دهی است از دهستان بالا ولایت بخش حومه شهرستان تربت حیدریه. دارای 353 تن سکنه است. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و بنشن. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان بالا ولایت بخش حومه شهرستان تربت حیدریه. دارای 353 تن سکنه است. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و بنشن. شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
درختی کوتاه و خاردار با برگ های شبیه برگ بید، گل های خوشه ای سفید و خوشبو، میوه ای کوچک با پوست سرخ رنگ و مغز سفید و آردمانند شیرین که یک هستۀ دراز سخت دارد، چوب دانه، پستانک، پستنک سنجد تلخ: در علم زیست شناسی درختی با گل های بنفش معطر و میوۀ بیضی شکل و آب دار و سمی که در نواحی شمال ایران و اطراف تهران می روید. پوست و ریشه و برگ و میوۀ خشک آن در طب به عنوان مسهل و ضد کرم به کار می رود، شل سنجد، زیتون تلخ، شیطان زیتون، آزاددرخت، آزادرخت سنجد گرگان: در علم زیست شناسی عناب
درختی کوتاه و خاردار با برگ های شبیه برگ بید، گل های خوشه ای سفید و خوشبو، میوه ای کوچک با پوست سرخ رنگ و مغز سفید و آردمانند شیرین که یک هستۀ دراز سخت دارد، چوب دانه، پستانک، پستنک سنجد تلخ: در علم زیست شناسی درختی با گل های بنفش معطر و میوۀ بیضی شکل و آب دار و سمی که در نواحی شمال ایران و اطراف تهران می روید. پوست و ریشه و برگ و میوۀ خشک آن در طب به عنوان مسهل و ضد کرم به کار می رود، شل سنجد، زیتون تلخ، شیطان زیتون، آزاددرخت، آزادرخت سنجد گرگان: در علم زیست شناسی عناب
جانور پستاندار و کوچک از راسته جوندگان با پوست نرم و پرمو به رنگ کبود یا خاکستری و دم دراز و پرمو که بیشتر در جنگل ها و روی درختان به سر می برد و خوراکش دانه ها و میوه های سخت از قبیل فندق، بلوط و گردو است، پوست این حیوان سنجاب پرنده: در علم زیست شناسی نوعی سنجاب که از فراز درختان و جا های بلند مانند چتربازان به زمین فرود می آید
جانور پستاندار و کوچک از راسته جوندگان با پوست نرم و پرمو به رنگ کبود یا خاکستری و دُم دراز و پرمو که بیشتر در جنگل ها و روی درختان به سر می برد و خوراکش دانه ها و میوه های سخت از قبیل فندق، بلوط و گردو است، پوست این حیوان سنجاب پرنده: در علم زیست شناسی نوعی سنجاب که از فراز درختان و جا های بلند مانند چتربازان به زمین فرود می آید
درختی است از تیره سنجدها که نزدیک به تیره زیتونیان میباشد. درختی است کوتاه و پرخار و برگهایش شبیه برگ بید و گلهایش خوشۀ سفید یا زرد و بسیار خوشبو است. میوه اش فندقه و دارای میان بر خوراکی و آردی نسبتاً شیرین است. درخت سنجد در ایران خودرو است و چون میوه اش مطبوع است و در اکثر باغها آنرا کشت میدهند میوه های با پوست قرمز یا زرد نسبتاً درشت و مأکول از آن حاصل میکنند. درون میوۀ سنجد هستۀ درازی شبیه هسته خرما موجود است، بل، ضرع الکلبه زقوم، بستانک، غبیده، بادام نقد، چوب دانه، سرین چک. (فرهنگ فارسی معین). میوه ای است شبیه به عناب. (فرهنگ رشیدی). غبیراء. (السامی) (بحر الجواهر) (تحفۀ حکیم مؤمن) : چو شب کرد بر آفتاب انجمن کدوی می و سنجد آورد زن. فردوسی. فضل طبر خون نیافت سنجد هرگز گرچه بدیدن چون سنجد