جدول جو
جدول جو

معنی سیاهکل - جستجوی لغت در جدول جو

سیاهکل
(کَ)
دهی است از بخش سیاهکل و دیلمان شهرستان لاهیجان. دارای هوای معتدل. آب قرای آن از رود خانه شمر و دوخرارود است که از ارتفاعات جنوبی سرچشمه میگیرد. محصول عمده آنجا برنج، چای، ابریشم و لبنیات. شغل عمده اهالی زراعت و گله داری است. این دهستان شامل 150 آبادی بزرگ و کوچک و صدها محل گله داران (به اصطلاح محلی کلام) است. جمعیت دهستان در حدود 18000 تن است. قرای مهم آن لشکریان، کوچیل، لیش و چوشل است. قصبۀ مرکزی بخش سیاهکل و دیلمان شهرستان لاهیجان، واقع در 25 کیلومتری جنوب غربی لاهیجان. حدود 1000 تن جمعیت دارد، ولی در پائیز و زمستان سکنۀ آن به 2000 تن میرسد. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیاهاب
تصویر سیاهاب
آب تیره و گل آلود، سیاه آب، آب سیاه، مرکّب سیاه که با آن بنویسند، برای مثال رنگ های نیک از خمّ صفاست / رنگ زشتان از سیاهابه جفاست (مولوی - ۶۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاهک
تصویر سیاهک
نوعی آفت قارچی غلات که بیشتر در گندم و جو بروز می کند و خوشه و دانه را به گردی سیاه رنگ تبدیل می کند، سیهک، قره جه
سیاه رو، سیاه چهره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاهکار
تصویر سیاهکار
بدکار، گناهکار، فاسق، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه ال
تصویر سیاه ال
ال، درختی از خانوادۀ زغال اخته با برگهای دراز نوک تیز، گلهای زرد رنگ، میوۀ سرخ ترش مزه و چوب سفت و سخت که در جنگل های مازندران می روید، آل، سل، سال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاهرگ
تصویر سیاهرگ
رگ هایی که خون را به قلب بازمی گرداند، ورید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه دل
تصویر سیاه دل
تیره دل، بد دل، بد گمان
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
دهی است از دهستان علی آباد بخش مرکزی شهرستان شاهی. دارای 200 تن سکنه. آب آن از نهر شاهرود و رود خانه تالارو. محصول آنجا غلات، برنج، پنبه و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
قریه ای است یک فرسنگ و نیمی شرق شهر داراب، (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
بدخواه. بداندیش. بدطینت. (ناظم الاطباء). سیه درون. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان ایل تیمور بخش حومه شهرستان مهاباد. دارای 256 تن سکنه. آب آن از رود خانه مهاباد. محصول آنجا غلات، چغندر، توتون و حبوبات. در دو محل بفاصله 5 کیلومتر بنام سیاه گل بالا و پائین مشهور و سکنۀ سیاه گل بالا 130 تن میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(دَ لَ)
قصبۀ مرکز دهستان دیلمان بخش سیاه کل دیلمان شهرستان لاهیجان در 48 هزارگزی جنوب سیاهکل 18 هزارگزی باختر امام و 17 فرسخی شمال باختر قزوین در ارتفاع 1500گزی واقع است با هوای سردسیر و سالم و آب قصبه از دو چشمه و رود خانه پاشوران است و سکنۀ دائمی آن زمستان در حدود پنجاه خانوارو تابستان به دو هزار نفر میرسد زبان ساکنین محلی گیلکی و فارسی است شغل عمده سکنه زراعت، کسب و گله داری است زمستان اکثر سکنه به سیاهکل و نقاط دیگر گیلان میروند. بقایای ابنیۀ قدیمی در اطراف قصبه از قبیل آجر و سوفال و مجاری تحت الارضی و غیره ثابت مینماید که در زمانهای قدیم آباد و پر جمعیت بوده است. مراتعو چمن زارهای اطراف دیلمان قابل اهمیت است. راه آن بهر طرف مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
درتداول عامه، که بامبه خورد. که توسری خورد. که برسر او بامب زنند.
لغت نامه دهخدا
(کُ لِ)
دهی است از دهستان ژان بخش دورود شهرستان بروجرد. دارای 447 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش خمام شهرستان رشت، واقع در 8هزارگزی جنوب باختری خمام با 230 تن سکنه. آب آن ازرود خانه سفیدرود و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیاهچال
تصویر سیاهچال
زندان تاریک، جای گود و تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره زغال اخته ها که در جنگلهای شمالی ایران فراوان است. برخی از گونه های این درخت به صورت درختچه نیز در می آید. میوه اش از زغال اخته کروی است و شباهت کامل با زغال اخته دارد. غالبا آن را به همان نام میخوانند آل سیاه آل سعال سال سل سهال چوه سیاه لف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاهکار
تصویر سیاهکار
آن که سیاه کند مسود، بد کار فاسق، ظالم ستمکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاهرگ
تصویر سیاهرگ
ورید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاهرو
تصویر سیاهرو
بی آبرو ورسوا و بی عزت
فرهنگ لغت هوشیار
سیاه کوچک، قارچی است انگلی که نوعی از آن از تیره اوستیلاژیتاسه و نوع دیگرش از تیره تیلتیاسه است و هر دو نوع از رده پروتوبازیدیومیستها میباشند. نوع اول که به نام اوستیلاگو نامیده میشود گونه های مختلفش سیاهک گردی گندم و جو و یولاف و ذرت و غلاف دیگر را فراهم میکند و نوع دوم که به نام تیلتا نامیده میشود سیاهک سنگی غلات را به وجود می آورد. در سیاهک گردی دانه های گندم و غلات دیگر تبدیل به گرد سیاه رنگی که همان هاگهای قارچ است می شود و به وسیله باد به اطراف پراکنده میگردد. در سیاهک سنگی دانه غلات پوستش سالم است ولی داخل آن پر از گرد سیاه رنگ می باشد اراقو، لیخنیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه دل
تصویر سیاه دل
بدگمان، بد دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاه دل
تصویر سیاه دل
((دِ))
بدگمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاهک
تصویر سیاهک
((هَ))
سیاه کوچک، قارچی است انگلی که نوعی از آن از تیره اوستیلاژیناسه و نوع دیگرش از تیره تیلتیاسه است، اراقوا، لیخنیس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاهرگ
تصویر سیاهرگ
ورید
فرهنگ واژه فارسی سره
بی رحم، تیره جان، تیره ضمیر، تیره دل، سنگدل، قسی القلب، قسی، گمراه، بددل، بدگمان، ظنین
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از توابع گنج افروز بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
چشمه ای در روستای یخکش بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
سایه
فرهنگ گویش مازندرانی
آن که سیه چرده و بلند بالا باشد، زنگوله ی سیاه رنگ و بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی
حشره ای گزنده و سیاه رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
نام ارتفاعی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
آلوسیاه چنگلی
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع ناتل رستاق نور
فرهنگ گویش مازندرانی
از ارتفاعات بخش یانه سر واقع در هزارجریب
فرهنگ گویش مازندرانی