جدول جو
جدول جو

معنی سهجره - جستجوی لغت در جدول جو

سهجره
(تَ نَقْ قُ)
ترسان دویدن. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سهره
تصویر سهره
(پسرانه)
سرخه، پرنده ای خوش آواز با پرهای سبز و زرد، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سهره
تصویر سهره
پرنده ای کوچک و خوش آواز با پرهای زرد و سبز
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
زیاده کردن آب را در شیر. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
قلعۀ سهاره کوهی است عظیم بچهار فرسنگی فیروزآباد و عمارت این قلعه مسعودیان کردند و جایی سخت نیکوست و هوای آن سردسیر و آبهای خوش، و در میان آبادانیها است و خراب نمیتوان کرد که شبانکاره بدست گیرند و بزرگ جایی است و غله سالها بماند. (فارسنامۀ ابن البلخی چ سیدجلال الدین تهرانی ص 129). رجوع به جغرافیای غرب ایران ص 130 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ جِ رَ)
ماده شتر فربه خوش سیر که در رفتار و فربهی فزون باشد:ناقه مهجره. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، خرمابن بس دراز و گسترده شاخ: نخله مهجره. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ جِ)
شهری است در اول اعمال یمن. میان آن تا صعده بیست فرسنگ است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سُرَ)
سرخی سپیدی آمیخته. (منتهی الارب) (آنندراج). سجر. (اقرب الموارد) ، آب اندک که بمدد باران پر شده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). آبی که پر کند نهر را. (اقرب الموارد). ج، سجر
لغت نامه دهخدا
(سِ رَ / رِ)
مأخوذ از هندی تاجی از مروارید زرکش و گل دار که در روزعروسی بر سر داماد و عروس گذارند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ تُ غَ بَ)
از نواحی یمامه و در آنجا قریه و نخلستانهاست بنی قیس بن ثعلبه را. (از معجم البلدان). و در موضع دیگر گفته است آبکی است مر بنی قیس را. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(هَِ رَ)
خروج از سرزمینی برای سکونت در سرزمین دیگر. (معجم متن اللغه) ، اسم از هجر. ضد وصل. (معجم متن اللغه). اسم از تهاجر. (اقرب الموارد) ، نوع. (اقرب الموارد). رجوع به هجرت شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ رَ)
از زمینی به زمینی رفتن. (منتهی الارب). خروج از سرزمینی به سوی سرزمین دیگر. (اقرب الموارد). هجرت. رجوع به هجرت و هجره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سمجره
تصویر سمجره
آبکی کردن شیر را
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست از راسته سبکبالان از دسته مخروطی نوکان از خانواده گنجشکان که شبیه به بلبل و بسیار خوش آواز است و پرهایش زرد آمیخته به سبز و دارای منقاری کوتاه و پاهایی کوتاه و ضعیف و دمی هلالی است
فرهنگ لغت هوشیار
زن فربه، سال پر هجرت در فارسی فرا روی (کوچ)، جداشدن، دل کندن: از زاد گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهره
تصویر سهره
((س رَ یا رِ))
سیره، پرنده ای است کوچک و خوش آواز شبیه بلبل با پرهای زرد و سبز، سیره
فرهنگ فارسی معین