جدول جو
جدول جو

معنی سیاپا - جستجوی لغت در جدول جو

سیاپا
ازانواع مرغابی های وحشی با پاهای سیاه رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سراپا
تصویر سراپا
سرتاپای انسان، قدوبالا، اندام، کنایه از همگی، کلاً، تماماً، کنایه از همه، تمام
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
مرکّب از: سر + ’ا’ واسطه + پا، سراپای. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، همه و تمام. (برهان)، سرتاپا و همه و تمام. (آنندراج)، تمام از اول تا آخر. (غیاث) :
بزندانیان جامه ها داد نیز
سراپای و دینار و هرگونه چیز.
فردوسی.
چو دیدم کنون دانش و رای تو
دروغست یکسر سراپای تو.
فردوسی.
کمابیش سخا دید آنکه او را دید در مجلس
سراپای هنر دید آنکه او را دید در میدان.
فرخی.
همچون رطب اندام و چو روغنش سراپای
همچون شبه زلفکان و چون دنبه الست.
عسجدی.
از بس که جرعه بر تن افسردۀ زمین
آن آتشین دواج سراپا برافکند.
خاقانی.
جستم سراپای جهان شیب و فراز آسمان
گر هیچ اهلی در جهان دیدم مسلمان نیستم.
خاقانی.
ملک در سراپای آن جانور
بعبرت بسی دید و جنبید سر.
نظامی.
بدیدار و گفتار جان پرورش
سراپای من دیده و گوش بود.
سعدی.
همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف
همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش.
حافظ.
، خلعت. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(قَیْ یا)
دهی است از دهستان رستاق بخش خمین شهرستان محلات، سکنۀ آن 183 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی آنجا زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سراپا
تصویر سراپا
سر تا پای انسان، قد و بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراپا
تصویر سراپا
((سَ))
سرتاپا، سرتاپای انسان، قد و بالا، اندام
فرهنگ فارسی معین
تمام، همه، کل، سرتاپا، سرتاقدم
فرهنگ واژه مترادف متضاد