ابوالعباس سهروردی. از مشایخ مائۀ چهارم هجریه است. او زیاده بزهد و تقوی در میان این طبقه موصوف و معروف به وده و نامش احمد است و با جماعتی از بزرگان این طایفه صحبت داشته و با جماعتی از شیوخ در مکه مجاور بود مانند سیروانی و سرکی و ابواسامه و غیر ذلک از بزرگان این طایفه. خود حکایت کرده است که در روز عید اضحی جمعی انبوه نشسته بودند از این گروه و شیخ شیروانی نیز حاضر بود در آن حال قوّال چیزی برخواند شیخ سیروانی گریان گشت و برفت، قوم گفتند: این کار چه بود که کرد مگر بر سماع منکر شد با آنکه بزرگان از اهل حال و اعیان این طبقه سماع را جایز دانسته اند. شیخ ابوالحسن سرکی در میان جمع نشسته بودگفت: با خدای عهد کردم که اگر وی بر سماع منکر شده باشد من هرگز بسماع ننشینم و شیخ ابوالعباس گفت: من با تو موافقم و یک روز این هر دو تن برخاستند با جمعی دیگر و بسلام سیروانی شدند خواستند که از آن چیزی گویند گفت: روزگاری من بر ریگ خفتم و دست بالین میکردم و نشان سنگ بر پهلوی من بود بسماع می نشستم اکنون بر فرش می نشینم و آن سوختگی بدایت حال از من نرفته مرا کی حلال بود که با شما در سماع نشینم و آن حالات که از اهل سماع ظاهر میشود ببینم ؟ معنی این بیان این است که مرد سالک را اگر در بدایت حال سماع دست دهد بر او بحث و ایرادی نیست و اگر پس از کمال در مجلس سماع نشیند ازبرای وی حلال نبود و مورد طعن بزرگان از حال خواهد بود و تفصیل سماع در چند مورد در ترجمه این طبقه نوشته شده و اشارتی در شرح حال شیخ ابوالحسن خرقانی در این مقام رفت. (نامۀ دانشوران ج 2 ص 421)
ابوالعباس سهروردی. از مشایخ مائۀ چهارم هجریه است. او زیاده بزهد و تقوی در میان این طبقه موصوف و معروف به وده و نامش احمد است و با جماعتی از بزرگان این طایفه صحبت داشته و با جماعتی از شیوخ در مکه مجاور بود مانند سیروانی و سرکی و ابواسامه و غیر ذلک از بزرگان این طایفه. خود حکایت کرده است که در روز عید اضحی جمعی انبوه نشسته بودند از این گروه و شیخ شیروانی نیز حاضر بود در آن حال قوّال چیزی برخواند شیخ سیروانی گریان گشت و برفت، قوم گفتند: این کار چه بود که کرد مگر بر سماع منکر شد با آنکه بزرگان از اهل حال و اعیان این طبقه سماع را جایز دانسته اند. شیخ ابوالحسن سرکی در میان جمع نشسته بودگفت: با خدای عهد کردم که اگر وی بر سماع منکر شده باشد من هرگز بسماع ننشینم و شیخ ابوالعباس گفت: من با تو موافقم و یک روز این هر دو تن برخاستند با جمعی دیگر و بسلام سیروانی شدند خواستند که از آن چیزی گویند گفت: روزگاری من بر ریگ خفتم و دست بالین میکردم و نشان سنگ بر پهلوی من بود بسماع می نشستم اکنون بر فرش می نشینم و آن سوختگی بدایت حال از من نرفته مرا کی حلال بود که با شما در سماع نشینم و آن حالات که از اهل سماع ظاهر میشود ببینم ؟ معنی این بیان این است که مرد سالک را اگر در بدایت حال سماع دست دهد بر او بحث و ایرادی نیست و اگر پس از کمال در مجلس سماع نشیند ازبرای وی حلال نبود و مورد طعن بزرگان از حال خواهد بود و تفصیل سماع در چند مورد در ترجمه این طبقه نوشته شده و اشارتی در شرح حال شیخ ابوالحسن خرقانی در این مقام رفت. (نامۀ دانشوران ج 2 ص 421)
