جدول جو
جدول جو

معنی سوهان - جستجوی لغت در جدول جو

سوهان
ابزار فولادی آجیده جهت سائیدن فلزات
تصویری از سوهان
تصویر سوهان
فرهنگ لغت هوشیار
سوهان
سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسان، فسن، سان، سان ساو، سنگ ساو، سامیز، مسنّ
نوعی شیرینی که با گندم سبزکرده، آرد، شکر و روغن درست می کنند
تصویری از سوهان
تصویر سوهان
فرهنگ فارسی عمید
سوهان
نوعی شیرینی
تصویری از سوهان
تصویر سوهان
فرهنگ فارسی معین
سوهان
((سُ))
آلتی آجدار که برای ساییدن چوب یا فلز به کار می رود
تصویری از سوهان
تصویر سوهان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوهانی
تصویر سوهانی
عمل سوهان زدن و صیقل دادن چوب و فلز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
(دخترانه)
سوزنده، ملتهب، سوزاننده
فرهنگ نامهای ایرانی
اسپورزی دواندن اسپ برای آمادن دویدن اسب و شتر در پی هم، دواندن اسب و ریاضت دادن او جهت شرکت در مسابقه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
سوزنده محرق، ملتهب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهوان
تصویر سهوان
فرناس (غافل) سوتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوغان
تصویر سوغان
دواندن و ورزش دادن اسب برای شرکت در مسابقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کوهان
تصویر کوهان
برآمدگی پشت شتر که از پیه و چربی انباشته شده، برآمدگی روی شانۀ گاو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سولان
تصویر سولان
دارویی که برای معالجۀ لقوه به کار می رفته
بام خانه، بلندی و ارتفاع، نردبان
فرهنگ فارسی عمید
قسمت برآمدگی پشت شتر و گاو که عبارت از نسج چربی ذخیره یی حیوان است: افزون ز که کوهان او از عاج تردندان او از تیر ها مژگان او از نوک سو فارش دهان. یا کوهان ثور. برآمدگی پشت گاو، پروین ثریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سولان
تصویر سولان
((سُ))
شولان، کمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوغان
تصویر سوغان
((سُ))
دویدن اسب و شتر در پی هم، دواندن اسب و ریاضت دادن او جهت شرکت در مسابقه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
سوزنده، ملتهب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوهان
تصویر کوهان
برآمدگی پشت شتر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
سوزنده، درحال سوختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
Blazing, Blistering, Burning, Scalding, Scorching, Searing
دیکشنری فارسی به انگلیسی
пылающий , палящий , горящий , обжигающий
دیکشنری فارسی به روسی
палаючий , палючий , обпікаючий , палаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
płonący, palący, parzący
دیکشنری فارسی به لهستانی
炽热的 , 灼热的 , 燃烧的 , 灼热的 , 炎热的
دیکشنری فارسی به چینی
ardente, abrasador, escaldante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ardente, rovente, bollente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
brandend, verbrand, kokend
دیکشنری فارسی به هلندی
जलता हुआ , झुलसा हुआ , झुलसाने वाला , प्रचंड , जलता हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
membara, terbakar, mendidih, membakar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ملتهبٌ , حارٌّ , محترقٌ , حارقٌ , حارٌ
دیکشنری فارسی به عربی
불타는 , 타는 , 뜨거운
دیکشنری فارسی به کره ای
בוער , בוער , צורב , שורף
دیکشنری فارسی به عبری
灼熱の , 焦げた , 非常に熱い , 焼けつくような , 焼けるような
دیکشنری فارسی به ژاپنی