است طبرخون. ناصرخسرو. آبی و امرود و آلچه بتازی زعرور گویند و خرمای قسب و سنجد که غبیرا گویند... طبع را خشک کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). یک کنجدش نگنجد در سینه گنج ثوران یک سنجدش نسنجد در دیده ملک بربر. خاقانی. میوه بر میوه سیب و سنجد و نار چو طبر خون دلی طبرزدوار. نظامی. اگر مزرعۀ دنیا را با قطاع به سگ داری دهد در چشم مکرمت او آن وزن سنجدی نسنجد. (المضاف الی بدایع الازمان). - سنجد تلخ، درختی است از تیره سماقیان که دارای گلهای بنفش و معطر میباشد و میوۀ آن دارای پوست سمی است. منشاءاین درخت را نواحی شرقی هندوستان و ایران ذکر کرده اند. ولی امروز اکثر نقاط آسیا و جنوب اروپا و شمال آفریقا فراوان میروید. میوه اش شفت و آبدار است. پوست ریشه و برگ و میوۀ درخت مذکور را در تداوی بعنوان رفع کرم مصرف مینمایند، بعلاوه دارای خاصیت مسهلی نیز میباشد. (فرهنگ فارسی معین). این درخت ندرتاً در جنگلهای طالش، ولی در فلاتهای جنوبی البرز فراوان است و در کرج و گچسر آن را کام نامند. کهام. کاآم. زیتون تلخ. درخت زیتون تلخ. شال پستانه. شال زیتون. شال سنجد. آزاد درخت. آزارخت. (گل گلاب). آزاده رخت. زن زلخت. ورجوع به زن زلخت شود. (فرهنگ فارسی معین). قیقب. شوک القصارین. - سنجد آردک. - سنجد تلخه، کثات. - سنجد جیلان، سنجدگیلان. عناب. سنجد گرگانی. - سنجد خراسانی، عناب. - سنجد رازی. (شعوری ج 2 ص 100). - سنجد صحرایی، کام. (فرهنگ فارسی معین). - سنجد کرجی، بلغت اصفهانی بار درخت نیم است. - سنجد کلاغی، غبیرا. - سنجد گرجی، کنار. سدر. (فرهنگ فارسی معین). - سنجد گرگان، عناب. (از فرهنگ فارسی معین) : سنجد گرگان بدو نیمه شده نقطه بسرمه بر یک یک زده. رودکی. - سنجد گرگانی، جیلان. غبیرا. چیلان. (صحاح الفرس). پستانک. پستنک. - سنجد هندی، ثمر مولوسری است. (فهرست مخزن الادویه)
درختی است از تیره سنجدها که نزدیک به تیره زیتونیان میباشد. درختی است کوتاه و پرخار و برگهایش شبیه برگ بید و گلهایش خوشۀ سفید یا زرد و بسیار خوشبو است. میوه اش فندقه و دارای میان بر خوراکی و آردی نسبتاً شیرین است. درخت سنجد در ایران خودرو است و چون میوه اش مطبوع است و در اکثر باغها آنرا کشت میدهند میوه های با پوست قرمز یا زرد نسبتاً درشت و مأکول از آن حاصل میکنند. درون میوۀ سنجد هستۀ درازی شبیه هسته خرما موجود است، بل، ضرع الکلبه زقوم، بستانک، غبیده، بادام نقد، چوب دانه، سرین چک. (فرهنگ فارسی معین). میوه ای است شبیه به عناب. (فرهنگ رشیدی). غبیراء. (السامی) (بحر الجواهر) (تحفۀ حکیم مؤمن) : چو شب کرد بر آفتاب انجمن کدوی می و سنجد آورد زن. فردوسی. فضل طبر خون نیافت سنجد هرگز گرچه بدیدن چون سنجد است طبرخون. ناصرخسرو. آبی و امرود و آلچه بتازی زعرور گویند و خرمای قسب و سنجد که غبیرا گویند... طبع را خشک کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). یک کنجدش نگنجد در سینه گنج ثوران یک سنجدش نسنجد در دیده ملک بربر. خاقانی. میوه بر میوه سیب و سنجد و نار چو طبر خون دلی طبرزدوار. نظامی. اگر مزرعۀ دنیا را با قطاع به سگ داری دهد در چشم مکرمت او آن وزن سنجدی نسنجد. (المضاف الی بدایع الازمان). - سنجد تلخ، درختی