ریاست و حکومت و سلطنت و پادشاهی و حکمرانی و فرمانگزاری. (ناظم الاطباء). مهتری و بزرگی. (آنندراج). بزرگی و خدیوی. تفوق. (ناظم الاطباء) : به سروری و امیری رعیت و لشکر پذیردت ز خدا گر روی بحکم تبار. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی). اگر تو ز آموختن سر نتابی بجوید سر تو همی سروری را. ناصرخسرو. بر خلق جهان فضل بدین جوی ازیراک دین است سر سروری و اصل معالی. ناصرخسرو. نه هرکه بست کمر راه سروری ورزد نه هرکه داشت زره نهمت خطر دارد. مسعودسعد. سروری چون عارضی باشد نباشد پایدار پای دارد سروری بر تو چو باشد جوهری. سوزنی. سروری را اصل و گوهر برترین سرمایه است مردم بی اصل و بی گوهر نیابد سروری. سوزنی. سروری بی بلا بسر نشود صفدری بی مصاف برناید. خاقانی. چرخ مدوراز شرف عرش مربع از علو طوف در تو میکنند از پی کسب سروری. خاقانی. ز هر کس کو به بالا سروری داشت سری و گردنی بالاتری داشت. نظامی. سر از دولت کشیدن سروری نیست که با دولت کسی را یاوری نیست. نظامی. خدایی کآدمی را سروری داد مرا بر آدمی پیغمبری داد. نظامی. از نفس پرور هنروری نیاید و بی هنر سروری را نشاید. (گلستان سعدی). همان به که لشکر بجان پروری که سلطان به لشکر کند سروری. سعدی. که عالم در دو عالم سروری یافت اگر کهتر بد از وی مهتری یافت. شبستری. فلک چون سروری بخشد کسی را کند پیوند او نیک اختری را. امیرخسرو دهلوی. دار ملک سروری جستند خصمان لاجرم بر سر دارند اکنون کرده سرها سربسر. سلمان ساوجی. نه هرکه طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاهداری و آئین سروری داند. حافظ. به باد ده سر و دستار عالمی یعنی کلاه گوشه به آئین سروری بشکن. حافظ
ریاست و حکومت و سلطنت و پادشاهی و حکمرانی و فرمانگزاری. (ناظم الاطباء). مهتری و بزرگی. (آنندراج). بزرگی و خدیوی. تفوق. (ناظم الاطباء) : به سروری و امیری رعیت و لشکر پذیردت ز خدا گر روی بحکم تبار. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی). اگر تو ز آموختن سر نتابی بجوید سر تو همی سروری را. ناصرخسرو. بر خلق جهان فضل بدین جوی ازیراک دین است سر سروری و اصل معالی. ناصرخسرو. نه هرکه بست کمر راه سروری ورزد نه هرکه داشت زره نهمت خطر دارد. مسعودسعد. سروری چون عارضی باشد نباشد پایدار پای دارد سروری بر تو چو باشد جوهری. سوزنی. سروری را اصل و گوهر برترین سرمایه است مردم بی اصل و بی گوهر نیابد سروری. سوزنی. سروری بی بلا بسر نشود صفدری بی مصاف برناید. خاقانی. چرخ مدوراز شرف عرش مربع از علو طوف در تو میکنند از پی کسب سروری. خاقانی. ز هر کس کو به بالا سروری داشت سری و گردنی بالاتری داشت. نظامی. سر از دولت کشیدن سروری نیست که با دولت کسی را یاوری نیست. نظامی. خدایی کآدمی را سروری داد مرا بر آدمی پیغمبری داد. نظامی. از نفس پرور هنروری نیاید و بی هنر سروری را نشاید. (گلستان سعدی). همان به که لشکر بجان پروری که سلطان به لشکر کند سروری. سعدی. که عالم در دو عالم سروری یافت اگر کهتر بد از وی مهتری یافت. شبستری. فلک چون سروری بخشد کسی را کند پیوند او نیک اختری را. امیرخسرو دهلوی. دار ملک سروری جستند خصمان لاجرم بر سر دارند اکنون کرده سرها سربسر. سلمان ساوجی. نه هرکه طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاهداری و آئین سروری داند. حافظ. به باد ده سر و دستار عالمی یعنی کلاه گوشه به آئین سروری بشکن. حافظ
