جدول جو
جدول جو

معنی سومندر - جستجوی لغت در جدول جو

سومندر
(مَ دَ)
سمندر است و آن جانوری باشد که در آتش متکون میشود. (برهان) (آنندراج). سمندر باشد که آنرا سامندر نیز گویند. (جهانگیری). رجوع به سمندر و سالامندرا شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سامندر
تصویر سامندر
سمندر، جانوری با دم بلند و دست و پای کوتاه شبیه مارمولک که در آب و خشکی زندگی می کند و در مکان های تاریک و مرطوب به سر می برد،
جانوری افسانه ای که درون آتش زندگی می کند، اسمندر، سمندور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوزنده
تصویر سوزنده
آنکه یا آنچه چیزی را بسوزاند، آنکه یا آنچه بسوزد، کنایه از بسیار غم آور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمندر
تصویر سمندر
سمندر، جانوری با دم بلند و دست و پای کوتاه شبیه مارمولک که در آب و خشکی زندگی می کند و در مکان های تاریک و مرطوب به سر می برد،
جانوری افسانه ای که درون آتش زندگی می کند، اسمندر، سمندور، سامندر، برای مثال به دریا نخواهد شدن بط غریق / سمندر چه داند عذاب الحریق (سعدی۱ - ۱۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
قطعه ای به شکل استوانه در موتور اتومبیل با سرپوشی که در داخل پیستون حرکت می کند و گاز بنزین و هوای فشرده در آن محترق می شود، کلاه استوانه شکل سیاه رنگ که در مراسم رسمی بر سر می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سودمند
تصویر سودمند
آنچه نفع و فایده برای کسی یا کاری داشته باشد، سوددار، نافع، مفید، با فایده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمندور
تصویر سمندور
سمندر، جانوری با دم بلند و دست و پای کوتاه شبیه مارمولک که در آب و خشکی زندگی می کند و در مکان های تاریک و مرطوب به سر می برد،
جانوری افسانه ای که درون آتش زندگی می کند، اسمندر، سامندر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسمندر
تصویر اسمندر
سمندر، جانوری با دم بلند و دست و پای کوتاه شبیه مارمولک که در آب و خشکی زندگی می کند و در مکان های تاریک و مرطوب به سر می برد،
جانوری افسانه ای که درون آتش زندگی می کند، سمندور، سامندر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوسنبر
تصویر سوسنبر
سیسنبر، گیاهی شبیه نعناع، با برگ های خوش بو، گل های سفید مایل به سرخی و تخم های ریز شبیه تخم ریحان که در قدیم آن را برای معالجۀ عقرب گزیده به کار می بردند
عبس، سه سنبل، هرفولیون
فرهنگ فارسی عمید
(سَ مَ دَ)
نام ولایتی است از هندوستان که چوب عود از آنجا آرند. (برهان). شهری است بزرگ بر کران دریا، و پادشاهی دهم است. (حدود العالم). شهری است از خزران بر کران دریا جایی بانعمت و بازارها و بازرگانان. (حدود العالم). مردان را سپاه صد و پنجاه هزار تمام شد و با سپاه اندر تعبیه همی رفت تا به شهرستان سمندر آنکه ملک خزران نشستی و... (ترجمه تاریخ طبری). پس منادی فرمود و سپاه برگرفت و بر در اندر شد که آنرا باب الاّن گویند. همی رفت تا به سمندر رسید و آن شهری است از شهرهای خزر. (ترجمه تاریخ طبری). رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ دَ)
از یونانی ’سالامندرا’ در فرانسوی نیز ’سالامندر’ به معنی فرشتۀ موکل آتش و پنبه کوهی و حیوان معروف است. (از افادات علامۀ دهخدا) (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نام جانوری است که در آتش متکون میشود. گویند مانند موش بزرگی است و چون از آتش برمی آید، می میرد و بعضی گویند همیشه در آتش نیست گاهی برمی آید و در آن وقت او را میگیرند و از پوست او کلاه و رومال میسازند و چون چرکین میشود در آتش می اندازند، چرکهای او میسوزد و پاک میشود. و بعضی گویند بصورت سوسمار و چلپاسه است از پوست او چتر سازند تا گرمی را نگاهدارد و از موی او جامه بافند و در هوای گرم پوشند محافظت گرما کند، و بعضی دیگر گویند بصورت مرغی است. والله اعلم. (برهان). جانوری از ردۀ ذوحیاتین های دمدار که خود تیره خاصی را بوجود آورده است. این جانور دارای قدی متوسط و حداکثر 25 سانتیمتر و پوستی تیره رنگ با لکۀ زرد و تند میباشد. محل سمندر در اماکن نمناک تاریک و غارها و تغذیۀ وی از حشرات و کرمها است. بدنش نسبتاً فربه است و بدمی استوانه ای شکل ختم میشود. حیوانی است بی آزار ولی ماده ای لزج از پوست وی ترشح میشود که سوزاننده است. سالامند را سالاماندر. (از فرهنگ فارسی معین).
جانوری باشد بشکل موش بزرگ که در آتشکده ها پیدا میشود، چون از آتش بیرون می آید می میرد. مخفف سام اندر چه سام به معنی آتش و اندر کلمه ظرفیت است و بعضی نوشته اند که جانوری است پردار که در آتش نیمسوزد. (غیاث) :
به آتش درون بر مثال سمندر
به آب اندرون بر مثال نهنگان.
رودکی.
در این آتش چه میجوید سمندروار پروانه
یکی چندین مقر داردیکی چندین مفر دارد.
ناصرخسرو.
