دهی جزء دهستان وسط بخش شهرستان تهران، دارای 396 تن سکنه است. آب آن از چشمه سار و سگران و محصول آن چای، غلات، یونجه، میوه جات است. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی جزء دهستان وسط بخش شهرستان تهران، دارای 396 تن سکنه است. آب آن از چشمه سار و سگران و محصول آن چای، غلات، یونجه، میوه جات است. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
کنایه از کسی که در قهر و غضب بوده و خشمناک باشد. (برهان) (آنندراج). خشمناک. (غیاث) : زآن کرم است سرگران جان و سر سبکتکین زین سخن است دل سبک عنصر طبع عنصری. خاقانی. او سرگران با گردنان من در پیش برسرزنان دلها دوان دندان کنان دامن بدندان دیده ام. خاقانی. خاقانیا ز دل سبکی سرگران مباش کو هرکه زادۀ سخن تست خصم تست. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 830). هرکه ترا بنده وار سر ننهد چون فلک دان که حقیقت شده ست بخت بر او سرگران. ؟ (از راحهالصدور راوندی). جفا مکن که بزرگان به خرده ای ز رهی چنین سبک ننشینند و سرگران ای دوست. سعدی. ، متکبر. (برهان) (شرفنامه) (غیاث) ، مخمور و بیدماغ. (آنندراج). خمارزده. مست. (غیاث) : دماغ نیوشنده را سرگران ز نوش می و رود رامشگران. نظامی. یکی سرگران وآن دگر نیم مست اشارت کنان این و آن را بدست. سعدی. ندیدم کسی سرگران از شراب مگر هم خرابات دیدم خراب. سعدی. ای دریغا گر شبی در بر خرابت دیدمی سرگران از خواب وسرمست از شرابت دیدمی. سعدی. هرکه چون نرگس شد ازجام خلافت سرگران لاله وار اول قدح دادش فلک از درد دن. سلمان ساوجی. ، درد سر و ملالت. (برهان). سرگرانی، ملول. (غیاث)
کنایه از کسی که در قهر و غضب بوده و خشمناک باشد. (برهان) (آنندراج). خشمناک. (غیاث) : زآن کرم است سرگران جان و سر سبکتکین زین سخن است دل سبک عنصر طبع عنصری. خاقانی. او سرگران با گردنان من در پیش برسرزنان دلها دوان دندان کنان دامن بدندان دیده ام. خاقانی. خاقانیا ز دل سبکی سرگران مباش کو هرکه زادۀ سخن تست خصم تست. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 830). هرکه ترا بنده وار سر ننهد چون فلک دان که حقیقت شده ست بخت بر او سرگران. ؟ (از راحهالصدور راوندی). جفا مکن که بزرگان به خرده ای ز رهی چنین سبک ننشینند و سرگران ای دوست. سعدی. ، متکبر. (برهان) (شرفنامه) (غیاث) ، مخمور و بیدماغ. (آنندراج). خمارزده. مست. (غیاث) : دماغ نیوشنده را سرگران ز نوش می و رود رامشگران. نظامی. یکی سرگران وآن دگر نیم مست اشارت کنان این و آن را بدست. سعدی. ندیدم کسی سرگران از شراب مگر هم خرابات دیدم خراب. سعدی. ای دریغا گر شبی در بر خرابت دیدمی سرگران از خواب وسرمست از شرابت دیدمی. سعدی. هرکه چون نرگس شد ازجام خلافت سرگران لاله وار اول قدح دادش فلک از درد دن. سلمان ساوجی. ، درد سر و ملالت. (برهان). سرگرانی، ملول. (غیاث)
نام محلی کنار راه همدان و کرمانشاهان میان هاشم آباد و سمنگان بالا، در 515500 گزی طهران، نام کوهی نزدیک حد غربی ایران، و خط سرحدی ایران و عراق بفاصله یک فرسنگ و نیم در امتداد آن کوه است
نام محلی کنار راه همدان و کرمانشاهان میان هاشم آباد و سمنگان بالا، در 515500 گزی طهران، نام کوهی نزدیک حد غربی ایران، و خط سرحدی ایران و عراق بفاصله یک فرسنگ و نیم در امتداد آن کوه است
دهی است از دهستان مرگوز بخش سلوانای شهرستان ارومیه. دارای 265 تن سکنه. آب آن از درۀ ناری و چشمه. محصول آنجا غلات، توتون، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان مرگوز بخش سلوانای شهرستان ارومیه. دارای 265 تن سکنه. آب آن از درۀ ناری و چشمه. محصول آنجا غلات، توتون، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)