است از تیره سماقیان که دارای گلهای بنفش و معطر میباشد و میوۀ آن دارای پوست سمی است. منشاءاین درخت را نواحی شرقی هندوستان و ایران ذکر کرده اند. ولی امروز اکثر نقاط آسیا و جنوب اروپا و شمال آفریقا فراوان میروید. میوه اش شفت و آبدار است. پوست ریشه و برگ و میوۀ درخت مذکور را در تداوی بعنوان رفع کرم مصرف مینمایند، بعلاوه دارای خاصیت مسهلی نیز میباشد. (فرهنگ فارسی معین). این درخت ندرتاً در جنگلهای طالش، ولی در فلاتهای جنوبی البرز فراوان است و در کرج و گچسر آن را کام نامند. کهام. کاآم. زیتون تلخ. درخت زیتون تلخ. شال پستانه. شال زیتون. شال سنجد. آزاد درخت. آزارخت. (گل گلاب). آزاده رخت. زن زلخت. ورجوع به زن زلخت شود. (فرهنگ فارسی معین). قیقب. شوک القصارین. - سنجد آردک. - سنجد تلخه، کثات. - سنجد جیلان، سنجدگیلان. عناب. سنجد گرگانی. - سنجد خراسانی، عناب. - سنجد رازی. (شعوری ج 2 ص 100). - سنجد صحرایی، کام. (فرهنگ فارسی معین). - سنجد کرجی، بلغت اصفهانی بار درخت نیم است. - سنجد کلاغی، غبیرا. - سنجد گرجی، کنار. سدر. (فرهنگ فارسی معین). - سنجد گرگان، عناب. (از فرهنگ فارسی معین) : سنجد گرگان بدو نیمه شده نقطه بسرمه بر یک یک زده. رودکی. - سنجد گرگانی، جیلان. غبیرا. چیلان. (صحاح الفرس). پستانک. پستنک. - سنجد هندی، ثمر مولوسری است. (فهرست مخزن الادویه)
دهی است از دهستان قوش خانه بخش باجگیران شهرستان قوچان. دارای 491 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت، مالداری، جوال بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان قوش خانه بخش باجگیران شهرستان قوچان. دارای 491 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت، مالداری، جوال بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
جانوری است معروف از موش بزرگتر و از پوست آن جانور پوستین سازند و آنرا از ترکستان آورند. (برهان). نام جانوری است که از پوست آن پوستین سازند. جانوری است در ترکستان که از پوست وی پوستین کنند. (بحر الجواهر). جانوری است بزرگتر از موش و کوچکتر از گربه، مویش در نهایت نرمی و نزاکت و از پوست آنها پوستین گرانبها سازند و این بیشتر در بلاد صقالبه و ترک باشد. (آنندراج). حیوانی است چون سمور و موی آن از سمور نرم تر است، برنگ خاکستر و از آن بطانۀ جامۀ زمستانی کنند. این کلمه به گفتۀ ثعالبی فارسی معرب است. جانورکی که پشم آن رنگ خاکستری دارد و از پوست آن جامه های موئین کنند. و رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 50 شود: و از او (از ولایت تبت) مشک بسیار خیزد و روباه سیاه و سنجاب. (حدود العالم). و از این ناحیت (تغزغز) مشک بسیار خیزد روباه سیاه و سرخ و ملمع، موی سنجاب، سمور، قاقم، فنک، سبیجه، ختو و غژغاو. (از حدود العالم چ دانشگاه تهران ص 276). تو گفتی گرد زنگار است بر آئینۀ چینی تو گویی موی سنجاب است بر پیروزه گون دیبا. فرخی. نتوان کرد از کدو گوزاب نه زریکاشه جامۀ سنجاب. عنصری. همی تا سمور است و سنجاب چین جز از آن نپوشد کسی پوستین. اسدی. تخم اگر جو بود جو آرد بر بچه سنجاب زاید از سنجاب. ناصرخسرو. به حرص خواسته ورزیم تا شود بر ما وبال خواسته چونانکه موی بر