صمغی زرد رنگ و تلخ شبیه کهربا که از پوست درختی پیوسته سبز از تیرۀ مخروطیان به دست می آید و در طب و نقاشی به کار می رود، سندر، کنایه از زرد رنگ، برای مثال کمان را به زه کرد پس اشکبوس / تنی لرز لرزان رخی سندروس (فردوسی - ۳/۱۸۴)
صمغی زرد رنگ و تلخ شبیه کهربا که از پوست درختی پیوسته سبز از تیرۀ مخروطیان به دست می آید و در طب و نقاشی به کار می رود، سندر، کنایه از زرد رنگ، برای مِثال کمان را به زه کرد پس اشکبوس / تنی لرز لرزان رخی سندروس (فردوسی - ۳/۱۸۴)
نام درختی. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نام گیاهی و به این معنی بصورت سیوس هم آمده است. (برهان) (آنندراج). سندریطس است که نبات حدیدی نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به سیوس شود
نام درختی. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نام گیاهی و به این معنی بصورت سیوس هم آمده است. (برهان) (آنندراج). سندریطس است که نبات حدیدی نیز نامند. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به سیوس شود
کلمه یونانی است. دیبا. (لغت نامۀ مقامات حریری). قسمی از دیبای بیش قیمت بغایت رقیق و باریک و لطیف و نازک که بیشتر لباس بهشتیان از آن باشد. (آنندراج) (غیاث اللغات). دیبا. دیبای تنک. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (مهذب الاسماء). بریون. بزیون. (حبیش تفلیسی). دیبای تنک است که آنرا بزیون گویند و آنرا از مرغز کنند. (یادداشت مؤلف). پارچۀ پنبه ای لطیف. خلاف ستبرق که دیبای ستبراست. (یادداشت مؤلف) : و ازوی (از روم) جامۀ دیبا و سندس، میسانی و طنفسه وجوراب و شلواربندهای باقیمت خیزد. (حدود العالم). همه باغ پرسندس و پرصناعت چو لفظ مطابق چو شعر مکرر. فرخی. تو همچون سندس گردان بهر رنگ و یا همچون زری گردان بهر چنگ. (ویس و رامین). ای زهد فروشنده تو از قال و مقالی با مرکب وبا ضیعت و با سندس و قالی. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 410). فلک در سندس نیلی هوا در چادر کحلی زمین در فرش زنگاری که اندر حلۀ خضرا. مسعودسعد. چون مرا سندس است و استبرق شاید ار قالی مرندی نیست. خاقانی. یافت زربفت خزانم علم کافوری من همان سندس نیسان بخراسان یابم. خاقانی. دامن مکش ز صحبت ایشان که در بهشت دامنکشان سندس خضرند و عبقری. سعدی. و مرغزارها مفروش بسندس و استبرق و شاخسار بگوناگون منور. (ترجمه محاسن اصفهان ص 36). وآن تن که او نیافت درین سرنخ نسیج رختش بخلد سندس خضر حریر شد. نظام قاری. قاری صفت حله و استبرق و سندس بر البسه بنویس که از اهل بهشتم. نظام قاری. - سندس رومی، نوعی از سندس است که از روم می آورند: سندس رومی در نارونان پوشانند خرمن مینا بربیدبنان افشانند. منوچهری. ثوب عتابی گشته سلب قوس قزح سندس رومی گشته سلب یاسمنا. منوچهری
کلمه یونانی است. دیبا. (لغت نامۀ مقامات حریری). قسمی از دیبای بیش قیمت بغایت رقیق و باریک و لطیف و نازک که بیشتر لباس بهشتیان از آن باشد. (آنندراج) (غیاث اللغات). دیبا. دیبای تنک. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (مهذب الاسماء). بریون. بزیون. (حبیش تفلیسی). دیبای تنک است که آنرا بزیون گویند و آنرا از مرغز کنند. (یادداشت مؤلف). پارچۀ پنبه ای لطیف. خلاف ستبرق که دیبای ستبراست. (یادداشت مؤلف) : و ازوی (از روم) جامۀ دیبا و سندس، میسانی و طنفسه وجوراب و شلواربندهای باقیمت خیزد. (حدود العالم). همه باغ پرسندس و پرصناعت چو لفظ مطابق چو شعر مکرر. فرخی. تو همچون سندس گردان بهر رنگ و یا همچون زری گردان بهر چنگ. (ویس و رامین). ای زهد فروشنده تو از قال و مقالی با مرکب وبا ضیعت و با سندس و قالی. ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 410). فلک در سندس نیلی هوا در چادر کحلی زمین در فرش زنگاری که اندر حلۀ خضرا. مسعودسعد. چون مرا سندس است و استبرق شاید ار قالی مرندی نیست. خاقانی. یافت زربفت خزانم علم کافوری من همان سندس نیسان بخراسان یابم. خاقانی. دامن مکش ز صحبت ایشان که در بهشت دامنکشان سندس خضرند و عبقری. سعدی. و مرغزارها مفروش بسندس و استبرق و شاخسار بگوناگون منور. (ترجمه محاسن اصفهان ص 36). وآن تن که او نیافت درین سرنخ نسیج رختش بخلد سندس خضر حریر شد. نظام قاری. قاری صفت حله و استبرق و سندس بر البسه بنویس که از اهل بهشتم. نظام قاری. - سندس رومی، نوعی از سندس است که از روم می آورند: سندس رومی در نارونان پوشانند خرمن مینا بربیدبنان افشانند. منوچهری. ثوب عتابی گشته سلب قوس قزح سندس رومی گشته سلب یاسمنا. منوچهری
ابن ذهل بن تغلبه. جد جاهلی است. فرزندانش بطنی از طایفۀ شیبان از عدنانیه اند. (اعلام زرکلی ج 1 ص 359). در منتهی الارب بطنی از ربیعه آمده است. (منتهی الارب) ابن اصمع. جدی جاهلی است. فرزندانش بطنی از قبیلۀ طی طایفۀ قحطانیه اند. (اعلام زرکلی ج 1 ص 359) ابن عمر غسانی، برادر شرحبیل والی شام که با پنجاه نفر بکمک برادر خود رفت ولی به دست لشکر اسلام کشته شد. (از حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 382). و رجوع به امتاع الاسماع ص 347 شود
ابن ذهل بن تغلبه. جد جاهلی است. فرزندانش بطنی از طایفۀ شیبان از عدنانیه اند. (اعلام زرکلی ج 1 ص 359). در منتهی الارب بطنی از ربیعه آمده است. (منتهی الارب) ابن اصمع. جدی جاهلی است. فرزندانش بطنی از قبیلۀ طی طایفۀ قحطانیه اند. (اعلام زرکلی ج 1 ص 359) ابن عمر غسانی، برادر شرحبیل والی شام که با پنجاه نفر بکمک برادر خود رفت ولی به دست لشکر اسلام کشته شد. (از حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 382). و رجوع به امتاع الاسماع ص 347 شود
نیله است که عصارۀ نیل باشد، و آن چیزی است که بدان چیزها رنگ کنند. (برهان). نیلج است. (تحفۀ حکیم مؤمن). نیل و نیله، چادر سبز. (آنندراج) (منتهی الارب) ، طیلسان. (مهذب الاسماء)
نیله است که عصارۀ نیل باشد، و آن چیزی است که بدان چیزها رنگ کنند. (برهان). نیلج است. (تحفۀ حکیم مؤمن). نیل و نیله، چادر سبز. (آنندراج) (منتهی الارب) ، طیلسان. (مهذب الاسماء)
گیاه باباآدم که ریشه آن در طب به کار است و این نام در کرج متداول است و گویند چون گل آن به لباس چسبد آن را من دوست و سپس مندوس گفته اند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
گیاه باباآدم که ریشه آن در طب به کار است و این نام در کرج متداول است و گویند چون گل آن به لباس چسبد آن را من دوست و سپس مندوس گفته اند. (یادداشت مرحوم دهخدا)
یکی از هفت خلیج مصر است که فرعون آن را بدست هامان حفر کرده است و در آن هنگام اهالی هر یک از قری نزد هامان آمدند و در برابر وجهی که میپرداختند تقاضا داشتند که آن را به قریۀ ایشان نزدیک سازد. (معجم البلدان)
