جدول جو
جدول جو

معنی سکالش - جستجوی لغت در جدول جو

سکالش(سِ لِ)
فکر و اندیشه. (برهان) (انجمن آرا) :
ای مج کنون تو شعر من از برکن و بخوان
از من دل و سکالش از توتن و روان.
رودکی (از سعید نفیسی ص 1022).
سکالش چنان شد دو کوشنده را
که ریزند صفرای جوشنده را.
نظامی.
، متفکر و اندیشه مند بودن، خواستن، کارسازی کردن. (برهان). رجوع به سگال وسگالش شود
لغت نامه دهخدا
سکالش
فکر و اندیشه
تصویری از سکالش
تصویر سکالش
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سگالش
تصویر سگالش
چاره جویی، مشورت، رایزنی، اندیشه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(فَ / فِ دَ)
اندیشه کردن: و چون آرزو آید سکالش کند. (تاریخ بیهقی).
گر سکالش کنی بهفت اقلیم
یک کریم سخاسکال نماند.
خاقانی.
محتشم را به مال مالش کن
بی درم را به خوان سکالش کن.
نظامی.
رجوع به سگالش کردن و سگالیدن شود
لغت نامه دهخدا
(سِ لِگَ)
اندیشه مند. اندیشه کننده:
سکالش گری کو نصحیت شنید
در چاره را در کف آرد کلید.
نظامی (شرفنامه ص 174).
سکالش گریهای خاطرپسند
که از رهروان بازدارد گزند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(شِ لِ)
شکالیدن. (ناظم الاطباء). رجوع به شکالیدن شود، اندیشه و تصور و فکر و خیال. (ناظم الاطباء). در این معنی ظاهراً مصحف سگالش باشد. رجوع به سگالش شود، شرارت. (ناظم الاطباء) ، توجه و دقت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ لَ / لِ)
فضلۀ سگ. (برهان). سرگین سگ. (اوبهی). گه سگ. (صحاح الفرس). غائط سگ. (لغتنامه اسدی) :
یکی بگفت نه مسواک خواجه گنده شده است
که این سکاله و گوه سگ است خشک شده.
عمارۀ مروزی.
رجوع به سگاله شود
لغت نامه دهخدا
(سِ لِ)
فکر و اندیشه. (غیاث). اندیشمندی. (شرفنامه). فکر و اندیشه نمودن. (برهان) :
ای مج کنون تو شعر نو از برکن و بخوان
از من دل و سگالش و از تو تن و زبان.
رودکی.
سگالش بباید به هر کار جست
سخن بی سگالش نیاید درست.
ابوشکور بلخی.
بشب رویی سگالشهای اعدا
کلام اللیل یمحوه النهار است.
ادیب صابر.
زآن بزرگی که در سگالش اوست
چار گوهر چهار بالش اوست.
نظامی.
، دشمنی و خصومت کردن. (برهان) :
کس بند خدایی بسگالش نگشاید
با بند خدایی مچخ و بیهده مسگال.
ناصرخسرو.
سگالش خصمان در پرده کارگر تو آید. (مرزبان نامه).
تا پدید آید سگالشهای او
بعد از آن برماست مالشهای او.
مولوی.
، سخن بدگفتن. (برهان) ، مشوره. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
سکارو. سکالیو. شکالیو. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). آنچه بر روی زغال افروخته و اخگر آتش پخته باشند از نان و گوشت و غیره و سکالیو هم گفته اند. (برهان). رجوع به سکارو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سکالو
تصویر سکالو
نان و گوشتی که بر روی زغال افروخته و اخگر پزند، چنگالی مالیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکاله
تصویر سکاله
سرگین سگ فضله کلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگالش
تصویر سگالش
اندیشه فکر، اندیشه بد فکر بد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکال
تصویر سکال
اندیشه فکر، در ترکیب به معنی سگالنده آید: بد سگال چاره سگال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسکالش
تصویر اسکالش
اندیشه فکر تفکر خیال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگالش
تصویر سگالش
((س لِ))
اندیشه کردن، چاره جویی، اندیشه بد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سگالش
تصویر سگالش
تبادل آرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سکالش گاه
تصویر سکالش گاه
مجلس شورا
فرهنگ واژه فارسی سره
اندیشه، فکر، چاره جویی، اندیشه بد کردن، پنداشتن، خصومت ورزیدن، دشمنی کردن، چاره جویی کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از دهستان پایین خیابان لیتکوه بخش مرکزی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی