- سیاهی
- سیاه بودن سواد مقابل سفیدی، تیرگی تاری مقابل سفیدی، تاریکی ظلمت مقابل روشنی روشنایی، مرکب دوده، کلف لکه: سیاهی ماه. (کلف قمر) یا از سفیدی ماست تا سیاهی زغال. همه چیز کل اشیا
معنی سیاهی - جستجوی لغت در جدول جو
- سیاهی
- تیرگی، تاری، تاریکی، مقابل سفیدی، سیاه بودن
سیاهی لشکر: گروهی از مردم که برای نمایاندن کثرت و انبوهی لشکر جمع شوند و به کار جنگ نیایند، کنایه از اشخاص بی خاصیت
- سیاهی
- منسوب به سیاه، وضعیت و کیفیت سیاه بودن، تاریکی، چیز تیره و نامشخص که معمولاً به علت دوری تشخیص آن دشوار است، لشکر گروهی از مردم که تنها برای نمایش انبوهی و بسیاری جمعیت به کار گرفته می شوند
- سیاهی
- Blackness
- سیاهی
- чернота
- سیاهی
- Schwärze
- سیاهی
- чорність
- سیاهی
- czarność
- سیاهی
- negritude
- سیاهی
- nerità
- سیاهی
- negrura
- سیاهی
- noirceur
- سیاهی
- zwartheid
- سیاهی
- कालेपन
- سیاهی
- kegelapan
- سیاهی
- سوادٌ
- سیاهی
- karanlık
- سیاهی
- ความมืดดำ
- سیاهی
- কালোভাব
- سیاهی
- سیاہی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به سپاه فردی از سپاه لشکری
گولپیر پیر گول پیر کودن (خرف)
منسوب به سیام از مردم سیام اهل سیام، اجناس ساخته سیام، زبان مردم سیام
شهرمداریک ساستاریک منسوب به سیاست
نوشته، صورتحساب
سیاه کوچک، قارچی است انگلی که نوعی از آن از تیره اوستیلاژیتاسه و نوع دیگرش از تیره تیلتیاسه است و هر دو نوع از رده پروتوبازیدیومیستها میباشند. نوع اول که به نام اوستیلاگو نامیده میشود گونه های مختلفش سیاهک گردی گندم و جو و یولاف و ذرت و غلاف دیگر را فراهم میکند و نوع دوم که به نام تیلتا نامیده میشود سیاهک سنگی غلات را به وجود می آورد. در سیاهک گردی دانه های گندم و غلات دیگر تبدیل به گرد سیاه رنگی که همان هاگهای قارچ است می شود و به وسیله باد به اطراف پراکنده میگردد. در سیاهک سنگی دانه غلات پوستش سالم است ولی داخل آن پر از گرد سیاه رنگ می باشد اراقو، لیخنیس
مربوط به سپاه، فردی از سپاه
نوعی آفت قارچی غلات که بیشتر در گندم و جو بروز می کند و خوشه و دانه را به گردی سیاه رنگ تبدیل می کند، سیهک، قره جه
سیاه رو، سیاه چهره
سیاه رو، سیاه چهره
هر فردی از سپاه