محمدقاسم بن حاجی محمد کاشانی، متخلص به سروری، مؤلف فرهنگ مجمع الفرس. از مستعدان روزگار بود. در مائۀ حادی عشره به هند رسید و در لاهور قیام نمود. سروری گوید: بی دست طلب بدامن پیر زدن کس را نشود مقام عرفان مسکن چون رشته که نگشود رهش تا ننهاد سر بر قدم راست روی چون سوزن. (از صبح گلشن ص 203). صاحب مجمع الفرس (سروری) این کتاب (مجمع الفرس) را در سال 1008 هجری قمری در اصفهان تألیف کرد وآن را در سال 1018 بنام خلاصهالمجمع خلاصه کرده. پس در سال 1032 به هند رفت و سپس در سال 1036 به لاهور و از آنجا به تکمیل آن پرداخت. وی در شعر خود را به سروری متخلص نموده و با این تخلص شعر گفته است. (از الذریعه ج 9 ص 443). رجوع به تذکرۀ نصرآبادی ص 291 و ریاض الشعرا و مرآت العالم و فهرست سپهسالار و کشف الظنون و فهرست ریو شود
محمدقاسم بن حاجی محمد کاشانی، متخلص به سروری، مؤلف فرهنگ مجمع الفرس. از مستعدان روزگار بود. در مائۀ حادی عشره به هند رسید و در لاهور قیام نمود. سروری گوید: بی دست طلب بدامن پیر زدن کس را نشود مقام عرفان مسکن چون رشته که نگشود رهش تا ننهاد سر بر قدم راست روی چون سوزن. (از صبح گلشن ص 203). صاحب مجمع الفرس (سروری) این کتاب (مجمع الفرس) را در سال 1008 هجری قمری در اصفهان تألیف کرد وآن را در سال 1018 بنام خلاصهالمجمع خلاصه کرده. پس در سال 1032 به هند رفت و سپس در سال 1036 به لاهور و از آنجا به تکمیل آن پرداخت. وی در شعر خود را به سروری متخلص نموده و با این تخلص شعر گفته است. (از الذریعه ج 9 ص 443). رجوع به تذکرۀ نصرآبادی ص 291 و ریاض الشعرا و مرآت العالم و فهرست سپهسالار و کشف الظنون و فهرست ریو شود
ابوحفص عمر. برادرزاده ابوالنجیب عبدالقاهر سهروردی عارف معروف که نسبت تعلیم او به احمد غزالی میرسد. از تألیفات او کتاب ’عوارف ’’رشف النصائح ’’اعلام التقی’ و ’اعلام الهدی’ است. وی مؤسس فرقۀ سهروردیه و مرشد سعدی و اوحدالدین کرمانی است. (فرهنگ فارسی معین) (490- 563 هجری قمری) ابوالنجیب ضیاءالدین عبدالقاهر بن عبدالله. عارف معروف از مریدان احمد غزالی است و مصنفات بسیار بدو نسبت داده اند. (فرهنگ فارسی معین)
ابوحفص عمر. برادرزاده ابوالنجیب عبدالقاهر سهروردی عارف معروف که نسبت تعلیم او به احمد غزالی میرسد. از تألیفات او کتاب ’عوارف ’’رشف النصائح ’’اعلام التقی’ و ’اعلام الهدی’ است. وی مؤسس فرقۀ سهروردیه و مرشد سعدی و اوحدالدین کرمانی است. (فرهنگ فارسی معین) (490- 563 هجری قمری) ابوالنجیب ضیاءالدین عبدالقاهر بن عبدالله. عارف معروف از مریدان احمد غزالی است و مصنفات بسیار بدو نسبت داده اند. (فرهنگ فارسی معین)
