- سنتی
از ساخته های نادرست فارسی گویان از سنه تازی چنبی ترا دادی (خرد ناب)
معنی سنتی - جستجوی لغت در جدول جو
- سنتی((سُ نَّ))
ویژگی آن چه که ریشه در آداب و رسوم قدیم دارد یا از قدیم رایج بوده است، سنت گرا، پیرو سنت
- سنتی
قدیمی، کهن
متضاد: مدرن، نوین، آئینی، عرفی، معمول
متضاد: مدرن، نوین، آئینی، عرفی، معمول
- سنتی
تقليديٌّ
- سنتی
Traditional
- سنتی
traditionnel
- سنتی
tradicional
- سنتی
традиционный
- سنتی
traditionell
- سنتی
традиційний
- سنتی
tradycyjny
- سنتی
传统的
- سنتی
ঐতিহ্যবাহী
- سنتی
روایتی
- سنتی
tradizionale
- سنتی
แบบดั้งเดิม
- سنتی
za jadi
- سنتی
geleneksel
- سنتی
מסורתי
- سنتی
전통적인
- سنتی
tradisional
- سنتی
पारंपरिक
- سنتی
traditioneel
- سنتی
tradicional
- سنتی
伝統的な
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه از شوخی و پلیدی احتراز نکند کسی که نظافت نداند، بیعار بیکار لش بیث غیرت بی حمیت لاابالی (در اصطلاح مشتیان مقابل لوطی)
محکمی استواری سفتی مقابل سستی نرمی، دشواری اشکال مقابل آسانی سهولت، درشتی صلابت، بخل خست، سنگدلی بیرحمی، زحمت شفقت، محنت رنج، فقر تهیدستی، آسیب بلا آفت. یا سختی دیوار دهر. حوادث روزگار، آفتاب
