تکه ای مربع یا مستطیل از جنس پارچه یا پلاستیک که روی میز یا زمین می گسترانند و خوردنی ها را در آن می چینند، خوان، توشه دان مسافر، طعام و توشه سفرۀ رنگین: کنایه از سفره ای که بر آن غذاهای گوناگون باشد
تکه ای مربع یا مستطیل از جنس پارچه یا پلاستیک که روی میز یا زمین می گسترانند و خوردنی ها را در آن می چینند، خوان، توشه دان مسافر، طعام و توشه سفرۀ رنگین: کنایه از سفره ای که بر آن غذاهای گوناگون باشد
یکبار رمیدن. (آنندراج). واحد نفر است. (از اقرب الموارد). رجوع به نفر شود، قومی که به کاری پیش روند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، گروهی که با کسی رمند. (منتهی الارب). گروهی که با کسی رمند و فرارکنند. (ناظم الاطباء). القوم ینفرون معک و یتنافرون فی القتال. (از اقرب الموارد) ، خویش و نزدیک مرد که به خشم وی خشمناک شوند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نافره. (از اقرب الموارد). رهط. عشیره و اسرۀ مرد. (از متن اللغه) ، گروه مردم از سه تا ده. (منتهی الارب). رجوع به نفر شود
یکبار رمیدن. (آنندراج). واحد نفر است. (از اقرب الموارد). رجوع به نَفَر شود، قومی که به کاری پیش روند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) ، گروهی که با کسی رمند. (منتهی الارب). گروهی که با کسی رمند و فرارکنند. (ناظم الاطباء). القوم ینفرون معک و یتنافرون فی القتال. (از اقرب الموارد) ، خویش و نزدیک مرد که به خشم وی خشمناک شوند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). نافره. (از اقرب الموارد). رهط. عشیره و اسرۀ مرد. (از متن اللغه) ، گروه مردم از سه تا ده. (منتهی الارب). رجوع به نفر شود
واحد سنف، یعنی یک خریطه بار آن. (منتهی الارب) (آنندراج). یک خریطه غلاف لوبیا و باقلا. (ناظم الاطباء) ، تخمدان پاره ای گیاهان. (یادداشت مؤلف) ، شاخ بی برگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پوست باقلا که دانۀ آن خورده باشند، برگ درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
واحد سنف، یعنی یک خریطه بار آن. (منتهی الارب) (آنندراج). یک خریطه غلاف لوبیا و باقلا. (ناظم الاطباء) ، تخمدان پاره ای گیاهان. (یادداشت مؤلف) ، شاخ بی برگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پوست باقلا که دانۀ آن خورده باشند، برگ درخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
نویسندگان. جمع واژۀ سافر است. (منتهی الارب) (آنندراج) ، فرشتگان که اعمال بندگان را نگاهدارند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مقعد که مخرج غائط است. (غیاث) (آنندراج)
نویسندگان. جَمعِ واژۀ سافر است. (منتهی الارب) (آنندراج) ، فرشتگان که اعمال بندگان را نگاهدارند. (منتهی الارب) (آنندراج) ، مقعد که مخرج غائط است. (غیاث) (آنندراج)
گنابادی ’سفره’ گیلکی ’سوفره’، پارچه گسترده که بر آن خوردنی و نوشیدنی نهند، دستارخوان. (از حاشیۀ برهان قاطعچ معین). دستارخوان. (آنندراج) (دهار) : بگسترده بر سفره بر نان نرم یکی گور بریان بیاورد گرم. فردوسی. شام ار دهد بمن دهدم خجلت هم نقمتست سفرۀ ناهارش. