- سپاهی
- منسوب به سپاه فردی از سپاه لشکری
معنی سپاهی - جستجوی لغت در جدول جو
- سپاهی
- مربوط به سپاه، فردی از سپاه
- سپاهی
- هر فردی از سپاه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سپاهی، لشکری
گدائی کننده، گدا
ساقه ای که خوشه بر سر آن قرار دارد ساق خوشه گندم جل
گولپیر پیر گول پیر کودن (خرف)
سیاه بودن سواد مقابل سفیدی، تیرگی تاری مقابل سفیدی، تاریکی ظلمت مقابل روشنی روشنایی، مرکب دوده، کلف لکه: سیاهی ماه. (کلف قمر) یا از سفیدی ماست تا سیاهی زغال. همه چیز کل اشیا
تیرگی، تاری، تاریکی، مقابل سفیدی، سیاه بودن
سیاهی لشکر: گروهی از مردم که برای نمایاندن کثرت و انبوهی لشکر جمع شوند و به کار جنگ نیایند، کنایه از اشخاص بی خاصیت
سیاهی لشکر: گروهی از مردم که برای نمایاندن کثرت و انبوهی لشکر جمع شوند و به کار جنگ نیایند، کنایه از اشخاص بی خاصیت
ساقه ای که خوشه بر سر آن قرار دارد، ساقۀ گندم یا جو، خوشه
منسوب به سیاه، وضعیت و کیفیت سیاه بودن، تاریکی، چیز تیره و نامشخص که معمولاً به علت دوری تشخیص آن دشوار است، لشکر گروهی از مردم که تنها برای نمایش انبوهی و بسیاری جمعیت به کار گرفته می شوند
گدا، گدایی کننده
Blackness
чернота
Schwärze
чорність
czarność
negritude
nerità
negrura
noirceur
zwartheid
कालेपन
kegelapan
سوادٌ
karanlık
ความมืดดำ
কালোভাব
سیاہی