جدول جو
جدول جو

معنی سوزیان - جستجوی لغت در جدول جو

سوزیان
نفع و ضرر، مال و سرمایه، کنایه از راز، سر، برای مثال قلم دو زبان است و کاغذ دو روی / نباشند محرم دراین سوزیان (کمال الدین اسماعیل - ۳۵۴)
تصویری از سوزیان
تصویر سوزیان
فرهنگ فارسی عمید
سوزیان
نفع، سود، فایده که در مقابل زیان است، (برهان)، سرمایه باشد و اصل آن سود و زیان بوده، (آنندراج)، نفع، سود، (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری) (غیاث اللغات) :
در ثنا نقصان عیبی و کمال آفرین
در سخا سود امیدی و زیان سوزیان،
فرخی (دیوان چ دبیرسیاقی ص 337)،
ز دنیا زیانت بدین سود گردد
اگر خوار گیری به تن سوزیان را،
ناصرخسرو،
نه محکم بود مرکز دوستی
چو پرکار باشد بر او سوزیان،
مسعودسعد،
قلم دو زبان است و کاغذ دو روی
نباشند محرم در این سوزیان،
کمال الدین اسماعیل،
لؤلؤ ز کس دریغ ندارد دو چشم من
همچون دو دست صدر اجل سوزیان خویش،
ادیب صابر،
هرچند سوزیان بزیان است گرم و خشک
خط بر خط مزور این سوزیان کشد،
خاقانی،
کافرم دان گر مدیح چون تویی
بر امید سوزیان خواهم گزید،
خاقانی،
، زر، مال، سرمایه، آنچه باشد از نقد و جنس، (برهان)، سرمایه، (غیاث) (فرهنگ رشیدی)، مال، زر، سرمایه، (جهانگیری) :
همی تا بهر جای در هر دلی
گرامی و شیرین بود سوزیان،
فرخی،
اگر بطرفی خدمتی باشد و مرا فرموده آید جان و تن و سوزیان و مردم دریغ ندارم، (تاریخ بیهقی)، و اگر عفو ارزانی ندارد حصیری را مالش فرماید، چنانکه ضرر آن بسوزیان و به تن وی رسد، (تاریخ بیهقی)،
همه دام جهان بوده ست بر تو
تن و اسباب و عمر و سوزیانت،
ناصرخسرو،
به نزد دست تو بسیار سوزیان اندک
به نزد تیغ تو دشوار روزگار ارزان،
مسعودسعد،
آنرا که سوزیان بزیان آورد فلک
چون زو بخورد سود شمارد همه زیان،
جوهری،
گرچه عیسی وار از این جا یار سوزن برده ام
گنج قارون بین کز آنجا سوزیان آورده ام،
خاقانی،
چون عیسی فارغم که با خود
جز سوزن سوزیان ندیدم،
خاقانی،
، چیزی پنهان که مخزون خاطر باشد و آنرا به عربی ما فی الضمیرگویند، (برهان)، ما فی الضمیر، (فرهنگ رشیدی)، ارمغان، سوغات، راه آورد، (برهان)، ارمغان، (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری)، تحفه، (غیاث اللغات)، مهربان، غمخوار، (برهان)، غمخوار، (فرهنگ رشیدی) (جهانگیری) (غیاث)، پنهان، آشکار، (برهان)، سخن و راز نهانی، (برهان)، راز، (فرهنگ رشیدی)
لغت نامه دهخدا
سوزیان
نفع و سود سود و زیان: و نماز دیگر این قوم نزدیک امیر محمد رسیدند... و حدیث سوزیان فراموش کرد، نفع منفعت، نیک و بد، مال سرمایه، راز سر ما فی الضمیر، نام و ننگ، نام، سوغات ارمغان، غمخوار مهربان
فرهنگ لغت هوشیار
سوزیان
((زَ دِ یا دَ))
نفع و ضرر، مال و سرمایه، نیک و بد، راز، نام وننگ، سوغات، مهربان، غمخوار
تصویری از سوزیان
تصویر سوزیان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوزان
تصویر سوزان
(دخترانه)
سوزنده، ملتهب، سوزاننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
سوزنده، درحال سوختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوزیدن
تصویر سوزیدن
سوختن، آتش گرفتن چیزی، مشتعل شدن، آسیب دیدن بدن از آتش یا آب جوش یا هر چیز سوزنده، سوزیدن، آتش زدن در چیزی و چیزی را در آتش افکندن، سوزاندن، تیره شدن پوست از آفتاب یا حرارت، تباه شدن، از بین رفتن، باختن در بازی، ترحم کردن
فرهنگ فارسی عمید
خوزستان:
وزآن پس سوی کشور خوزیان
فراوان فرستاد سود و زیان.