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 208). شمشیر تو خوانی نهد از بهر دد و دام کز کاسۀ سر کاسه بود سفرۀ خوان را. انوری. بر سفره هرآنکه خورد حلوا چون سفره شود رسن بگردن. مجیر بیلقانی. بسفر سفره گزین خونچه مخواه مرد خوان باش غم خانه مخور. خاقانی. از چشم زیبق آرم و در گوش ریزمش تا نشنوم زسفرۀ دونان صلای نان. خاقانی. تا که سفرۀ روی او پنهان شود تا نگین حلقۀ خوبان شود. مولوی. ادیم زمین سفرۀ عام اوست. سعدی. گر نباشد بدعوتی سفره میشود او دراز خوان هموار. نظام قاری. هرچه بر سفره و خوان تو نهند هرچه در کام و دهان تو نهند. جامی. - امثال: باز فلان سفره اش را باز کرد. جان پدر تو سفرۀ بی نان ندیده ای. سفره اش همیشه پهن است. سفره رنگین کن است. سفرۀ نیفتاده بوی مشک میدهد. سفرۀ نیفتاده یک عیب دارد، سفرۀ افتاده هزار عیب. فلان باز سفره اش را گشود. نان خود را بر سر سفرۀ مردم مخور. هیچ سفره یک نانه نباشد. ، طعام مسافر. (دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) ، توشه دان و توشه دان مسافر. (منتهی الارب)
گنابادی ’سفره’ گیلکی ’سوفره’، پارچه گسترده که بر آن خوردنی و نوشیدنی نهند، دستارخوان. (از حاشیۀ برهان قاطعچ معین). دستارخوان. (آنندراج) (دهار) : بگسترده بر سفره بر نان نرم یکی گور بریان بیاورد گرم. فردوسی. شام ار دهد بمن دهدم خجلت هم نقمتست سفرۀ ناهارش. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 208). شمشیر تو خوانی نهد از بهر دد و دام کز کاسۀ سر کاسه بود سفرۀ خوان را. انوری. بر سفره هرآنکه خورد حلوا چون سفره شود رسن بگردن. مجیر بیلقانی. بسفر سفره گزین خونچه مخواه مرد خوان باش غم خانه مخور. خاقانی. از چشم زیبق آرم و در گوش ریزمش تا نشنوم زسفرۀ دونان صلای نان. خاقانی. تا که سفرۀ روی او پنهان شود تا نگین حلقۀ خوبان شود. مولوی. ادیم زمین سفرۀ عام اوست. سعدی. گر نباشد بدعوتی سفره میشود او دراز خوان هموار. نظام قاری. هرچه بر سفره و خوان تو نهند هرچه در کام و دهان تو نهند. جامی. - امثال: باز فلان سفره اش را باز کرد. جان پدر تو سفرۀ بی نان ندیده ای. سفره اش همیشه پهن است. سفره رنگین کن است. سفرۀ نیفتاده بوی مشک میدهد. سفرۀ نیفتاده یک عیب دارد، سفرۀ افتاده هزار عیب. فلان باز سفره اش را گشود. نان خود را بر سر سفرۀ مردم مخور. هیچ سفره یک نانه نباشد. ، طعام مسافر. (دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) ، توشه دان و توشه دان مسافر. (منتهی الارب)
نوعی است از درخت. (مهذب الاسماء). درختی است که از آن کمان و تیر سازند. (منتهی الارب) (آنندراج). به عربی شجر فتی است که از چوب آن کمان سازند. (فهرست مخزن الادویه) ، نوعی است از پیمانۀ بزرگ. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج) ، شتابی. (منتهی الارب) (آنندراج). شتافتن
نوعی است از درخت. (مهذب الاسماء). درختی است که از آن کمان و تیر سازند. (منتهی الارب) (آنندراج). به عربی شجر فتی است که از چوب آن کمان سازند. (فهرست مخزن الادویه) ، نوعی است از پیمانۀ بزرگ. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج) ، شتابی. (منتهی الارب) (آنندراج). شتافتن
گروهی است از روم. (منتهی الارب). امه من الروم. (قطر المحیط) (شرح قاموس). و تسمیۀ آن برای بعد و دوری آنهاست در مغرب و از آن است حدیث ’لولا اصوات السافره لسمعتم وجبه الشمس، یعنی اگر آواز آن مردم نمی بود هر آینه می شنیدید آواز افتادن و غروب شدن آفتاب را. (شرح قاموس)
گروهی است از روم. (منتهی الارب). امه من الروم. (قطر المحیط) (شرح قاموس). و تسمیۀ آن برای بُعد و دوری آنهاست در مغرب و از آن است حدیث ’لولا اصوات السافره لسمعتم وجبه الشمس، یعنی اگر آواز آن مردم نمی بود هر آینه می شنیدید آواز افتادن و غروب شدن آفتاب را. (شرح قاموس)
