جدول جو
جدول جو

معنی سپیدبالا - جستجوی لغت در جدول جو

سپیدبالا(سَ / سِ)
کنایه از صبح اول است که صبح کاذب باشد. (برهان) (آنندراج). رجوع به سپیدپهنا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سپیدبا
تصویر سپیدبا
آش سفید، آش ماست، شوربا، سپیدوا، اسفیدباج
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سِ دَ / دِ)
صبح کاذب. (تاج المصادر بیهقی) سپیده بالای. و رجوع به سپیده بالای شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
بلندقامت:
شاخکی تازه برآورد صبا بر لب جوی
چشم بر هم بزدی سروسهی بالا شد.
سعدی.
میشگفتم ز طرب زآنکه چو گل بر لب جوی
بر سرم سایۀ آن سرو سهی بالا بود.
حافظ.
جویهابسته ام از دیده بدامن که مگر
در کنارم بنشانند سهی بالایی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان یاقچی بخش مرکزی شهرستان مرند، واقع در 17هزارگزی جنوب باختری مرند و 8هزارگزی شوسۀ مرند به خوی، جلگه، معتدل، دارای 420 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آنجا غلات و زردآلو و انگور، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
از: سفید + با، آش، پهلوی سپت پاک. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). آش ماست که ماست با باشد چه با بمعنی آش است. (برهان). بمعنی آش است و سپید برای آن گویند که مانند آشهای دیگر چیزی ترش یا شیرین در آن نیست و آن را شوربا نیز گویند. معرب آن سفیدباج است. (آنندراج) : گوشت قنبره غذای محمود دارد و قولنج را سود کند چون سپیدبا کنند بزیت و شبت... (الابنیه عن حقایق الادویه). اسفیدباج دفع مضرت [شراب] سپید و [تنک] با سپیدباها و توابل و تباهۀ خشک کنند. (نوروزنامه). دفع مضرت [شرابی که به ترشی زند] با سپیدباها و حرف و حلوا و شیرینی خورند تا زیان ندارد. (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
لهجه ای از سپیدار. رجوع به سپیدار شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سپید بالا
تصویر سپید بالا
صبح کاذب مقابل سپید پهنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهی بالا
تصویر سهی بالا
راست بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپیدبا
تصویر سپیدبا
اسپید با اسفید باج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهی بالا
تصویر سهی بالا
راست بالا
فرهنگ فارسی معین