- سکری
- مونث سکران مست زن
معنی سکری - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
لشکری، سپاهی
نوعی انگور سبز رنگ و بی دانه
نوعی انگور سبز رنگ و بی دانه
سپاهی، لشکری، (لقب امام یازدهم شیعیان امام حسن عسکری عب)
منسوب به عسکر مکرم از شهرهای قدیم خوزستان، در فارسی نوعی انگور
بکر داشتن، بکر بودن
یاد آوردن، تذکیر، بیان کردن
اثر کننده و در رونده به همه اجزای چیزی، سرایت کننده
آخر و تمام وانتها بسر رسیدن و تمام شدن و به آخر رسیدن، تمام شده، پایمال و ناچیز
ریواس
روی در هم کشیدن روی ترش کردن، ناخوشداشت، دست کم گرفتن
سپیده دم، پسشام خوراکی است که در رمضان پیش از بامداد خورند و درست آن در تازی سحور است منسوب به سحر، غذایی که روزه داران بهنگام سحر خورند (در ماه رمضان و جز آن)
افسردگی نومیدی، گیجی سرگشتگی
مطیع و فرمانبردار
جمع سکران، مستان
کفل اسب و دیگر چارپایان
هماره مست
جای ساکن شدن در جایی
منسوب به سکزستان سکستان سیستان از مردم سیستان سیستانی سجزی
شلمه شلمک از گیاهان، جمع ساکر، ماندابها کاسه گلی، پیاله ایست که مقداری معین جا بگیرد سکرجه
گمراهی، مستی، بیهوشی، نزدیک مرگ
منسوب به سفر: لوازم سفری، عازم سفر مسافر: هزار مرد سفری گشتند
سرخ رنگ، گل سرخ
عدم رغبت به طعام، پری و سرشاری
منسوب به شکر، رنگ زرد مایل به سرخ
شکردار، شیرین، به رنگ شکر
سجزی، از مردم سیستان، سیستانی، برای مثال رستم سکزی، فزون شد دولتت تا بازگشتی / ز جنگ سکزیان دیومنظر (ازرقی - ۲۰)
گیجی، سرگشتگی، افسردگی، نومیدی
عنوان هر یک از پادشاهان ساسانی
مربوط به سحر مثلاً ستارۀ سحری، خواب سحری، غذایی که روزه گیران هنگام سحر می خورند، سحرگاه
ریواس، گیاهی علفی و پایا با ساقه های نازک سفید و ترش مزه که مصرف خوراکی دارد، زرنیله، ریواج، ریباس، رواس، برای مثال در قهستان به نام دولت تو / شاید ار قند آید از چکری (شمس فخری - مجمع الفرس - چکری)
سری، محرمانه، تلفظ درست این واژه انگلیسی سیکرت است
پوست کفل اسب و خر، پوست اسب یا الاغ که دباغی شده باشد، ساغری، کیمخت، چسته، زرغب