جدول جو
جدول جو

معنی سواجع - جستجوی لغت در جدول جو

سواجع
(سَ جِ)
جمع واژۀ ساجعه. رجوع به ساجعه شود
لغت نامه دهخدا
سواجع
جمع ساجعه، کبوتران بانگدار
تصویری از سواجع
تصویر سواجع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(ضَ جِ)
جمع واژۀ ضاجع. پشته ها. هضاب. (منتهی الارب). رجوع به ضاجع شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ جِ)
جایگاهی است در گفتۀ نابغۀ ذبیانی. (معجم البلدان)
هفت اورنگ کهین. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(سَ طِ)
جمع واژۀ ساطعه. (غیاث). رجوع به ساطعه شود
لغت نامه دهخدا
(رَ جِ)
جمع واژۀ راجع. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به راجع شود
لغت نامه دهخدا
(نَ جِ)
جمع واژۀ ناجعه. رجوع به ناجعه شود
لغت نامه دهخدا
(جِ)
سخن مقفی گوی. (منتهی الارب) (آنندراج). مقابل شاعر. رجوع به تاج العروس در مادۀ ذرع شود، قصدکننده کلام و غیرآن است. (شرح قاموس) (قطر المحیط) (تاج العروس). راست رو در سخن و جزآن. (منتهی الارب) (آنندراج). گویند:فلان ساجع فی کلامه، ای مستقیم لایمیل عن القصد و یقابله الجائر. (اقرب الموارد) ، شتر مادۀ دراز است. (شرح قاموس). ناقۀ دراز بالا. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) ، شتر بطرب و نشاطآورنده در بانگ کردن. (شرح قاموس) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). ناقۀ نشاطآور ببانگ و نالۀ خود. (منتهی الارب) (قطر المحیط) (تاج العروس) ، روی معتدل نیکوآفرینش. (شرح قاموس). روی نکو و خوب. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (تاج العروس). ج، سجّع و سواجع
لغت نامه دهخدا
(سُ)
نام بت قوم نوح علیه السلام که بصورت زنی بود. (غیاث) (ترجمان القرآن). نام بتی ازقبیلۀ هذیل. (مفاتیح) (معجم البلدان) :
بت پرست صورتی در خانه مکر و حیل
با منات و با سواع و لات و با عزی منم.
سعدی (بدایع)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَفْ فُ)
آراسته و نرم راه رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سوافع
تصویر سوافع
باد های سوزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواطع
تصویر سواطع
جمع ساطعه، بلند ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجع
تصویر ساجع
آهنگین گوی، راست سخن بی رودرواسی، نیکو روی نکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواع
تصویر سواع
نام بتی، پاره ای از شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سواج
تصویر سواج
آهسته رفتن نرم رفتن
فرهنگ لغت هوشیار