جدول جو
جدول جو

معنی سنجد - جستجوی لغت در جدول جو

سنجد
درختی است از تیره سنجدها که نزدیک به تیره زیتونیان میباشد. درختی است کوتاه و پر خار و برگهاش شبیه برگ بید و گلهایش خوشه یی سفید یا زرد و بسیار خوشبوست. میوه اش فندقه و دارای میانبر خوراکی و آردی نسبتا شیرین است. درخت سنجد در ایران خودروست و چون میوه اش مطبوع است در اکثر باغها آنرا کشت میدهند و میوه های با پوست قرمز یا زرد نسبتا درشت ماکول از آن حاصل میکنند. درون میوه سنجد هسته درازی شبیه هسته خرما موجود است بل ضرع الکلبه زقوم پستانک غبیده بادام نقد چوب دانه سرین کوچک. یا سنجد تلخ. درختی است از تیره سماقیان که داری گلهای بنفش و معطر میباشد و میوه آن دارای پوست سمی است. منشا این درخت را نواحی شرقی هندوستان و ایران ذکر کرده اند ولی امروز در اکثر نقاط آسیا و جنوب اروپا و شمال افریقا فراوان میروید. میوه اش شفت و آبدار است. پوست ریشه و برگ و میوه درخت مذکور را در تداوی به عنوان دفع کرم مصرف مینماید. به علاوه دارای خاصیت مسهلی نیز میباشد زیتون تلخ درخت زیتون تلخ شال پستانه شال زیتون شال سمجد آزاد درخت آزادرخت آزاده درخت زن زلخت قیقب. یا سنجد صحرایی. کام. یا سنجد گرجی. کنار. یا سنجد گرگان. عناب
فرهنگ لغت هوشیار
سنجد
درختی کوتاه و خاردار با برگ های شبیه برگ بید، گل های خوشه ای سفید و خوشبو، میوه ای کوچک با پوست سرخ رنگ و مغز سفید و آردمانند شیرین که یک هستۀ دراز سخت دارد، چوب دانه، پستانک، پستنک
سنجد تلخ: در علم زیست شناسی درختی با گل های بنفش معطر و میوۀ بیضی شکل و آب دار و سمی که در نواحی شمال ایران و اطراف تهران می روید. پوست و ریشه و برگ و میوۀ خشک آن در طب به عنوان مسهل و ضد کرم به کار می رود، شل سنجد، زیتون تلخ، شیطان زیتون، آزاددرخت، آزادرخت
سنجد گرگان: در علم زیست شناسی عناب
تصویری از سنجد
تصویر سنجد
فرهنگ فارسی عمید
سنجد
((سِ جِ))
درختی است کوتاه و پر خار، برگ هایش شبیه برگ بید و گل هایش خوشه ای سفید یا زرد، میوه اش کمی بزرگتر از فندق با پوسته قرمز رنگ و نازک و آردش نسبتاً شیرین است. بل، ضرع الکلیه، زقوم، پستانک، غبیده نیز نامیده می شود
تصویری از سنجد
تصویر سنجد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