سهروردی عبدالقاهر بن عبدالله بن محمد بن عمویه. و اسم عمویه عبدالله بن سعد بن حسن بن قاسم بن علقمه بن النضر بن معاذ بن عبدالرحمن بن القاسم بن محمد بن ابی بکر صدیق است. ملقب به ضیاءالدین سهروردی. محب الدین بن النجار در تاریخ بغداد گوید: نسب شیخ ابوالنجیب را بخط خود او دیدم بدین صورت: عبدالقاهر بن عبدالله بن محمد بن عمویه و اسم او عبدالله بن سعد بن الحسین بن قاسم بن النضر بن القاسم بن سعد بن النضر بن عبدالرحمن بن قاسم بن محمد بن ابی بکر الصدیق است و چون این نسب بخط خود اوست البته اصح است. او در عراق شیخ زمان خویش بود و مولد او تقریباً در سال 490 هجری قمری بسهرورد بوده است و از آنجا به بغداد شد و در مدرسه نظامیه نزد علی اسعد میهنی و غیر او فقه آموخت سپس طریقت صوفیه گزید و میل به انقطاع و عزلت کرد و مدتی مدید از مردم ببرید و بر اشتغال بعمل برای خدای تعالی و بذل جهد در این معنی اقبال کرد سپس بازگشت و جماعتی را بخدای تعالی خواند و وعظو تذکیر داشت و بسبب او مردمی بسیار بخدای تعالی بازگشتند و رباطی بر شط از جانب غربی بغداد بساخت و جمعی از صالحین اصحاب وی در آن سکونت گزیدند سپس او رابتدریس مدرسه نظامیه خواندند و او بپذیرفت و مدتی بدانجا درس گفت و برکت او در شاگردان وی پیدا آمد و ولایت تدریس او ب مدرسه نظامیه از 27 محرم سال 545 هجری قمری تا رجب سال 547 هجری قمری بود. و حافظ ابوسعد سمعانی از او روایت کند و در کتاب خویش ذکر او آرد. سپس آنگاه که به قصد زیارت بیت المقدس به شام میشد در سال 557 بموصل رسید و در جامع عتیق آن شهر عقد مجلس وعظ کرد، سپس از آنجا به شام شد و به دمشق رسید چون در این وقت صلح میان مسلمین و فرنگ منفسخ شد بزیارت بیت المقدس توفیق نیافت لکن نورالدین محمود ملک العادل صاحب شام مورد وی را اکرام کرد و مدتی کوتاه به دمشق میزیست و آنجا نیز از وی وعظ و تذکیر خواستند او مجالس منعقد داشت و باز به بغداد شد و در عصر جمعۀ 17 جمادی الاّخره سال 563 هجری قمری درگذشت و فردای آن روز او را در رباط وی بخاک سپردند و او عم شیخ شهاب الدین ابی حفص عمرالسهرودی است و مولد تقریبی او به سال 490 هجری قمری را برادرزادۀ او شهاب الدین ذکر کرده است - انتهی. رجوع به تاریخ ابن خلکان ج 1 ص 324 شود
سهروردی عبدالقاهر بن عبدالله بن محمد بن عمویه. و اسم عمویه عبدالله بن سعد بن حسن بن قاسم بن علقمه بن النضر بن معاذ بن عبدالرحمن بن القاسم بن محمد بن ابی بکر صدیق است. ملقب به ضیاءالدین سهروردی. محب الدین بن النجار در تاریخ بغداد گوید: نسب شیخ ابوالنجیب را بخط خود او دیدم بدین صورت: عبدالقاهر بن عبدالله بن محمد بن عمویه و اسم او عبدالله بن سعد بن الحسین بن قاسم بن النضر بن القاسم بن سعد بن النضر بن عبدالرحمن بن قاسم بن محمد بن ابی بکر الصدیق است و چون این نسب بخط خود اوست البته اصح است. او در عراق شیخ زمان خویش بود و مولد او تقریباً در سال 490 هجری قمری بسهرورد بوده است و از آنجا به بغداد شد و در مدرسه نظامیه نزد علی اسعد میهنی و غیر او فقه آموخت سپس طریقت صوفیه گزید و میل به انقطاع و عزلت کرد و مدتی مدید از مردم ببرید و بر اشتغال بعمل برای خدای تعالی و بذل جهد در این معنی اقبال کرد سپس بازگشت