دستاران. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی از یادداشت مؤلف). شاگردانه. (رشیدی) (از سروری) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه اجرۀ شاگرد دهند. (رشیدی). دو سه پولی باشدکه بعد از اجرت استاد به شاگرد دهند. (برهان قاطع). پولی است که آنانکه لباس نو دوزند و شاگرد خیاط بیاورد به وی دهند. (انجمن آرا) (آنندراج). حلوابهائی است که چون چیزی نو خرند به شاگرد دکان یا به اهل خانه دهند، و امروز شیرینی گویند. (یادداشت مؤلف). شادیانه. (فرهنگ خطی). نودارانه. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (رشیدی) (شعوری) (آنندراج). نودارانی. (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) ، زری که به شعرا دهند. (از رشیدی) (از جهانگیری). صله. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). پولی که به شعرا می دهند. (ناظم الاطباء). نودارانه. نودارانی. (رشیدی) ، زری که به آنکه خبر خوش آورد، دهند. (از رشیدی). مژدگانی. (ناظم الاطباء). نودارانه. نودارانی. (رشیدی)
دستاران. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی از یادداشت مؤلف). شاگردانه. (رشیدی) (از سروری) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه اجرۀ شاگرد دهند. (رشیدی). دو سه پولی باشدکه بعد از اجرت استاد به شاگرد دهند. (برهان قاطع). پولی است که آنانکه لباس نو دوزند و شاگرد خیاط بیاورد به وی دهند. (انجمن آرا) (آنندراج). حلوابهائی است که چون چیزی نو خرند به شاگرد دکان یا به اهل خانه دهند، و امروز شیرینی گویند. (یادداشت مؤلف). شادیانه. (فرهنگ خطی). نودارانه. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (رشیدی) (شعوری) (آنندراج). نودارانی. (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) ، زری که به شعرا دهند. (از رشیدی) (از جهانگیری). صله. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). پولی که به شعرا می دهند. (ناظم الاطباء). نودارانه. نودارانی. (رشیدی) ، زری که به آنکه خبر خوش آورد، دهند. (از رشیدی). مژدگانی. (ناظم الاطباء). نودارانه. نودارانی. (رشیدی)
دهی است جزء دهستان یاطری بخش گرمسار شهرستان دماوند. دارای 250 تن سکنه. آب آن از حبله رود. محصول آنجا غلات، پنبه، بنشن، انار و انجیر. مزرعه قنات شجاع لشکر پناهی جزء این ده است. سکنه از ایل اصانلو هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان یاطری بخش گرمسار شهرستان دماوند. دارای 250 تن سکنه. آب آن از حبله رود. محصول آنجا غلات، پنبه، بنشن، انار و انجیر. مزرعه قنات شجاع لشکر پناهی جزء این ده است. سکنه از ایل اصانلو هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
تاجر. (آنندراج). آنکه معاوضه کند: بر دکان بودی نگهبان دکان نکته گفتی با همه سوداگران. مولوی. سوداگران هر بلاد و دیار نفایس اقمشه وامتعه جزایر و... (حبیب السیر). - امثال: سوداگر پنیر در شیشه میخورد. سوداگر دزد مال خود است
تاجر. (آنندراج). آنکه معاوضه کند: بر دکان بودی نگهبان دکان نکته گفتی با همه سوداگران. مولوی. سوداگران هر بلاد و دیار نفایس اقمشه وامتعه جزایر و... (حبیب السیر). - امثال: سوداگر پنیر در شیشه میخورد. سوداگر دزد مال خود است
دهی است از دهستان عرب خانه بخش خوسف شهرستان بیرجند. دارای 134 تن سکنه و آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، لبنیات. شغل اهالی زراعت، مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان عرب خانه بخش خوسف شهرستان بیرجند. دارای 134 تن سکنه و آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، لبنیات. شغل اهالی زراعت، مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)