سنجاب. سوزنی. هوا پشت سنجاب بلغار گردد شمر سینۀ باز خزران نماید. خاقانی. تن سیمینش میغلطید در آب چو غلطد قاقمی بر روی سنجاب. نظامی. امیران ارمک سلاطین اطلس گزیده ز سنجاب و ابلق مراکب. نظام قاری (دیوان ص 20). ، نوعی از پوستین. (دهار). پوستین معروف خاقانی کبود. (فرهنگ رشیدی) : جنس پوستین پوشش ملوک و بازپسین پوستین ها اندر گرمی سنجاب و قاقم باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). سنجاب در بر می کنم یک لحظه بی اندام او چون خارپشتم گوئیا سوزن در اعضا میرود. سعدی. ای که پهلو بشکم داری و سنجاب و سمور آنکه بر پوستکی خفته ز حالش یاد آر. نظام قاری (دیوان ص 14). ، پوست سنجاب. (غیاث) : ز سنجاب و قاقم ز موی سمور ز گستردنیها ز کیمال و بور. فردوسی. ز باد سرد بداندیش تست پنداری که سال و ماه فلک در لباس سنجابست. ظهیرالدین فاریابی. در بر آن کسوت سنجاب نه دور از کارست آبگرمی بزمستان چه کند رغبت یار. نظام قاری (دیوان ص 14). گرچه روبه پوستینی معظمست پیش سنجابست و قاقم مسخره. نظام قاری (دیوان ص 24). ، نهالی یا لباسی که از پوست سنجاب سازند: در خوابگاه عاشق سر بر کنار دوست کیمخت خارپشت ز سنجاب خوشتر است. سعدی. خارست بزیر پهلوانم بی روی تو خوابگاه سنجاب. سعدی. خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب. حافظ. ، کنایه از سبزه، کنایه ازشب است که نقیض روز باشد. (برهان) ، دراین شعر منوچهری ظاهراً مراد سپیده و روشنی صبح است و فاعل بپوشید سپیده دم است یعنی سحرگاهان: سپیده دم از بیم سرمای سخت بپوشید بر کوه سنجابها. منوچهری
جانوری است معروف از موش بزرگتر و از پوست آن جانور پوستین سازند و آنرا از ترکستان آورند. (برهان). نام جانوری است که از پوست آن پوستین سازند. جانوری است در ترکستان که از پوست وی پوستین کنند. (بحر الجواهر). جانوری است بزرگتر از موش و کوچکتر از گربه، مویش در نهایت نرمی و نزاکت و از پوست آنها پوستین گرانبها سازند و این بیشتر در بلاد صقالبه و ترک باشد. (آنندراج). حیوانی است چون سمور و موی آن از سمور نرم تر است، برنگ خاکستر و از آن بطانۀ جامۀ زمستانی کنند. این کلمه به گفتۀ ثعالبی فارسی معرب است. جانورکی که پشم آن رنگ خاکستری دارد و از پوست آن جامه های موئین کنند. و رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 50 شود: و از او (از ولایت تبت) مشک بسیار خیزد و روباه سیاه و سنجاب. (حدود العالم). و از این ناحیت (تغزغز) مشک بسیار خیزد روباه سیاه و سرخ و ملمع، موی سنجاب، سمور، قاقم، فنک، سبیجه، ختو و غژغاو. (از حدود العالم چ دانشگاه تهران ص 276). تو گفتی گرد زنگار است بر آئینۀ چینی تو گویی موی سنجاب است بر پیروزه گون دیبا. فرخی. نتوان کرد از کدو گوزاب نه زریکاشه جامۀ سنجاب. عنصری. همی تا سمور است و سنجاب چین جز از آن نپوشد کسی پوستین. اسدی. تخم اگر جو بود جو آرد بر بچه سنجاب زاید از سنجاب. ناصرخسرو. به حرص خواسته ورزیم تا شود بر ما وبال خواسته چونانکه موی بر سنجاب. سوزنی. هوا پشت سنجاب بلغار گردد شمر سینۀ باز خزران نماید. خاقانی. تن سیمینش میغلطید در آب چو غلطد قاقمی بر روی سنجاب. نظامی. امیران ارمک سلاطین اطلس گزیده ز سنجاب و