و جماعتی را بخدای تعالی خواند و وعظو تذکیر داشت و بسبب او مردمی بسیار بخدای تعالی بازگشتند و رباطی بر شط از جانب غربی بغداد بساخت و جمعی از صالحین اصحاب وی در آن سکونت گزیدند سپس او رابتدریس مدرسه نظامیه خواندند و او بپذیرفت و مدتی بدانجا درس گفت و برکت او در شاگردان وی پیدا آمد و ولایت تدریس او ب مدرسه نظامیه از 27 محرم سال 545 هجری قمری تا رجب سال 547 هجری قمری بود. و حافظ ابوسعد سمعانی از او روایت کند و در کتاب خویش ذکر او آرد. سپس آنگاه که به قصد زیارت بیت المقدس به شام میشد در سال 557 بموصل رسید و در جامع عتیق آن شهر عقد مجلس وعظ کرد، سپس از آنجا به شام شد و به دمشق رسید چون در این وقت صلح میان مسلمین و فرنگ منفسخ شد بزیارت بیت المقدس توفیق نیافت لکن نورالدین محمود ملک العادل صاحب شام مورد وی را اکرام کرد و مدتی کوتاه به دمشق میزیست و آنجا نیز از وی وعظ و تذکیر خواستند او مجالس منعقد داشت و باز به بغداد شد و در عصر جمعۀ 17 جمادی الاَّخره سال 563 هجری قمری درگذشت و فردای آن روز او را در رباط وی بخاک سپردند و او عم شیخ شهاب الدین ابی حفص عمرالسهرودی است و مولد تقریبی او به سال 490 هجری قمری را برادرزادۀ او شهاب الدین ذکر کرده است - انتهی. رجوع به تاریخ ابن خلکان ج 1 ص 324 شود
ابن محمد بن عبدالله بن عمویۀ قرشی تیمی بکری سهروردی، مکنی به ابوحفص و ملقب به شهاب الدین. فقیه، مفسر و صوفی قرن ششم و هفتم هجری. وی به سال 539 ه. ق. در سهرورد تولد یافت. او شیخ بغداد گشت و سرانجام بسال 632 ه. ق. در بغداد درگذشت. او راست: 1- جذب القلوب الی مواصله المحبوب. 2- السیرو الطیر. 3- عوارف المعارف. 4- نخبهالبیان فی تفسیر القرآن. (از الاعلام زرکلی). رجوع به مآخذ ذیل شود: وفیات الاعیان ج 1 ص 380، الحوادث الجامعه ص 74، الشذرات ج 5 ص 153، البدایه و النهایه ج 13 ص 138، طبقات الشافعیه ج 5 ص 143 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 334
ابن محمد بن عبدالله بن عمویۀ قرشی تیمی بکری سهروردی، مکنی به ابوحفص و ملقب به شهاب الدین. فقیه، مفسر و صوفی قرن ششم و هفتم هجری. وی به سال 539 هَ. ق. در سهرورد تولد یافت. او شیخ بغداد گشت و سرانجام بسال 632 هَ. ق. در بغداد درگذشت. او راست: 1- جذب القلوب الی مواصله المحبوب. 2- السیرو الطیر. 3- عوارف المعارف. 4- نخبهالبیان فی تفسیر القرآن. (از الاعلام زرکلی). رجوع به مآخذ ذیل شود: وفیات الاعیان ج 1 ص 380، الحوادث الجامعه ص 74، الشذرات ج 5 ص 153، البدایه و النهایه ج 13 ص 138، طبقات الشافعیه ج 5 ص 143 و حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 334
ابن عمر بن محمد سهروردی. محدث است. (منتهی الارب). محدثان با جمع آوری احادیث صحیح و نقد اسناد روایات، مهم ترین منابع دینی مسلمانان را تدوین کردند. این افراد با مطالعه و بررسی دقیق تاریخ نگاری های حدیثی، به طور دقیق احادیث را از هم تفکیک کرده و از آن ها برای تبیین اصول دینی و فقهی استفاده کردند. وجود محدثان در تاریخ اسلام سبب شد تا سنت پیامبر به صورت صحیح و قابل اطمینان به مسلمانان منتقل شود.
