جدول جو
جدول جو

معنی سکو - جستجوی لغت در جدول جو

سکو
بر آمدگی از زمین مانند تخت از سنگ یا آجر در کنار در حیاط یا میان باغ و پای درختان سایه دار درست کنند، تختگاه
فرهنگ فارسی عمید
سکو
(سِ)
چیزی باشدچهارشاخه و پنج شاخه به اندام کف دست و دسته هم داردکه دهقانان غله کوفته شده را بآن بباد دهند تا دانه از کاه جدا شود و آن را در خراسان چارشاخ گویند و در جاهای دیگر چکاد و بواشه و به عربی مذری خوانند. (برهان) (آنندراج). چوبی باشد پنج شاخۀ دسته دار که بدان خرمن و غله کوفته گردانند و کاه بباد دهند تا دانه از کاه جدا شود و بعضی غله افشان گویند که به هندی چهاچ گویند. (غیاث). چوبی باشد که آن را سه شاخه و چهارشاخه بسازند و خوشه های کوفته که در خرمن باشد بدان برداشته بر هوا اندازند تا باد خورد و غله از کاه جدا شود. سه شاخه را سکو و چهارشاخه را چهارشاخه و آن را شنه و بواشه نیز گویند. (جهانگیری) :
مردانه من کز این سکو پنجه ریخته
خرمن کنم بباد که در جاش آکنند.
سوزنی.
بر بوی آنکه خرمن جو میدهم بباد
هر ساعتی ز پنجه و ساعد کنم سکو.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
سکو
(سَ / سُکْ کو)
تختگاه است و آن بلندی باشد که در دو طرف در کوچه و میان باغهای و پای درختهای بزرگ سایه دار سازند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سکو
بلندی باشد که در دو طرف در کوچه و میان باغها و پای درختها بزرگ سایه دار سازند
فرهنگ لغت هوشیار
سکو
((س))
چنگک، ابزاری شبیه دست با چهار یا پنج شاخه که به وسیله آن غله را به هوا می دادند تا دانه از کاه جدا شود
تصویری از سکو
تصویر سکو
فرهنگ فارسی معین
سکو
((سَ کّ))
تختگاه، پله مانندی که کنار در خانه یا پای درختان درست کنند
تصویری از سکو
تصویر سکو
فرهنگ فارسی معین
سکو
ستاوند
تصویری از سکو
تصویر سکو
فرهنگ واژه فارسی سره
سکو
بنگاه، پاخره، تختگاه، صفه، پرشگاه، مصطبه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سکوا
تصویر سکوا
آش سرکه، آش بلغور که در آن سرکه بریزند، سکبا، سکباج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
ساکت شدن، خاموش شدن، آرام شدن، خاموشی، در موسیقی بخشی از یک میزان که ساز نواخته نمی شود یا خواننده نمی خواند ولی زمان آن رعایت می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکور
تصویر سکور
افتادن باد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
خاموش شدن، خاموشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکوب
تصویر سکوب
آب ریزان آب ریخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکوا
تصویر سکوا
آش سرکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکوا
تصویر سکوا
((س))
آش سرکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
((سُ))
خاموش شدن، خاموشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
خاموشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
Silence, Quietness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
tranquillité, silence
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
stilte
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
sessizlik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
静けさ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
שקט , שֶׁקֶט
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
고요함 , 침묵
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
ketenangan, keheningan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
शांति , चुप्पी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
тишина
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
Ruhe, Stille
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
quietud, silencio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
tranquillità, silenzio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
quietude, silêncio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
安静 , 沉默
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
cisza
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
тишина , тиша
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سکوت
تصویر سکوت
utulivu, kimya
دیکشنری فارسی به سواحیلی