رنگی است: اگر قبل از رنگ آمیزی پارچه را خوب با آب خیس کنند و رنگ چناری بزنند سنجدی میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنجه
تصویر سنجه
(پسرانه)
نام یکی از دلاوران مازندرانی در سپاه مازندران در زمان کیکاووس پادشاه کیانی، مرکب از سنج (ریشه سنجیدن) + ه (وسیله سنجش)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سنجر
تصویر سنجر
(پسرانه)
شاهزاده، نام یکی از پادشاهان سلجوقی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساجد
تصویر ساجد
(پسرانه)
سجده کننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سنجه
تصویر سنجه
معیار، مقیاس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سنجش
تصویر سنجش
قیاس، مقایسه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ساجد
تصویر ساجد
سجده کننده
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته سنجه (وزنه) سنگه سیاه و سپید سنگی که چیزها رابدان وزن کنند وزنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنجق
تصویر سنجق
نشان، فوج، علم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنجش
تصویر سنجش
آزمودن و قیاس کردن، مقایسه، وزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنجر
تصویر سنجر
پرنده شکاری
فرهنگ لغت هوشیار
ناسازی دشمنی خوک شنگی (شنگ خرطوم) آنندراج سناد را با کرگدن برابر دانسته که درست نیست، ماده شتر تنومند پساچند آک در پساوند چون زمین و زمان دود و دید اختلاف داشتن، اختلاف، در شعر عربی اختلاف حذو و اختلاف تاسیس است و در شعر پارسی اختلاف ردیف است چنانکه گفته اند: کنی ناخوش بما بر زندگانی اگر از مادمی دوری گزینی. ردف قافیه اول الف است و ردف قافیه دوم یاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنید
تصویر سنید
پسر خوانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنود
تصویر سنود
پشت باز نهادن، برآمدن برکوه، نزدیک پنجاه رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنجر
تصویر سنجر
پرندۀ شکاری، مرد صاحب حال و وجد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنجه
تصویر سنجه
سنگی که با آن چیزی را وزن کنند، سنگ ترازو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنجد
تصویر کنجد
دانۀ روغنی کوچکی که از آن روغن گرفته می شود، گیاه یک سالۀ این دانه با گل های سفید یا قرمز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنجق
تصویر سنجق
علم، پرچم، بیرق، لوا، برای مثال وآن سنجق صدهزار نصرت / بر موکب نوبهار آمد (مولوی۱ - ۲۸۳)
در تقسیمات سابق مملکت عثمانی قسمتی از یک ولایت یا ایالت، برای مثال چو بر براق سعادت کنون سوار شدم / به سوی سنجق سلطان کامیار روم (مولوی۲ - ۵۹۸)
امیر، حاکم، سنجاق سر، برای مثال ای پرچم از برای چه سر باز کرده ای؟ / و ای سنجق از برای که گیسو بریده ای؟ (سلمان ساوجی - ۵۱۱)
سنجاق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنجد
تصویر عنجد
مویز سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنجد
تصویر کنجد
تخمی است معروف که از آن روغن گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساجد
تصویر ساجد
((جِ))
سجده کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سناد
تصویر سناد
((س))
اختلاف داشتن، اختلاف، در شعر عربی اختلاف حذو و اختلاف تأسیس است و در شعر پارسی اختلاف ردف است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنجه
تصویر سنجه
((سَ جَ یا جِ))
سنگی برای وزن کردن اشیاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنجق
تصویر سنجق
((سَ جُ))
سنجاق، سیخکی فلزی مانند سوزن که در ته آن دگمه کوچکی تعبیه شده برای وصل دو شیئی مثل پارچه به هم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنجش
تصویر سنجش
((سَ جِ))
عمل سنجیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سنجر
تصویر سنجر
((سَ جَ))
پرنده ای است شکاری
فرهنگ فارسی معین
((کُ جِ))
از گیاهان دو لپه ای روغنی است که از دانه آن روغن گرفته می شود و در صنایع مختلف از جمله صابون سازی مصرف می شود
فرهنگ فارسی معین
در علم عروض از عیوب قافیه و آن اختلاف ردف است خواه اصلی باشد یا زائد مانند زندگانی و نشینی، قدر و صبر. شاعران عرب اجتماع واو و یا را در ردف اصلی جایز می دانند و مثلاً عمود و شهود را با عمید و شهید قافیه می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنجش
تصویر سنجش
مقایسه، اندازه گیری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سند
تصویر سند
دستک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سجد
تصویر سجد
جمع ساجد، نگونیا کنندگان سرمای سخت
فرهنگ لغت هوشیار
چیزی که به ان اعتماد کنند، نوشته ای که وام یا طلب کسی را معین کند یا مطلبی را ثابت نماید
فرهنگ لغت هوشیار