فردوسی.
دگر شارسان اورمزد اردشیر
که گردد ز یادش جوان مردپیر
کز او تازه شد کشور خوزیان
پر از باغ و پر گلشن و گلستان.
فردوسی.
همی رفت تا کشور خوزیان
ز لشکر کسی را نیامد زیان.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان خرم رود بخش مرکزی شهرستان تویسرکان، واقع در 38هزارگزی باختر شهر تویسرکان، و 7هزارگزی شمال راه شوسۀ تویسرکان به کرمانشاه، کوهستانی و سردسیر، و آب آن از چشمه، و محصول آن غلات دیمی، صیفی، کتیرا و لبنیات است، 180 تن سکنه دارد که به زراعت و گله داری اشتغال دارند، از صنایع دستی محلی قالی بافی در آن معمول است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
سرّا د، سلسلۀ جبال در ایالت میناس ژرائس که از ایالات برزیل واقع در امریکای جنوبی میباشد و این سلسله به سلسلۀ مانتیکیرا مربوط است و از جنوب بسوی شمال امتداد یافته و حوزه های ریودوچه و سانفرانسیسکو را از هم جدا میسازد. در مائلۀ غربی این سلسله و نزدیک به جانب عقب وی شهر بارباسنه، و در مائلۀ شرقی شهرهای اوروپرتو، کونیسائو، و سرو واقع است. سلسلۀ فوق در امتداد 400 هزار گز استقامت مذکور را حفظ میکند و از این ببعد در حوالی 18 درجۀ عرض جنوبی بسوی شمال متوجه شده در میان ایالت باهای به چند شعبه منشعب گشته به دماغۀ سان رک میرسد. این سلسله مرتفعترین امکنۀ برزیل است. آبهائی که از دامنۀ این جبال سرازیر میشود به تمام نقاط برزیل جریان دارد. قلۀ کوه ایتاتیایا، بلندترین نقطۀ این محل است و ارتفاع آن به 2994 گز میرسد.
لغت نامه دهخدا
نام قریه ای است از اعمال ماوراءالنهر، (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
قصبۀ مرکز بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده، مختصات جغرافیایی آن عبارتند از طول 53 درجه و 40 دقیقه از گرینویچ، عرض 30 درجه 28 دقیقه و ارتفاع آن از سطح دریا حدود 2270متر است، سکنۀ آن مطابق آمار 1816 تن است، آب مشروب قصبه از رود خانه بوانات و قنات تأمین میگردد، شغل آنان زراعت و باغداری و کسب میباشد، از ادارات دولتی بخشداری، دارایی، ژاندارمری، آمار، پست، بهداری و در حدود سی باب دکان ویک دبستان دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ دَ)
سوختن:
برق می انداخت میسوزید سنگ
ابر می غرید رخ می ریخت رنگ.
مولوی.
گفت من سوزیده ام زآن آتشی
تو مگر اندر بر خویشم کشی.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
سوزنده محرق، ملتهب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
سوزنده، ملتهب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
Blazing, Blistering, Burning, Scalding, Scorching, Searing
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
ardent, brûlant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
जलता हुआ , झुलसा हुआ , झुलसाने वाला , प्रचंड , जलता हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
ลุกไหม้ , เผา , ร้อนระอุ , ร้อนจัด , ร้อนแรง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
akali, inayowaka, inayochoma, ya kupika, kinachochoma
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
alevli, kavurucu, yanan, yakıcı, yakan
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
灼熱の , 焦げた , 非常に熱い , 焼けつくような , 焼けるような
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
בוער , בוער , צורב , שורף
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
불타는 , 타는 , 뜨거운
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
membara, terbakar, mendidih, membakar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
brennend, siedend
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
brandend, verbrand, kokend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
ardiente, abrasador
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
ardente, rovente, bollente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
ardente, abrasador, escaldante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
炽热的 , 灼热的 , 燃烧的 , 灼热的 , 炎热的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
płonący, palący, parzący
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
палаючий , палючий , обпікаючий , палаючий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
пылающий , палящий , горящий , обжигающий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سوزان
تصویر سوزان
জ্বলন্ত , পুড়ে যাওয়া , জ্বলন্ত , জ্বালাময় , পুড়ে যাওয়া , পোড়া
دیکشنری فارسی به بنگالی