جدول جو
جدول جو

معنی سوایی - جستجوی لغت در جدول جو

سوایی
پگاه، بامداد، بامداد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
بی آبرویی و شرمندگی به جهت کار، بد بدنامی
فرهنگ فارسی عمید
(رُسْ)
یا رسوایی جغتایی. پسر یادگاربیگ حالتی. از گویندگان قرن دهم هجری بود و شرح احوال او در نگارستان سخن ص 35 آمده است. رجوع به همان مأخذ و فرهنگ سخنوران شود
یارسوایی همدانی. از گویندگان قرن دهم هجری بود و شرح احوال او در قاموس الاعلام ترکی آمده است. رجوع به همان مأخذ و فرهنگ سخنوران و الذریعه ج 9 بخش 2 شود
لغت نامه دهخدا
(رُسْ)
رسوائی. فضیحت و مذلت. (آنندراج). افتضاح و بی آبرویی و بدنامی و ذلت و فضیحت و بی حرمتی. (ناظم الاطباء). ابه. موئبه. خزی. فتنه. فضاح. فضاحه. فضوح. فضوحه. فضیحه. لوءه. مهانه. مهجره. ویله. هاجره. هتکه . هون. (منتهی الارب). حالت و کیفیت رسوا. افتضاح. بی آبرویی. بدنامی. (فرهنگ فارسی معین). صفت رسوا. پیدا وفاش شدن عیب یا عیوب نهانی کسی. پیدا آمدن و مشهور شدن زشتیهای اعمال کسی. پیدا و مشتهر گشتن راز نامناسب از کسی. فضاحت. خزی. ننگ. عار. فضوح. فضح. (یادداشت مؤلف). سواه. سؤاه. (مهذب الاسماء) :
هر آن پیری که برنایی نماید
جهانش ننگ و رسوایی نماید.
(ویس و رامین).
برآورند بیک جا دروغ و رسوایی
جدا ندید مر آنرا ازین هگرز کسی.
ناصرخسرو.
پنجاه سال بر اثر دیوان
رفتی به بی فساری و رسوایی.
ناصرخسرو.
شاید که ز بیم شرم و رسوایی
در جستن علم دل کنی یکتا.
ناصرخسرو.
خون رسواییست نادانی برون بایدش کرد
اندک از دل پیش از آن کاو مر ترا رسوا کند.
ناصرخسرو.
ولیکن چون کسی بیاید که خان و مان ببرد من نیز خواهم که رسوایی که در جهان نگنجد بجای او بکنم. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی). خدیجه گفت: من نپسندم آن که رسوایی من باشد. (قصص الانبیاء ص 217).
هرچه بفرستی به رسوایی کشد
دل شفاعت خواه رسوایی فرست.
خاقانی.
در عهد تو زیبایی چیزیست که خاص است آن
در عشق تو رسوایی کاریست که عام است آن.
خاقانی.
رسوازدۀ زمانه گشته
در رسوایی فسانه گشته.
نظامی.
گر آید دختر قیصر نه شاپور
ازین قصرش به رسوایی کنم دور.
نظامی.
ظلم شد امروز تماشای من
وای به رسوایی فردای من.
نظامی.
بر سر میدان رسوایی ّ عشق
عالمی را همچو شیدایی ببین.
عطار.
عاشقان را چه غم از سرزنش دشمن و دوست
یا غم دوست خورد یا غم رسوایی را.
سعدی.
خبر از عشق نبوده ست و نباشد همه عمر
هرکه او را خبر از شنعت رسوایی هست.
سعدی.
هرکه با دانا مشورت کند از رسوایی ایمن باشد. (از اقوال منسوب به سقراط، از تاریخ گزیده).
- امثال:
خر بیار و رسوایی بار کن. (فرهنگ نظام).
روستایی رسواییست. (امثال و حکم ج 2 ص 880).
عشق پیری گر بجنبد سر به رسوائی زند (کشد). (امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 1102).
کوس رسوایی ما بر سر بازار زدند. (امثال و حکم دهخدا ج 3 ص 1246).
مرگ به از رسوایی است. (فرهنگ نظام).
صلیعاء، هر رسوایی و فاحشه و کار بد ظاهر و پیدا. قلائد عوکل، رسواییها. (منتهی الارب). فضیحت، رسوایی کشیدن. (دهار). موئبات، رسواییها. رجل متهتک، مرد بی پروا، که از رسوایی باک ندارد. (منتهی الارب).
- به رسوایی کشیدن، منجر به رسوایی شدن. به بی آبرویی و زشتی انجامیدن. (یادداشت مؤلف) :
هرچه بفرستی به رسوایی کشد
دل شفاعت خواه رسوایی فرست.
خاقانی.
- رسوایی بار آوردن، کاری کردن که نتیجه اش آشکار شدن به بدی باشد. (فرهنگ نظام). مرتکب عملی که به زشتی کشد، شدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از دوایی
تصویر دوایی
دارویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
بدنامی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
افتضاح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شوایی
تصویر شوایی
احتمال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سودایی
تصویر سودایی
تجاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از روایی
تصویر روایی
جریان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آوایی
تصویر آوایی
آکوستیک
فرهنگ واژه فارسی سره
افتضاح، بدنامی، بی شرمی، پرده دری، تفضیح، روسیاهی، عار، عیب، فضاحت، فضیحت، ننگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
فضيحةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
Disgrace, Disgracefulness, Outrageousness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
disgrâce, atrocité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
رسوایی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
aib, keanehan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
desgracia, escándalo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
позор , возмутительность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
Schande, Empörung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
ганьба , обурливість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
hańba, oburzające
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
耻辱 , 荒谬性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
desgraça, ultraje
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
disgrazia, oltraggio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
schande, schandelijkheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
अपमान , आक्रामकता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
ذلت , بے حیائی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
অপমান , অতিরিক্ততার
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
ความอับอาย , ความร้ายแรง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
aibu, uovu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
rezalet, korkunçluk
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
치욕 , 터무니없음
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
恥 , とんでもなさ
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از رسوایی
تصویر رسوایی
בושה , עַרְמוּמִיוּת
دیکشنری فارسی به عبری