ابلق مراکب. نظام قاری (دیوان ص 20). ، نوعی از پوستین. (دهار). پوستین معروف خاقانی کبود. (فرهنگ رشیدی) : جنس پوستین پوشش ملوک و بازپسین پوستین ها اندر گرمی سنجاب و قاقم باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). سنجاب در بر می کنم یک لحظه بی اندام او چون خارپشتم گوئیا سوزن در اعضا میرود. سعدی. ای که پهلو بشکم داری و سنجاب و سمور آنکه بر پوستکی خفته ز حالش یاد آر. نظام قاری (دیوان ص 14). ، پوست سنجاب. (غیاث) : ز سنجاب و قاقم ز موی سمور ز گستردنیها ز کیمال و بور. فردوسی. ز باد سرد بداندیش تست پنداری که سال و ماه فلک در لباس سنجابست. ظهیرالدین فاریابی. در بر آن کسوت سنجاب نه دور از کارست آبگرمی بزمستان چه کند رغبت یار. نظام قاری (دیوان ص 14). گرچه روبه پوستینی معظمست پیش سنجابست و قاقم مسخره. نظام قاری (دیوان ص 24). ، نهالی یا لباسی که از پوست سنجاب سازند: در خوابگاه عاشق سر بر کنار دوست کیمخت خارپشت ز سنجاب خوشتر است. سعدی. خارست بزیر پهلوانم بی روی تو خوابگاه سنجاب. سعدی. خفته بر سنجاب شاهی نازنینی را چه غم گر ز خار و خاره سازد بستر و بالین غریب. حافظ. ، کنایه از سبزه، کنایه ازشب است که نقیض روز باشد. (برهان) ، دراین شعر منوچهری ظاهراً مراد سپیده و روشنی صبح است و فاعل بپوشید سپیده دم است یعنی سحرگاهان: سپیده دم از بیم سرمای سخت بپوشید بر کوه سنجابها. منوچهری
دهی است از دهستان رقۀ بخش بشرویۀ شهرستان فردوس. دارای 300 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، پنبه، ارزن، میوه جات و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از دهستان رقۀ بخش بشرویۀ شهرستان فردوس. دارای 300 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، پنبه، ارزن، میوه جات و شغل اهالی زراعت و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است جزء دهستان افشاریۀ بخش آوج شهرستان قزوین. دارای 149 تن سکنه. آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت، قالی و جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان افشاریۀ بخش آوج شهرستان قزوین. دارای 149 تن سکنه. آب آن از چشمه سار. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت، قالی و جاجیم بافی و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
اسم طایفه ای است از ایلات کرد که تقریباً دویست خانوار میشوند و شعب این ایل متعدد است که در مغرب کرمانشاه سکونت دارند و دارای قصبات متعدد هستند. (از جغرافیای سیاسی و طبیعی کیهان). یکی از طوایف کرد ساکن مغرب کرمانشاه از میان آنان مردانی وطن پرست برخاسته اند که مصدر خدمات دولتی و ملی شده اند و در حفظ مناطق مرزی ایران کوشیده اند. توضیح: درباره وجه تسمیۀ کلمه سنجابی یا به تلفظ محلی سنجاوی اطلاع صحیح در دست نیست جز اینکه بگفتۀ پیرمردان موقعی که در زمان محمدشاه، اردویی از این طایفه تجهیز شد و برای محاصرۀ هرات گسیل گردید، چون آستر (لباس) خانان این طایفه از پوست سنجاب بوده است رئیس اردو آنها را سنجاب پوش یا سنجابی نامیده است. عده ای هم گفته اند که چون در قدیم در این منطقه سنجاب بحدوفور یافت میشد این ناحیه را سنجابی گفته اند. (مجلۀ یادگار سال 4 شماره 6 و 7 از فرهنگ فارسی معین)
