جدول جو
جدول جو

معنی سنک - جستجوی لغت در جدول جو

سنک
بهندی شاخ حیوانات است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
سنک
(سُ نُ)
راههای روشن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سنک
(سِ نِ)
فیلسوف روم و از مستشاران معاصر نرون قیصر روم و آموزگار وی بود و بعد بحکم وی خودکشی کرد. (ایران باستان ج 3 ص 2431 و 2458). سنک یا سنکای فیلسوف. پسر سنکامارکوس در قرطبه به دنیا آمد. وی مربی نرون امپراطور روم بود. در فلسفه مذاقش با رواقیان موافق است و رسایلی در موعظه و اخلاق دارد که معروف و نفیس است. نقادان کردار او را با گفتارش چندان سازگار نیافته اند، اما بسیاری معتقدند که خوش رفتاری نرون در سالهای اول سلطنت بر اثر تربیت این حکیم بوده است. ولیکن آن امپراطور مخبط سبعیت بر مزاجش غالب بود و فجایعی که مرتکب شد در تواریخ مضبوط و مایۀ حیرت است. ازجمله آنکه بر فضائل و جاه و منزلت و مال و ثروت مربی خود سنکا رشک برد و بدو فرمان داد که رگهای خویش را بگشاید. حکیم که از اطاعت چاره نداشت، به دست خود رشتۀ زندگی خویش را قطع کرد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
سنک
راه های روشن
تصویری از سنک
تصویر سنک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنا
تصویر سنا
(دخترانه و پسرانه)
روشنایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سمک
تصویر سمک
(پسرانه)
ماهی، نام قهرمان داستان سمک عیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سنکپ
تصویر سنکپ
غش، بیهوشی گذرا
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
نام وکیل در خواجه بونصر احمد. (از تاریخ بیهقی صص 164- 165)
لغت نامه دهخدا
(سَ کَ)
ناحیتی به مشرق مصر
لغت نامه دهخدا
(سَ کَ)
ابوبکر بن اسماعیل بن عبدالعزیز سنکلونی 740 هجری قمری). فقیه و نسبت وی به سنکلون است که در قسمت شرقی مصر واقع شده است. او راست: 1 -تحفه النبیه بشرح التنبیه. 2- شرح المنهاج. هر دو کتاب در فقه شافعی است. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 151)
لغت نامه دهخدا
(سِ کِ رِ)
نام یکی از شهرهای شنعار است. (از فرهنگ ایران باستان ص 118)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
قریه ای است از قرای سغد سمرقند. (الانساب سمعانی). منسوب بدان سنکباثی است
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان حومه بخش اشنویه شهرستان ارومیه. دارای 613 تن سکنه. آب آن از جویبار امیرآباد و چشمه. محصول آنجا غلات، حبوبات، توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سِ نِ)
عملۀ خلوت در دورۀ ساسانیان. (از ایران در زمان ساسانیان کریستن سن ص 417)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نَ)
دهی است از دهستان کاریزنو بالاجام بخش تربت جام شهرستان مشهد. 47هزارگزی شمال باختری جام، یک هزارگزی خاور مالرو عمومی تربت جام به فریمان. کوهستانی، معتدل. سکنۀ آن 329 تن، شیعۀ فارسی زبان. آب آن از قنات. محصول آن غلات، تریاک. شغل اهالی زراعت. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهات آذربایجان که از سلطانیه تا آنجا چهار فرسنگ است. (از نزهه القلوب ص 183)
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ)
دارویی است که آن را اکلیل الملک خوانند. (برهان). بمعنی بسک است. (جهانگیری) (از فرهنگ نظام) (از انجمن آرا) (آنندراج). اکلیل الملک. (ناظم الاطباء). اسپرک و رجوع به شعوری ج 1 ورق 175و 216 شود.
لغت نامه دهخدا
(بَ سُ)
نام کوهی. گویند آن کوه مسکن کبوترانی است که میخوانند و بیان میکنند مقاصد مردم را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ نِ)
مارکوس (لوسیوس) انائوس. عالم معانی و بیان بود و در حدود سال 39 میلادی درگذشت. از او مجموعه ای در باب تمرینات خطابه بجا مانده است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
بلغت فرس زوفای رطب است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(سَکَ)
نام هندی سرندیب است و سنکلدیب نیز گویند. (از التفهیم ص 168)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آنک
تصویر آنک
آبله که در اندام برآید سرب از توپال ها سرب اسرب. آنکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنکاریون
تصویر سنکاریون
یونانی برابران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنکرنیزاسیون
تصویر سنکرنیزاسیون
فرانسوی همزمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنکرنیزه
تصویر سنکرنیزه
فرانسوی همزمان همزمان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنکرنیسم
تصویر سنکرنیسم
فرانسوی همرویدادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنکیون
تصویر سنکیون
فرانسوی پذیرگی، کیفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنکپ
تصویر سنکپ
بیهوشی، سکته قبلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنک
تصویر بنک
قهوه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سنه
تصویر سنه
سال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سند
تصویر سند
دستک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سنت
تصویر سنت
ایستار، آیین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سبک
تصویر سبک
شیوه، سایاگ
فرهنگ واژه فارسی سره
بی هوشی گذرا، بی هوشی زودگذر، غش، اغما
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خوردگی، زهد
دیکشنری اردو به فارسی