جدول جو
جدول جو

معنی سنقاش - جستجوی لغت در جدول جو

سنقاش
(سَ)
دهی است از دهستان بیزکی بخش حومه شهرستان مشهد. دارای 227 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، بنشن و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منقاش
تصویر منقاش
موچین، آلت نقاشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
کسی که صورت کسی یا چیزی را بر روی کاغذ یا چیز دیگر نقش کند، صورتگر، چهره پرداز، کارگری که در و دیوار ابنیه را رنگ آمیزی می کند
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
سخت گرفتن غریم را. (منتهی الارب) (آنندراج). سخت تنگ گرفتن برغریم. (از ناظم الاطباء). سخت گرفتن بر وامدار. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(عِ)
ناکس و لئیم، دوره گرد که در دهها و قری اجناس فروشد. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان بالاخواف بخش خواف شهرستان تربت حیدریه. دارای 383 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات، زیره، پنبه. شغل اهالی زراعت، گله داری و قالیچه و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
رشک. حسد. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان). رشک. حسد. بدخواهی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
خارچین. (زمخشری). موی چینه. ج، مناقیش. (مهذب الاسماء). موی کن که آهن باشد که بدان خار و موی برکنند. منقش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). موی چینه که بدان موی را از بدن برکنند. (غیاث) (آنندراج). موی چین. موی چینه. خارچینه. موی کنه. موی کن. موچنه. مظفار. ملقاط. منتاش. منتاخ. (یادداشت مرحوم دهخدا) : خاری که ازکینه در سینۀ او شکسته است به منقاش تضرع و تخشع بیرون کشیدن. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 123).
هزار بار به منقاش کلک دست سخات
ز چشم فضل برون خار امتحان آورد.
کمال الدین اسماعیل (دیوان چ بحرالعلومی ص 344).
گر منافق صفتی موی دماغت گردد
بهر دفعش دو زبانی است به از صد منقاش.
سعید اشرف (از آنندراج).
، به معنی نهرنی که بدان ناخن و حرف غلط را تراشند. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
نگارگر، صانع نقش، صورتگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنقاش
تصویر عنقاش
پیله ور، فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار
گاز مو چینه مویکش آلتی که بوسیله آن موی را از اعضای بدن کنند موچین موچینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگاش
تصویر سنگاش
رشک و حسد و بدخواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منقاش
تصویر منقاش
((مِ))
موچینه، مقاش، ابزاری که با آن مو را از بدن می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
((نَ قّ))
صورتگر، چهره پرداز، کسی که در و دیوار و جز آن را رنگ می کند، رنگ کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
نگارگر
فرهنگ واژه فارسی سره
موچین، موچینه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
Painter
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
peintre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
চিত্রশিল্পী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
画家
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
画家
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
mchoraji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
화가
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
pelukis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
pintor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
चित्रकार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
pittore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
pintor
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
Maler
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
schilder
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
художник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
художник
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
malarz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نقاش
تصویر نقاش
צוֹבֵעַ
دیکشنری فارسی به عبری