یکی از هفت خلیج مصر است که فرعون آن را بدست هامان حفر کرده است و در آن هنگام اهالی هر یک از قری نزد هامان آمدند و در برابر وجهی که میپرداختند تقاضا داشتند که آن را به قریۀ ایشان نزدیک سازد. (معجم البلدان)
سرو کوهی. (یادداشت مؤلف) ، نوعی از ’تویا’ و درورنی و گلاساژ نوعی از کاغذ بکار است. زرنیخ احمر. از یونانی ’سندرش’ صمغ زردی که از درختی مخصوص در آفریقا جاری شود و نیز بنوعی از معدنیات اطلاق گردد. (از حاشیه برهان قاطع چ معین). سندر است که صمغی باشد شبیه به کاه ربا و روغن کمان را از آن پزند و فرق میان سندروس و کاه ربا این است که کاه ربا را چون در آتش نهند از آن بوی مصطکی آید و از سندروس بوی بغایت ناخوش آید. (غیاث) (برهان). صمغی است زرد که روغن کمان از آن گیرند. (انجمن آرای ناصری). صمغ زرد شفافی است که از هند آرند و بعضی گفته اند که صمغ ساج است و آن چون کهربا کاه را کشد، لیکن از کهربا در عمل جذب سست تر است و در طب بکار برند. (یادداشت مؤلف). صمغی است که برنگ زعفران زند و ابوعلی در قانون گوید: که صمغ درخت ساج است. (یادداشت مؤلف از مفردات قانون چ تهران ص 216). دزی آورده است که دو نوع است: هندی و سبتی. (از دزی ج 1 ص 693) : مگر ایمنی از سرای فسوس که گه سندروس است و گه آبنوس. فردوسی. دارد خجسته غالیه دانی ز سندروس چون نیمه ای ز عنبر سارا بیا کنی. منوچهری. ز فریاد شیپور وآواز کوس پدید آمد از سرخ گل سندروس. نظامی. ، رنگ سرخ. (برهان) : زمین تازه شد کوه چون سندروس ز درگاه برخاست آوای کوس. فردوسی. تو گفتی که ابری برنگ آبنوس بیامد ببارید از او سندروس. فردوسی. ، مطلق زرد. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا) : رخ لاله رخ گشت چون سندروس به پیش سپهبد زمین داد بوس. فردوسی. ، سنگی است از سواحل دریای خزر. (تحفۀ حکیم مؤمن)
سرو کوهی. (یادداشت مؤلف) ، نوعی از ’تویا’ و درورنی و گلاساژ نوعی از کاغذ بکار است. زرنیخ احمر. از یونانی ’سندرش’ صمغ زردی که از درختی مخصوص در آفریقا جاری شود و نیز بنوعی از معدنیات اطلاق گردد. (از حاشیه برهان قاطع چ معین). سندر است که صمغی باشد شبیه به کاه ربا و روغن کمان را از آن پزند و فرق میان سندروس و کاه ربا این است که کاه ربا را چون در آتش نهند از آن بوی مصطکی آید و از سندروس بوی بغایت ناخوش آید. (غیاث) (برهان). صمغی است زرد که روغن کمان از آن گیرند. (انجمن آرای ناصری). صمغ زرد شفافی است که از هند آرند و بعضی گفته اند که صمغ ساج است و آن چون کهربا کاه را کشد، لیکن از کهربا در عمل جذب سست تر است و در طب بکار برند. (یادداشت مؤلف). صمغی است که برنگ زعفران زند و ابوعلی در قانون گوید: که صمغ درخت ساج است. (یادداشت مؤلف از مفردات قانون چ تهران ص 216). دزی آورده است که دو نوع است: هندی و سَبتی. (از دزی ج 1 ص 693) : مگر ایمنی از سرای فسوس که گه سندروس است و گه آبنوس. فردوسی. دارد خجسته غالیه دانی ز سندروس چون نیمه ای ز عنبر سارا بیا کنی. منوچهری. ز فریاد شیپور وآواز کوس پدید آمد از سرخ گل سندروس. نظامی. ، رنگ سرخ. (برهان) : زمین تازه شد کوه چون سندروس ز درگاه برخاست آوای کوس. فردوسی. تو گفتی که ابری برنگ آبنوس بیامد ببارید از او سندروس. فردوسی. ، مطلق زرد. (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا) : رخ لاله رخ گشت چون سندروس به پیش سپهبد زمین داد بوس. فردوسی. ، سنگی است از سواحل دریای خزر. (تحفۀ حکیم مؤمن)
