرانی
دره ای در ولوپی قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
نام ارتفاعی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
حشره ای گزنده و سیاه رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
آن که سیه چرده و بلند بالا باشد، زنگوله ی سیاه رنگ و بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی
بالاترین نقطه ی صخره و پرتگاه، برنج بوجار شده و مرغوب
فرهنگ گویش مازندرانی
با پا خاک را جستجو کردن، کنار زدن خاک توسط مرغ، جستجو کننده
فرهنگ گویش مازندرانی
گاوی به رنگ سیاه با لکه ی سیاه در انتهای دم و پیشانی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع گنج افروز بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
سنگدل
فرهنگ گویش مازندرانی