- سوگواری
ماتم داری، عزاداری
معنی سوگواری - جستجوی لغت در جدول جو
- سوگواری
عزاداری ماتم داری تعزیه
- سوگواری
عزاداری
- سوگواری
عزاداری
- سوگواری
تعزیت، تعزیت داری، تعزیه، سوگ، عزاداری، ماتم، مرثیه خوانی، نوحه خوانی، نوحه گری
متضاد: سرور، عیش
متضاد: سرور، عیش
- سوگواری
الحدّاد
- سوگواری
Lament
- سوگواری
lamentation
- سوگواری
kilio
- سوگواری
سوگ
- سوگواری
শোক
- سوگواری
การร่ำไห้
- سوگواری
애도
- سوگواری
ağıt
- سوگواری
哀悼
- سوگواری
אבל
- سوگواری
ratapan
- سوگواری
शोक
- سوگواری
klaaglied
- سوگواری
lamento
- سوگواری
lamento
- سوگواری
lamento
- سوگواری
哀悼
- سوگواری
lament
- سوگواری
плач
- سوگواری
Klagelied
- سوگواری
плач
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل سوکوار، غم خواری، مصیبت زدگی، غم و اندوه:
برفتند باسوکواری و درد
ز درگاه کی شاه برخاست گرد،
فردوسی،
سوکواری کنید و بر این رزیّت جهانیان را آگاهی دهید، (ترجمه تاریخ یمینی)، رجوع به سوگواری شود
برفتند باسوکواری و درد
ز درگاه کی شاه برخاست گرد،
فردوسی،
سوکواری کنید و بر این رزیّت جهانیان را آگاهی دهید، (ترجمه تاریخ یمینی)، رجوع به سوگواری شود
تعزیه، تعزیه گردانی، نمایش مذهبی
