جدول جو
جدول جو

معنی سیاتلی - جستجوی لغت در جدول جو

سیاتلی
سیاه تلو، از تیره ی عنابیان
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیاتیک
تصویر سیاتیک
بزرگ ترین عصب بدن که مربوط به اندام تحتانی است، در پزشکی درد شدید و تیرکشنده در کمر، لگن و زانو که به دلیل فشار به عصب سیاتیک بروز می کند، عرق النسا
فرهنگ فارسی عمید
غدار و مکار و چاپلوس و ناراست، (ناظم الاطباء)، رجوع به تیتال شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایالتی
تصویر ایالتی
جمع یوم، روزها روزگاران
فرهنگ لغت هوشیار
درختی است از تیره عناب که اغلب گونه هایش درختچه میباشند و در اکثر نقاط جنگلهای شمالی ایران در قسمت های خشک جنگل وجود دارد سیاه تلی قره تیکان ویله بور اسکلم تلی کرکت ورگان شبه صامور
فرهنگ لغت هوشیار
عصب مزبور درشت ترین عصب بدن است و از بریدگی بزرگ نسایی در زیر عضله هرمی لگن خارج میشود، عرض این عصب در ابتدا حتی به 5/1 سانتیمتر نیز میرسد فرانسوی سرینیک مربوط به تهیگاه، معمولا نام سیاتیک به عصب نسائی بزرگ (عصب سیاتیک بزرگ) اطلاق میشود. این عصب از راس مثلث شبکه خاجی تولید و در حقیقت دنباله این راس است. عصب مزبور درشت ترین عصب بدن است و از بریدگی بزرگ نسائی در زیر عضله هرمی از لگن خارج میشود. عرض این عصب در ابتدا حتی به 5، 1 سانتیمتر نیز میرسد. ابتدا در سرین به طور مایل و بعد در ناحیه خلفی ران تا حفره رکبی قائما پایین میاید. و از آن جا به بعد به دو شاخه انتهایی تقسیم میشود. عصب مذکور در سرین به وسیله عضطه سرینی بزرگ پوشیده میشود و در ناودانی که بین استخوان و رگ و برآمدگی بزرگ استخوان رانی است پایین میاید و یکی از نقاط دردناک این عصب دو همین محل است عرق النسا بزرگ عرق النسا عصب نسائی بزرگ، درد مربوط به عصب سیاتیک را نیز به نام سیاتیک را نیز به نام سیاتیک خوانند و آن عبارت از درد شدیدی است که در سرتاسر این عصب حس میشود خصوصا در ناحیه سرینی وجع عرق النسا. یا سیاتیک بزرگ. سیاتیک. یا سیاتیک کوچک. عصبی است که جدا میگردد و از زیر عضله هرمی از لگن خارج میشود و محل خروج آن در عقب کنار داخلی عصب نسائی بزرگ است و در ناحیه سرینی به دو شاخه عضلانی و جلدی تقسیم میگردد نسائی کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاتیک
تصویر سیاتیک
مربوط به تهیگاه، نام سیاتیک به عصب نسائی بزرگ اطلاق می شود، درد مربوط به عصب سیاتیک را نیز به نام سیاتیک خوانند و آن عبارت از درد شدیدی است که در سرتاسر این عصب حس می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
سيولةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
Fluidity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
fluidité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
آلوسیاه چنگلی
فرهنگ گویش مازندرانی
غاری در روستای بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
تیره ی هم رنگ با گل
فرهنگ گویش مازندرانی
رودک، گورکن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
текучесть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
流動性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
نقدینگی، سیّالیت
دیکشنری اردو به فارسی
نمایشی، تئاتری
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
مائعیت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
তরলতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
ความเป็นของเหลว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
ufanisi wa maji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
sıvılaşma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
유동성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
נזילות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
Fluidität
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
kelancaran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
तरलता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
vloeibaarheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
fluidez
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
fluidez
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
流动性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
płynność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
текучість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سیالیت
تصویر سیالیت
fluidità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی