معنی سیاشبه - جستجوی لغت در جدول جو

سیاشبه

فرهنگ گویش مازندرانی

سقالبه

سقلابی، از مردم سقلاب، اسلاو، صقالبه

فرهنگ فارسی عمید

مناشبه

(عَزْوْ)

با کسی جنگ آشکار کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد). لازم شدن جنگ. (آنندراج) (از منتهی الارب)

لغت نامه دهخدا

عیاشیه

(عَیْ یا)

دهی از دهستان باوی (بلوک زرگان) بخش مرکزی شهرستان اهواز با 100 تن سکنه. آب آن از چاه. محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)

لغت نامه دهخدا

دیادبه

(دَ دِ بَ)

جمع واژۀ عربی دیدب، دیدبان فارسی است. (یادداشت مؤلف) : نصبوا علی رؤوس الجبال دیادبه و رقباء لیفحص الهلال. (آثارالباقیه ص 57 چ زاخائو). فلما ابصرتنا الدیادبه خرجنا هراباء. (معجم البلدان ج 2 ص 194). رجوع به دیدب شود

لغت نامه دهخدا

سیابیه

(سَ بی یَ)

از فرق اهل کلام شیعه. اصحاب عبدالرحمن بن سیابه از اصحاب امام جعفر صادق (ع) که در باب صفات ایزدی میگفتند که هرچه امام جعفرصادق (ع) در این باب گوید همان صحیح است و قولی دیگر را در این خصوص صواب نمی دانستند. (از مقالات اشعری ص 36 و کشی ص 247و رجال استرآبادی ص 192 از خاندان نوبختی ص 258)

لغت نامه دهخدا

سیاکله

(کُ لِ)

دهی است از دهستان ژان بخش دورود شهرستان بروجرد. دارای 447 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)

لغت نامه دهخدا

سلاهبه

(سَ هَِ بَ)

ج سلهب. (منتهی الارب) (آنندراج). رجوع به سلهب شود

لغت نامه دهخدا

سیرآبه

(بَ / بِ)

مثل نهاری پز است در هندوستان که شوربای پخته فروشد. (آنندراج) ، یک نوع نان خورشی است که از ماست و سیر ترتیب دهند. (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

بی شبه

(شِبْهْ)

مرکّب از: بی + شبه، بی مثل. بی نظیر. بی عدیل. بی همتا. بی مانند. فرید. وحید. واحد. ناهمتا. بی مثیل. بی مثال. یتیمه. بی همال. عدیم النظیر. معدوم المثل. بی نمون. بی کفو. بی بدل. (یادداشت مؤلف، رجوع به شبه شود.

لغت نامه دهخدا

سیابه

(سَ بَ)

اسم خمر است. (فهرست مخزن الادویه). خمر. (اقرب الموارد)

لغت نامه دهخدا

سنابه

مونث سناب دراز شکم

معنی سیاشبه - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما