جدول جو
جدول جو

معنی سیاهلی - جستجوی لغت در جدول جو

سیاهلی
آلوسیاه چنگلی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیاهرگ
تصویر سیاهرگ
رگ هایی که خون را به قلب بازمی گرداند، ورید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
تیرگی، تاری، تاریکی، مقابل سفیدی، سیاه بودن
سیاهی لشکر: گروهی از مردم که برای نمایاندن کثرت و انبوهی لشکر جمع شوند و به کار جنگ نیایند، کنایه از اشخاص بی خاصیت
فرهنگ فارسی عمید
مقابل سفیدی، سیاه، (از آنندراج) :
بعشق اندر نهیبی زین بتر نیست
سیاهی را ز پس رنگی دگر نیست،
(ویس و رامین)،
حسنک ... جبه ای داشت حبری رنگ با سیاهی میزد، (تاریخ بیهقی)،
بر سیاهی سنگ اگر زرت سپید آید نه سرخ
زآن سپیدی دان سیاهی روی دیوان آمده،
خاقانی،
سیه را سرخ چون کرد آذرنگی
چو بالای سیاهی نیست رنگی،
نظامی،
جوان تا رساند سیاهی بنور
برد پیر مسکین سیاهی بگور،
سعدی،
،
ترجمه مداد که بدان مینویسند و این مجاز مشهور است، (آنندراج)، مرکب، دوده، مداد، حبر، (یادداشت بخط مؤلف)، آنچه از دور دیده شود از اشخاص و اشیاء بی آنکه تمیز نوع آن توان داد، جنبنده ای که در تاریکی بینند و ندانند چیست یا کیست، (یادداشت بخط مؤلف)، تاریکی، ظلمت:
کنون گر تو در آب ماهی شوی
و یا چون شب اندرسیاهی شوی،
فردوسی،
چو شب بر زمین پادشاهی گرفت
ز دریا بدریا سیاهی گرفت،
فردوسی،
چو شب سیاهی گیرد نکو بتابد ماه
بروز تیره شود گرچه روشن است قمر،
عنصری،
شد روشنی از روز و سیاهی ز شبم
اکنون نه شبم شب است و نه روزم روز،
منوچهری،
ترا سزدکه بود گاه نظم مدحت تو
بیاض روز و سیاهی شب و قلم محور،
انوری،
قرص خورشید در سیاهی شد،
سعدی،
- سیاهی چشم، قسمت سیاه از حدقۀ چشم،
- سیاهی دوات، مرکب تحریر، (ناظم الاطباء)،
- سیاهی رفتن چشم، تاریکی پیدا آمدن موقت در چشم بر اثر بیماری یا فرودیدن در مکانی سخت عمیق،
- سیاهی ریختن داغ، سیاهی افکندن داغ، (آنندراج)،
- سیاهی زدن، (آنندراج) :
چنان دریا به عکسش زد سیاهی
که راه آب را گم کرد ماهی،
ملاطغرا (از آنندراج)،
- سیاهی زدن از چیزی، کنایه از نازیدن و مباهات کردن، (آنندراج) :
تا بکی ای بوالهوس بر ما سیاهی میزنی
زود به خواهد شدن داغی که مادرزاد نیست،
میرزا طاهر وحید (از آنندراج)،
گل ز بویت در گلستان لاف شاهی میزند
لاله از داغ تو بر گلها سیاهی میزند،
محمدقلی سلیم (از آنندراج)،
-، ظاهر شدن و نمودار گشتن، (آنندراج) :
آب حیوان است پنداری سیاهی میزند
سایه چون از قامت آن خوش خرام افتد بخاک،
عبداﷲ وحدت قمی (از آنندراج)،
- سیاهی لشکر، عبارت از آن کسان است که محض برای نمودن و کثرت سپاه باشند و بکار جنگ نیایند، (آنندراج) :
سیاهی لشکر نیایدبکار
یکی مرد جنگی به از صدهزار،
فردوسی،
در بند زلف و کاکل عنبرفشان مباش
حسن ترا سیاهی لشکر چه حاجت است،
صائب (از آنندراج)،
- امثال:
بالاتر از سیاهی رنگ دگر نباشد،
سیاهی بر سپیدی نقش بندد،
سیه گر سرخ پوشد خر بخندد،
(یادداشت مؤلف بدون ذکر نام شاعر)
لغت نامه دهخدا
سیاه بودن سواد مقابل سفیدی، تیرگی تاری مقابل سفیدی، تاریکی ظلمت مقابل روشنی روشنایی، مرکب دوده، کلف لکه: سیاهی ماه. (کلف قمر) یا از سفیدی ماست تا سیاهی زغال. همه چیز کل اشیا
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره عناب که اغلب گونه هایش درختچه میباشند و در اکثر نقاط جنگلهای شمالی ایران در قسمت های خشک جنگل وجود دارد سیاه تلی قره تیکان ویله بور اسکلم تلی کرکت ورگان شبه صامور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاهرگ
تصویر سیاهرگ
ورید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاهرو
تصویر سیاهرو
بی آبرو ورسوا و بی عزت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
منسوب به سیاه، وضعیت و کیفیت سیاه بودن، تاریکی، چیز تیره و نامشخص که معمولاً به علت دوری تشخیص آن دشوار است، لشکر گروهی از مردم که تنها برای نمایش انبوهی و بسیاری جمعیت به کار گرفته می شوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاهرگ
تصویر سیاهرگ
ورید
فرهنگ واژه فارسی سره
تاریکی، تیرگی، ظلمت، سواد، کبودی
متضاد: سپیدی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
السّواد
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
Blackness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
noirceur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
سیاه تلو، از تیره ی عنابیان
فرهنگ گویش مازندرانی
غاری در روستای بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
कालेपन
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
negrura
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
чернота
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
Schwärze
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
чорність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
czarność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
黑暗
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
negritude
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
nerità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
سیاہی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
zwartheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
কালোভাব
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
ความมืดดำ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
weusi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
karanlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
黒さ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
שחור
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
검음
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
kegelapan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی