جدول جو
جدول جو

معنی سپرخی - جستجوی لغت در جدول جو

سپرخی
(سِ پَ)
خرمی. (صحاح الفرس) :
با ماه سمرقند کن آئین سپرخی
رامشگر خوب آور با نغمۀ چون قند.
عمارۀ مروزی (از رودکی سعید نفیسی).
رجوع به سپرخی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سپری
تصویر سپری
به سررسیده، پایان یافته، به آخررسیده، تمام شده، پایان پذیر
سپری شدن: پایان یافتن، به آخر رسیدن، سر رسیدن، برای مثال هرچ آن سپری شود سرانجام / خواهی قدمی و خواه صدگام (نظامی۳ - ۵۰۲)
سپری کردن: سپری گردانیدن، تمام کردن، پایان دادن، به پایان رسانیدن
سپری گردیدن: پایان یافتن، به آخر رسیدن، سر رسیدن، سپری شدن
سپری گشتن: پایان یافتن، به آخر رسیدن، سر رسیدن، سپری شدن
فرهنگ فارسی عمید
(سِ پَ / سِ رَ)
مصحف سپزگی. پهلوی ’سپزگیه’. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). درد و رنج و محنت و سختی. (برهان) (آنندراج) (شرفنامه). این کلمه سپزگی هم آمده است و همه تصحیف خوانده اند. (رشیدی) :
کی سپرگی کشیدمی ز رقیب
گر بدی یار مهربان با من.
حنظلۀ بادغیسی (از آنندراج).
رجوع به سپزگی شود
لغت نامه دهخدا
(سُ پُ)
منسوب به سپرز، برنگ سپرز و این را عرب برغثه گویند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سِ پَ)
خرمی. (لغت فرس اسدی) :
با ماه سمرقند کن آئین سپرجی
رامشگر خوب آور با نغمۀ چون قند.
عمارۀ مروزی (از لغت فرس اسدی).
رجوع به سپرخی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ پِ)
رودی به یونان. (ایران باستان ص 784)
لغت نامه دهخدا
آخر و تمام وانتها بسر رسیدن و تمام شدن و به آخر رسیدن، تمام شده، پایمال و ناچیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخی
تصویر سرخی
سرخ بودن، رنگ سرخ، شهاب صاعقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپری
تصویر سپری
پایمال، نابود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سپری
تصویر سپری
((س پَ))
تمام شده، به آخر رسیده
فرهنگ فارسی معین
پایان یافته، به آخررسیده، طی، گذشت، محو، معدوم، نابود، نیست
متضاد: هست، پایمال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شفق گونی، قرمزی، سرخاب، برافروختگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
قرمزی، تیتر
دیکشنری اردو به فارسی