ورقۀ نازک مس صیقلی که از دور درخشندگی طلا دارد. هرچه درخشندگی مصنوعی داشته اعم از مس و سرب با یک صفحۀ نازک - صاف که بدرخشد از دورمانند طلا. (از دزی ج 1 ص 693). رجوع به سندل شود
ورقۀ نازک مس صیقلی که از دور درخشندگی طلا دارد. هرچه درخشندگی مصنوعی داشته اعم از مس و سرب با یک صفحۀ نازک - صاف که بدرخشد از دورمانند طلا. (از دزی ج 1 ص 693). رجوع به سندل شود
بلغت یونانی سرنج را گویند. و آن رنگی باشد که نقاشان و مصوران بکار برند و سوختگی آتش را نافع است. (برهان) (آنندراج). اسرنج. سرنج سلیقون. زرگون. زرقون. زرجون. رصاص محرق. (از یادداشت مؤلف). رجوع به الفاظ الادویه، تحفۀ حکیم مؤمن و اختیارات بدیعی شود به یونانی جوشیر است. (فهرست مخزن الادویه)
بلغت یونانی سرنج را گویند. و آن رنگی باشد که نقاشان و مصوران بکار برند و سوختگی آتش را نافع است. (برهان) (آنندراج). اسرنج. سرنج سلیقون. زرگون. زرقون. زرجون. رصاص محرق. (از یادداشت مؤلف). رجوع به الفاظ الادویه، تحفۀ حکیم مؤمن و اختیارات بدیعی شود به یونانی جوشیر است. (فهرست مخزن الادویه)
جزیره ای در دریای اژه و متعلق به دولت ترک که در کنار آسیای صغیر واقع است و 6000 تن سکنه دارد و مرکز آن هم به همین نام است. (از لاروس). جزیره بوزجه. رجوع به همین نام در قاموس الاعلام ترکی شود
جزیره ای در دریای اژه و متعلق به دولت ترک که در کنار آسیای صغیر واقع است و 6000 تن سکنه دارد و مرکز آن هم به همین نام است. (از لاروس). جزیره بوزجه. رجوع به همین نام در قاموس الاعلام ترکی شود
ناقه ای که به چراگاه کم علف راضی باشد. (از منتهی الارب) (از آنندراج). ماده شتری که به چراگاه کم علف راضی باشد. (ناظم الاطباء). ناقه که به کم ترین مرتع راضی باشد. (از اقرب الموارد)
ناقه ای که به چراگاه کم علف راضی باشد. (از منتهی الارب) (از آنندراج). ماده شتری که به چراگاه کم علف راضی باشد. (ناظم الاطباء). ناقه که به کم ترین مرتع راضی باشد. (از اقرب الموارد)
یونانی تازی گشته سرو کوهی، تبریزی، نارون سرو کوهی، صمغی که از گونه های سرو کوهی استخراج میشود و در طب قدیم مورد استعمال بوده ضمنا از آن جهت ساختن دانه تسبیح یا گردن بند استفاده میکردند از مخلوط سندروس و روغن بزرگ روغنی به نام روغن کمان حاصل میکرده اند که از آن جهت چرب کردن کمانها استفاده میشد حجرالسندروس، تبریزی، نارون
یونانی تازی گشته سرو کوهی، تبریزی، نارون سرو کوهی، صمغی که از گونه های سرو کوهی استخراج میشود و در طب قدیم مورد استعمال بوده ضمنا از آن جهت ساختن دانه تسبیح یا گردن بند استفاده میکردند از مخلوط سندروس و روغن بزرگ روغنی به نام روغن کمان حاصل میکرده اند که از آن جهت چرب کردن کمانها استفاده میشد حجرالسندروس، تبریزی، نارون
سرو کوهی، صمغی که از گونه ای سرو کوهی استخراج می شود و در طب قدیم مورد استعمال بوده ضمناً از آن در ساختن دانه تسبیح یا گردن بند استفاده می کرده اند، از مخلوط سندروس و روغن بزرک روغنی به نام روغن کمان حاصل می کرده اند
سرو کوهی، صمغی که از گونه ای سرو کوهی استخراج می شود و در طب قدیم مورد استعمال بوده ضمناً از آن در ساختن دانه تسبیح یا گردن بند استفاده می کرده اند، از مخلوط سندروس و روغن بزرک روغنی به نام روغن کمان حاصل می کرده اند