ابن عمر بن محمد سهروردی. محدث است. (منتهی الارب). محدثان با جمع آوری احادیث صحیح و نقد اسناد روایات، مهم ترین منابع دینی مسلمانان را تدوین کردند. این افراد با مطالعه و بررسی دقیق تاریخ نگاری های حدیثی، به طور دقیق احادیث را از هم تفکیک کرده و از آن ها برای تبیین اصول دینی و فقهی استفاده کردند. وجود محدثان در تاریخ اسلام سبب شد تا سنت پیامبر به صورت صحیح و قابل اطمینان به مسلمانان منتقل شود.
ابن مسلم بن محمد بن علی سلمی دمشقی شافعی خلوتی. مشهور به ابن سهروردی و ملقب به جمال الاسلام و مکنی به ابوالحسن. وی فقیه و اصولی و مفسر و عالم به فرایض وریاضی دان بود و در نزد غزالی تلمذ کرد و در ذی قعده سال 533 هجری قمری در دمشق درگذشت. او را تصنیفاتی درفقه و تفسیر است. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 241). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است:طبقات الشافعیۀ اسنوی ص 19. سیرالنبلاء ذهبی ج 12 ص 152. الوافی صفدی ج 12 ص 203. طبقات الشافعیۀ سبکی ج 4 ص 283. طبقات المفسرین سیوطی ص 26. مرآهالجنان یافعی ج 3 ص 261. الدارس نعیمی ج 1 ص 180. شذرات الذهب ابن عماد ج 4 ص 102. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 18
ابن مسلم بن محمد بن علی سلمی دمشقی شافعی خلوتی. مشهور به ابن سهروردی و ملقب به جمال الاسلام و مکنی به ابوالحسن. وی فقیه و اصولی و مفسر و عالم به فرایض وریاضی دان بود و در نزد غزالی تلمذ کرد و در ذی قعده سال 533 هجری قمری در دمشق درگذشت. او را تصنیفاتی درفقه و تفسیر است. (از معجم المؤلفین ج 7 ص 241). صاحب معجم المؤلفین به مآخذ ذیل نیز اشاره کرده است:طبقات الشافعیۀ اسنوی ص 19. سیرالنبلاء ذهبی ج 12 ص 152. الوافی صفدی ج 12 ص 203. طبقات الشافعیۀ سبکی ج 4 ص 283. طبقات المفسرین سیوطی ص 26. مرآهالجنان یافعی ج 3 ص 261. الدارس نعیمی ج 1 ص 180. شذرات الذهب ابن عماد ج 4 ص 102. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 18
عمل مهرورز. کسب مهر و محبت و مهربانی. (ناظم الاطباء). عشق ورزی: پیش از اینت بیش از این غمخواری عشاق بود مهرورزی تو با ما شهرۀ آفاق بود. حافظ. عقل کل را رای محمودت ایاز خاص خواند مهرورزی با ایاز از خسرو غزنین خوش است. کاتبی
عمل مهرورز. کسب مهر و محبت و مهربانی. (ناظم الاطباء). عشق ورزی: پیش از اینت بیش از این غمخواری عشاق بود مهرورزی تو با ما شهرۀ آفاق بود. حافظ. عقل کل را رای محمودت ایاز خاص خواند مهرورزی با ایاز از خسرو غزنین خوش است. کاتبی
ابن سهروردی. علی بن مسلم بن محمد بن علی سلمی دمشقی شافعی خلوتی، مشهور به ابن سهروردی و مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به جمال الاسلام. رجوع به علی سهروردی (ابن مسلم بن محمدبن...) شود
