جدول جو
جدول جو

معنی سپاهی - جستجوی لغت در جدول جو

سپاهی
منسوب به سپاه فردی از سپاه لشکری
تصویری از سپاهی
تصویر سپاهی
فرهنگ لغت هوشیار
سپاهی
مربوط به سپاه، فردی از سپاه
تصویری از سپاهی
تصویر سپاهی
فرهنگ فارسی عمید
سپاهی
هر فردی از سپاه
تصویری از سپاهی
تصویر سپاهی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسپاهی
تصویر اسپاهی
سپاهی، لشکری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپاهی
تصویر اسپاهی
((اِ))
سپاهی، لشکری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سپاسی
تصویر سپاسی
گدائی کننده، گدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپاری
تصویر سپاری
ساقه ای که خوشه بر سر آن قرار دارد ساق خوشه گندم جل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباهی
تصویر سباهی
گولپیر پیر گول پیر کودن (خرف)
فرهنگ لغت هوشیار
سیاه بودن سواد مقابل سفیدی، تیرگی تاری مقابل سفیدی، تاریکی ظلمت مقابل روشنی روشنایی، مرکب دوده، کلف لکه: سیاهی ماه. (کلف قمر) یا از سفیدی ماست تا سیاهی زغال. همه چیز کل اشیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
تیرگی، تاری، تاریکی، مقابل سفیدی، سیاه بودن
سیاهی لشکر: گروهی از مردم که برای نمایاندن کثرت و انبوهی لشکر جمع شوند و به کار جنگ نیایند، کنایه از اشخاص بی خاصیت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپاری
تصویر سپاری
ساقه ای که خوشه بر سر آن قرار دارد، ساقۀ گندم یا جو، خوشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
منسوب به سیاه، وضعیت و کیفیت سیاه بودن، تاریکی، چیز تیره و نامشخص که معمولاً به علت دوری تشخیص آن دشوار است، لشکر گروهی از مردم که تنها برای نمایش انبوهی و بسیاری جمعیت به کار گرفته می شوند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سپاسی
تصویر سپاسی
گدا، گدایی کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاهی
تصویر سیاهی
Blackness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
कालेपन
دیکشنری فارسی به هندی
ความมืดดำ
دیکشنری فارسی به تایلندی
কালোভাব
دیکشنری فارسی به بنگالی