اسم طایفه ای است از ایلات کرد که تقریباً دویست خانوار میشوند و شعب این ایل متعدد است که در مغرب کرمانشاه سکونت دارند و دارای قصبات متعدد هستند. (از جغرافیای سیاسی و طبیعی کیهان). یکی از طوایف کرد ساکن مغرب کرمانشاه از میان آنان مردانی وطن پرست برخاسته اند که مصدر خدمات دولتی و ملی شده اند و در حفظ مناطق مرزی ایران کوشیده اند. توضیح: درباره وجه تسمیۀ کلمه سنجابی یا به تلفظ محلی سنجاوی اطلاع صحیح در دست نیست جز اینکه بگفتۀ پیرمردان موقعی که در زمان محمدشاه، اردویی از این طایفه تجهیز شد و برای محاصرۀ هرات گسیل گردید، چون آستر (لباس) خانان این طایفه از پوست سنجاب بوده است رئیس اردو آنها را سنجاب پوش یا سنجابی نامیده است. عده ای هم گفته اند که چون در قدیم در این منطقه سنجاب بحدوفور یافت میشد این ناحیه را سنجابی گفته اند. (مجلۀ یادگار سال 4 شماره 6 و 7 از فرهنگ فارسی معین)
بخشی از شهرستان کرمانشاه، واقع در مغرب آن شهرستان، و آن محدود است از طرف شمال ببخش روانسر، از شمال شرقی بدهستان خالصه، از مشرق بدهستان ماهیدشت، از جنوب بدهستان باوندپور، از جنوب غربی ببخش گوران و از مغرب بدهستان ولدبیگی. دارای آب و هوای بری است و مرکب از 147 آبادی، و جمعیت آن حدود 19000 تن است. مرکز بخش آبادی ’گوران’ است. اهالی از ایل سنجابی و زبان آنان کرد است. (فرهنگ فارسی معین)
بخشی از شهرستان کرمانشاه، واقع در مغرب آن شهرستان، و آن محدود است از طرف شمال ببخش روانسر، از شمال شرقی بدهستان خالصه، از مشرق بدهستان ماهیدشت، از جنوب بدهستان باوندپور، از جنوب غربی ببخش گوران و از مغرب بدهستان ولدبیگی. دارای آب و هوای بری است و مرکب از 147 آبادی، و جمعیت آن حدود 19000 تن است. مرکز بخش آبادی ’گوران’ است. اهالی از ایل سنجابی و زبان آنان کرد است. (فرهنگ فارسی معین)
درختی است از تیره سنجدها که نزدیک به تیره زیتونیان میباشد. درختی است کوتاه و پر خار و برگهاش شبیه برگ بید و گلهایش خوشه یی سفید یا زرد و بسیار خوشبوست. میوه اش فندقه و دارای میانبر خوراکی و آردی نسبتا شیرین است. درخت سنجد در ایران خودروست و چون میوه اش مطبوع است در اکثر باغها آنرا کشت میدهند و میوه های با پوست قرمز یا زرد نسبتا درشت ماکول از آن حاصل میکنند. درون میوه سنجد هسته درازی شبیه هسته خرما موجود است بل ضرع الکلبه زقوم پستانک غبیده بادام نقد چوب دانه سرین کوچک. یا سنجد تلخ. درختی است از تیره سماقیان که داری گلهای بنفش و معطر میباشد و میوه آن دارای پوست سمی است. منشا این درخت را نواحی شرقی هندوستان و ایران ذکر کرده اند ولی امروز در اکثر نقاط آسیا و جنوب اروپا و شمال افریقا فراوان میروید. میوه اش شفت و آبدار است. پوست ریشه و برگ و میوه درخت مذکور را در تداوی به عنوان دفع کرم مصرف مینماید. به علاوه دارای خاصیت مسهلی نیز میباشد زیتون تلخ درخت زیتون تلخ شال پستانه شال زیتون شال سمجد آزاد درخت آزادرخت آزاده درخت زن زلخت قیقب. یا سنجد صحرایی. کام. یا سنجد گرجی. کنار. یا سنجد گرگان. عناب
