دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه شهرستان مشهد. دارای 227 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، بنشن و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه شهرستان مشهد. دارای 227 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، بنشن و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان بالاخواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه. دارای 383 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات، زیره، پنبه. شغل اهالی زراعت، گله داری و قالیچه و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان بالاخواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه. دارای 383 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات، زیره، پنبه. شغل اهالی زراعت، گله داری و قالیچه و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
خارچین. (زمخشری). موی چینه. ج، مناقیش. (مهذب الاسماء). موی کن که آهن باشد که بدان خار و موی برکنند. منقش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). موی چینه که بدان موی را از بدن برکنند. (غیاث) (آنندراج). موی چین. موی چینه. خارچینه. موی کنه. موی کن. موچنه. مظفار. ملقاط. منتاش. منتاخ. (یادداشت مرحوم دهخدا) : خاری که ازکینه در سینۀ او شکسته است به منقاش تضرع و تخشع بیرون کشیدن. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 123). هزار بار به منقاش کلک دست سخات ز چشم فضل برون خار امتحان آورد. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ بحرالعلومی ص 344). گر منافق صفتی موی دماغت گردد بهر دفعش دو زبانی است به از صد منقاش. سعید اشرف (از آنندراج). ، به معنی نهرنی که بدان ناخن و حرف غلط را تراشند. (غیاث) (آنندراج)
خارچین. (زمخشری). موی چینه. ج، مناقیش. (مهذب الاسماء). موی کن که آهن باشد که بدان خار و موی برکنند. مِنقَش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). موی چینه که بدان موی را از بدن برکنند. (غیاث) (آنندراج). موی چین. موی چینه. خارچینه. موی کنه. موی کن. موچنه. مِظفار. مِلقاط. مِنتاش. مِنتاخ. (یادداشت مرحوم دهخدا) : خاری که ازکینه در سینۀ او شکسته است به منقاش تضرع و تخشع بیرون کشیدن. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 123). هزار بار به منقاش کلک دست سخات ز چشم فضل برون خار امتحان آورد. کمال الدین اسماعیل (دیوان چ بحرالعلومی ص 344). گر منافق صفتی موی دماغت گردد بهر دفعش دو زبانی است به از صد منقاش. سعید اشرف (از آنندراج). ، به معنی نهرنی که بدان ناخن و حرف غلط را تراشند. (غیاث) (آنندراج)