سمندر نه ای گرد آتش مگرد
که مردانگی باید آنگه نبرد.
سعدی.
نه ماهی بجز آب گیرد نشیمن
نه ز آتش کرانه گزیند سمندر.
هندوشاه نخجوانی.
خشم تو بر دوستان تو است عنایت
کآتش سوزان بود حیات سمندر.
قاآنی
لغت نامه دهخدا
(سَ وَ دَ)
شوندر. چغندر. (دزی ج 1 ص 709)
لغت نامه دهخدا
آنکه یا آنچه سود دهد نافع، آنچه که بکار آید مفید بافایده مقابل مضر، برومند بارور مثمر باحاصل، سودبرنده
فرهنگ لغت هوشیار
از سالامندرا یونانی آذرشین از جانوران جانوری از رده ذوحیاتین دمدار که خود تیره خاصی را به وجود آورده است. این جانور دارای قدی متوسط (حد اکثر 25 سانتی متر) و پوستی تیره رنگ با لکه های زرد تند میباشد. محل زندگی سمندر در اماکن نمناک تاریک و غارها و تغذیه وی از حشرات و کرمهاست. بدنش نسبتا فربه است و بدنی استوانه یی شکل ختم میشود. حیوانی است بی آزار ولی ماده ای لزج از پوست وی ترشح میشود که سوزاننده است سالامندرا سالا ماندر. توضیح گفته اند وی در آتش نمیسوزد و آن اغراق آمیز است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیلندر
تصویر سیلندر
هر چیز استوانه ای شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سودمندی
تصویر سودمندی
نفع، فایده، برومندی، باروری مثمری، سود برندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوزنده
تصویر سوزنده
آن که یا آن چه بسوزد، گرم تابدار، آنکه یا آن چه بسوزاند سوزاننده
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره نعناعیان که دارای نوعی ساقه خزنده هوایی و ساقه زیرزمینی است و این ساقه در فواصل ریشه تولید کرده در مقابلش یک ساقه هوایی خارج میشود و به این ترتیب گیاه تکثیر می یابد برگهایش متقابل بیضوی نوک تیز دندانه دار و کمی پوشیده از کرک به درازی 4 تا 7 سانتیمتر و به عرض 2 تا 3 سانتیمتر است. ساقه سوسنبر مانند نعناع چهار گوش است و از حیث رنگ مایل به بنفش یا مایل به ارغوانی است. رنگ گلها قرمز یا کم و بیش ارغوانی مایل به بنفش است نعناع طبی آس بویه سیسنبر
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری از رده ذوحیاتین دمدار که خود تیره خاصی را به وجود آورده است. این جانور دارای قدی متوسط (حد اکثر 25 سانتی متر) و پوستی تیره رنگ با لکه های زرد تند میباشد. محل زندگی سمندر در اماکن نمناک تاریک و غارها و تغذیه وی از حشرات و کرمهاست. بدنش نسبتا فربه است و بدنی استوانه یی شکل ختم میشود. حیوانی است بی آزار ولی ماده ای لزج از پوست وی ترشح میشود که سوزاننده است سالامندرا سالا ماندر. توضیح گفته اند وی در آتش نمیسوزد و آن اغراق آمیز است
فرهنگ لغت هوشیار
جانوری از رده ذوحیاتین دمدار که خود تیره خاصی را به وجود آورده است. این جانور دارای قدی متوسط (حد اکثر 25 سانتی متر) و پوستی تیره رنگ با لکه های زرد تند میباشد. محل زندگی سمندر در اماکن نمناک تاریک و غارها و تغذیه وی از حشرات و کرمهاست. بدنش نسبتا فربه است و بدنی استوانه یی شکل ختم میشود. حیوانی است بی آزار ولی ماده ای لزج از پوست وی ترشح میشود که سوزاننده است سالامندرا سالا ماندر. توضیح گفته اند وی در آتش نمیسوزد و آن اغراق آمیز است
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی فرشته موکل آتش و پنبه کوهی و حیوان معروف است، نام جانوری که در آتش متکون میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمندر
تصویر سمندر
((سَ مَ دَ))
جانوری دوزیست شبیه سوسمار، چهارپا دارد و رنگ پوستش تیره است با لکه های زرد. می گویند در آتش نمی سوزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیلندر
تصویر سیلندر
((لَ))
لوله ای است استوانه ای شکل که در موتور اتومبیل تعبیه شده، در داخل سیلندر پیستون حرکت می کند و گاز موجود در سیلندر را به سمت ته سیلندر که در اصطلاح سرسیلندر گویند می راند و در آن متراکم می کند، نوعی کلاه استوانه ای دراز که
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سودمند
تصویر سودمند
((مَ))
آن چه سود دهد، مفید، بارور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سودمندی
تصویر سودمندی
نفع، فایده، باروری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوزنده
تصویر سوزنده
((زَ دِ یا دَ))
آن که یا آن چه سوزد، گرم، سوزاننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوسنبر
تصویر سوسنبر
((سَ بَ))
گیاهی است شبیه نعناع با برگ های خوشبو و گل های سفید، سیسنبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سودمند
تصویر سودمند
ثمر بخش، مفید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سودمندی
تصویر سودمندی
Utility
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سودمند
تصویر سودمند
Advantageous, Gainful
دیکشنری فارسی به انگلیسی
دریا
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از سودمندی
تصویر سودمندی
полезность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سودمند
تصویر سودمند
выгодный , прибыльный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سودمندی
تصویر سودمندی
Nützlichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سودمند
تصویر سودمند
vorteilhaft, lohnend
دیکشنری فارسی به آلمانی