درختی است از تیره سنجدها که نزدیک به تیره زیتونیان میباشد. درختی است کوتاه و پر خار و برگهاش شبیه برگ بید و گلهایش خوشه یی سفید یا زرد و بسیار خوشبوست. میوه اش فندقه و دارای میانبر خوراکی و آردی نسبتا شیرین است. درخت سنجد در ایران خودروست و چون میوه اش مطبوع است در اکثر باغها آنرا کشت میدهند و میوه های با پوست قرمز یا زرد نسبتا درشت ماکول از آن حاصل میکنند. درون میوه سنجد هسته درازی شبیه هسته خرما موجود است بل ضرع الکلبه زقوم پستانک غبیده بادام نقد چوب دانه سرین کوچک. یا سنجد تلخ. درختی است از تیره سماقیان که داری گلهای بنفش و معطر میباشد و میوه آن دارای پوست سمی است. منشا این درخت را نواحی شرقی هندوستان و ایران ذکر کرده اند ولی امروز در اکثر نقاط آسیا و جنوب اروپا و شمال افریقا فراوان میروید. میوه اش شفت و آبدار است. پوست ریشه و برگ و میوه درخت مذکور را در تداوی به عنوان دفع کرم مصرف مینماید. به علاوه دارای خاصیت مسهلی نیز میباشد زیتون تلخ درخت زیتون تلخ شال پستانه شال زیتون شال سمجد آزاد درخت آزادرخت آزاده درخت زن زلخت قیقب. یا سنجد صحرایی. کام. یا سنجد گرجی. کنار. یا سنجد گرگان. عناب
درختی است کوتاه و پر خار، برگ هایش شبیه برگ بید و گل هایش خوشه ای سفید یا زرد، میوه اش کمی بزرگتر از فندق با پوسته قرمز رنگ و نازک و آردش نسبتاً شیرین است. بل، ضرع الکلیه، زقوم، پستانک، غبیده نیز نامیده می شود
درختی است کوتاه و پر خار، برگ هایش شبیه برگ بید و گل هایش خوشه ای سفید یا زرد، میوه اش کمی بزرگتر از فندق با پوسته قرمز رنگ و نازک و آردش نسبتاً شیرین است. بل، ضرع الکلیه، زقوم، پستانک، غبیده نیز نامیده می شود
سنجاب درخواب، مردی غریب توانگر باشد و پوست و مو و استخوان وی به خواب، مال و خواسته و گوشت او مال مردی غریب بود. اگر بیند که سنجاب را بکشت و پوست باز کرد، دلیل که مال مردی غریب را تباه کند. یا به غضب بستاند. محمد بن سیرین اگر دید سنجاب را جبه کرد و از گردن او خون روان گردید، دلیل که مال مردی غریب بستاند.
سنجاب درخواب، مردی غریب توانگر باشد و پوست و مو و استخوان وی به خواب، مال و خواسته و گوشت او مال مردی غریب بود. اگر بیند که سنجاب را بکشت و پوست باز کرد، دلیل که مالِ مردی غریب را تباه کند. یا به غضب بستاند. محمد بن سیرین اگر دید سنجاب را جبه کرد و از گردن او خون روان گردید، دلیل که مال مردی غریب بستاند.
اگر بیند که سنجد از درخت جمع میکرد، دلیل کند از مردی بدخوی مال به دست آورد. اگر دید که سنجد می خورد، دلیل که مال بر عیال نفقه کند. جابر مغربی سنجد درخواب، مال بود که به رنج به دست آورد. اگر بیند که سنجد را بخرید یا کسی بدو داد، دلیل است مال حلال به دست آورد. محمد بن سیرین دیدن سنجد به خواب بر سه وجه است. اول: مال حاصل کردن. دوم: مال به دست آوردن. سوم: منفعت از مردی ناسازگار.
اگر بیند که سنجد از درخت جمع میکرد، دلیل کند از مردی بدخوی مال به دست آورد. اگر دید که سنجد می خورد، دلیل که مال بر عیال نفقه کند. جابر مغربی سنجد درخواب، مال بود که به رنج به دست آورد. اگر بیند که سنجد را بخرید یا کسی بدو داد، دلیل است مال حلال به دست آورد. محمد بن سیرین دیدن سنجد به خواب بر سه وجه است. اول: مال حاصل کردن. دوم: مال به دست آوردن. سوم: منفعت از مردی ناسازگار.