راهی. لقیط. (شرفنامه). حرامزاده. (برهان) (صحاح الفرس). ولدالزناء. زنیم. (اوبهی). ناپاک زاده. سند. ناپاک زاد. حمیل. بچۀ سرراهی. کوی یافت. زنازاده. بچۀ کوی: ای سندره در سندره مادرت بهشته تخم یکی ولیک صد تنت بکشته (کذا). منجیک. سرخ چهره کافرانی مستحل ناپاک زاد زین گروهی دوزخی ناپاکزاد و سندره. غواص (از لغت فرس اسدی ص 423). ای گوه کش سندره، گر کور شدی از عزل غنی و از عمل عور شدی سرکوفته مار و سوده پر مور شدی رو گور طلب که از در گور شدی. ابوالفرج رونی
راهی. لقیط. (شرفنامه). حرامزاده. (برهان) (صحاح الفرس). ولدالزناء. زنیم. (اوبهی). ناپاک زاده. سند. ناپاک زاد. حمیل. بچۀ سرراهی. کوی یافت. زنازاده. بچۀ کوی: ای سندره در سندره مادرت بهشته تخم یکی ولیک صد تنت بکشته (کذا). منجیک. سرخ چهره کافرانی مستحل ناپاک زاد زین گروهی دوزخی ناپاکزاد و سندره. غواص (از لغت فرس اسدی ص 423). ای گوه کش سندره، گر کور شدی از عزل غنی و از عمل عور شدی سرکوفته مار و سوده پر مور شدی رو گور طلب که از در گور شدی. ابوالفرج رونی
روغن غان، پیگال پیمانه بزرگ سرو کوهی، صمغی که از گونه های سرو کوهی استخراج میشود و در طب قدیم مورد استعمال بوده ضمنا از آن جهت ساختن دانه تسبیح یا گردن بند استفاده میکردند از مخلوط سندروس و روغن بزرگ روغنی به نام روغن کمان حاصل میکرده اند که از آن جهت چرب کردن کمانها استفاده میشد حجرالسندروس، تبریزی، نارون. حرامزاده
روغن غان، پیگال پیمانه بزرگ سرو کوهی، صمغی که از گونه های سرو کوهی استخراج میشود و در طب قدیم مورد استعمال بوده ضمنا از آن جهت ساختن دانه تسبیح یا گردن بند استفاده میکردند از مخلوط سندروس و روغن بزرگ روغنی به نام روغن کمان حاصل میکرده اند که از آن جهت چرب کردن کمانها استفاده میشد حجرالسندروس، تبریزی، نارون. حرامزاده
پارچه ای که هنگام غذا خوردن، خوردنی ها را روی آن می چینند سفره ابوالفضل: سفره ای که نذر حضرت ابوالفضل عباس برادر امام حسین (ع) شده است سفره عقد: سفره ای که در مراسم عقد در برابر عروس و داماد می گسترند و در آن آیینه و شمعدان می گذارند
پارچه ای که هنگام غذا خوردن، خوردنی ها را روی آن می چینند سفره ابوالفضل: سفره ای که نذر حضرت ابوالفضل عباس برادر امام حسین (ع) شده است سفره عقد: سفره ای که در مراسم عقد در برابر عروس و داماد می گسترند و در آن آیینه و شمعدان می گذارند
اگر کسی بیند سفره نو داشت، دلیل است مال و نعمت یابد و کنیزکی صاحب جمال بخرد. اگر آن سفره چرکین بود، دلیل که آن کنیز زشت بود. اگر بیند سفره پرنان و نعمت داشت، دلیل است از کنیزک منفعت یابد. محمد بن سیرین دیدن سفر درخواب بر چهار وجه است. اول: کنیز. دوم: خدمتکار. سوم: سفر. چهارم: کسب و معیشت. دیدن سفره درخواب، دلیل بر سفری بود با منفعت و هر چند سفره در خواب نیکوتر و بزرگتر بیند، دلیل که منفعت آن بیشتر بود. اگر کوچک و تهی بیند، دلیل است که منفعت آن کمتر باشد.
اگر کسی بیند سفره نو داشت، دلیل است مال و نعمت یابد و کنیزکی صاحب جمال بخرد. اگر آن سفره چرکین بود، دلیل که آن کنیز زشت بود. اگر بیند سفره پرنان و نعمت داشت، دلیل است از کنیزک منفعت یابد. محمد بن سیرین دیدن سفر درخواب بر چهار وجه است. اول: کنیز. دوم: خدمتکار. سوم: سفر. چهارم: کسب و معیشت. دیدن سفره درخواب، دلیل بر سفری بود با منفعت و هر چند سفره در خواب نیکوتر و بزرگتر بیند، دلیل که منفعت آن بیشتر بود. اگر کوچک و تهی بیند، دلیل است که منفعت آن کمتر باشد.