ابن سهروردی. علی بن مسلم بن محمد بن علی سلمی دمشقی شافعی خلوتی، مشهور به ابن سهروردی و مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به جمال الاسلام. رجوع به علی سهروردی (ابن مسلم بن محمدبن...) شود
امام محمد سهروردی. مؤلف تاریخ حکما است و آدم و شیث و ادریس علیهم السلام را داخل اهل حکمت داشته و افتتاح به ذکر ایشان فرموده است. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 157)
امام محمد سهروردی. مؤلف تاریخ حکما است و آدم و شیث و ادریس علیهم السلام را داخل اهل حکمت داشته و افتتاح به ذکر ایشان فرموده است. (از حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 157)
یکی از دهستانهای بخش قیدار شهرستان زنجان و آن در قسمت مرکزی بخش در دره و دامنه های جنوبی کوه قیدار واقع است و مرکب است از 25 آبادی بزرگ و کوچک که حدود 12000 تن سکنه دارد. مرکز دهستان قصبۀ کرسف است. سابقاً شهری کوچک بود. (فرهنگ فارسی معین)
یکی از دهستانهای بخش قیدار شهرستان زنجان و آن در قسمت مرکزی بخش در دره و دامنه های جنوبی کوه قیدار واقع است و مرکب است از 25 آبادی بزرگ و کوچک که حدود 12000 تن سکنه دارد. مرکز دهستان قصبۀ کرسف است. سابقاً شهری کوچک بود. (فرهنگ فارسی معین)
فرقه ای از صوفیه، منسوب به ابوحفص عمر سهروردی که در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری ظهور کرده اند. سلسلۀ تصوف سهروردیه از این قرار است: ممشاد دینوری، احمد اسود دینوری، محمد بن عبدالله عمویه، رویم، ابوعبدالله محمد بن خفیف شیرازی، ابوالعباس نهاوندی، اخی فرج زنجانی، وجیه الدین عمر بن محمد، ابوحفص شهاب الدین عمر سهروردی. این سلسله تا زمان ما ادامه دارد و پیروان آن در هند و پاکستانند. (فرهنگ فارسی معین)
فرقه ای از صوفیه، منسوب به ابوحفص عمر سهروردی که در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری ظهور کرده اند. سلسلۀ تصوف سهروردیه از این قرار است: ممشاد دینوری، احمد اسود دینوری، محمد بن عبدالله عمویه، رویم، ابوعبدالله محمد بن خفیف شیرازی، ابوالعباس نهاوندی، اخی فرج زنجانی، وجیه الدین عمر بن محمد، ابوحفص شهاب الدین عمر سهروردی. این سلسله تا زمان ما ادامه دارد و پیروان آن در هند و پاکستانند. (فرهنگ فارسی معین)
در ولایت قم از قصبۀ موسوم به خوانسار است. شخص نامرادی است و در فن موسیقی بهره دارد. بیت ذیل را در نیشابورک به اسم ’بنیاد’ نقشی بسته بوده خیلی شهرت یافت: بنیاد مکن با من سودازده بیداد تا من نکنم ناله ز بیداد تو بنیاد. (مجمع الخواص ص 243)
در ولایت قم از قصبۀ موسوم به خوانسار است. شخص نامرادی است و در فن موسیقی بهره دارد. بیت ذیل را در نیشابورک به اسم ’بنیاد’ نقشی بسته بوده خیلی شهرت یافت: بنیاد مکن با من سودازده بیداد تا من نکنم ناله ز بیداد تو بنیاد. (مجمع الخواص ص 243)