جدول جو
جدول جو

معنی سنتریه - جستجوی لغت در جدول جو

سنتریه(سَ تَ ری یَ)
شهری است در غرب فیون پائین سودان آخر شهرهای مصر از نواحی واخ الثالثه. در سنتریه میوه فراوان است و انهار زیادی وجود دارد. ساکنین آن همه بربر هستند و عرب در آنجا کم است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سناریو
تصویر سناریو
فیلمنامه (Screenplay یا Script) یا سناریو (Scenario) به معنای نوشتار یا نوشته ای است که شامل داستان، دیالوگ ها، شخصیت ها، صحنه ها، و ساختار کلی یک فیلم، سریال تلویزیونی، نمایش تئاتر، یا حتی بازی ویدیویی می شود. سناریو به عنوان پایه و اساس هر پروژه ی هنری تلقی می شود که تعیین می کند چه چیزهایی در اثر نمایش داده می شود، چگونه شخصیت ها با یکدیگر رفتار می کنند، و چگونه داستان پیش می رود.
یک سناریو معمولاً شامل موارد زیر است:
۱. خلاصه (Synopsis) : یک خلاصه کوتاه از داستان که معمولاً در چند پاراگراف ارائه می شود و اصلی ترین رویدادها و تغییرات داستان را شرح می دهد.
۲. دیالوگ ها (Dialogue) : دیالوگ هایی که شخصیت ها برای بیان احساسات، افکار، و اطلاعات استفاده می کنند. دیالوگ ها برای ایجاد ارتباط و شناخت بهتر از شخصیت ها بسیار مهم هستند.
۳. شخصیت ها (Characters) : شرح کامل و توصیف شخصیت های اصلی و فرعی که در داستان حضور دارند، از جمله خصوصیات فیزیکی، روانی، و هدف های شخصیتی آن ها.
۴. صحنه ها (Scenes) : توصیف مکان ها، زمان ها، و اتفاقاتی که در طول داستان رخ می دهند و به شکل صحنه های مختلف در سناریو نمایش داده می شوند.
۵. ساختار (Structure) : نحوه ی تنظیم و ترتیب رویدادها، صحنه ها، و دیالوگ ها در طول داستان به منظور ایجاد جریان داستانی مناسب و جذاب برای بیننده.
سناریو نهایی می تواند به عنوان یک دستورالعمل برای کارگردان، بازیگران، و سایر اعضای تولید اثر هنری استفاده شود تا به شکل درست و مطلوب، داستان به تصویر کشیده شود.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
داستان یا شرح صحنه های یک فیلم که در آن بیشتر به طرح ریزی صحنه ها و مناظری که باید فیلمبرداری شود و چگونگی حرکت دوربین ها و گرفتن تصویر از هنرپیشگان توجه می شود و کارگردان از روی آن فیلم را تهیّه می کند
فرهنگ فارسی عمید
(تَنْ نو ری یَ)
تنوری. طعام یتخذ فی التنور. (بحرالجواهر). رجوع به تنوری شود
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ ری یَ)
نغزخرامی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
دهی جزء دهستان طغرود بخش دستجرد شهرستان قم، 22000گزی شمال خاور دستجرد درکوهستان، معتدل، دارای 89 تن سکنه. مذهب شیعه، زبان فارسی، آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، بنشن، انار، انجیر. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است، از طریق طغرود ماشین میرود. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ ری یَ)
صنفی از فرقۀ زیدیه منسوب به کثیر نوبی، و اسم او مغیره بن سعید و لقبش ابتر بوده است. (مفاتیح العلوم)
لغت نامه دهخدا
(ثِ یَ)
مردی ثنتایه، مردی بدخوی و بدزبان
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ یَ / یِ)
دهی است از بخش فیروزکوه شهرستان دماوند با 780 تن سکنه. آب آن از رودخانه قزقانچای و محصول آن غلات و بنشن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(مِ ری یَ)
نام فرقه ای از یهود سامری. (مفاتیح). گروهی اند از یهود که در بیت المقدس و قرایای آن ساکن می باشند و ایشان بعد از موسی به نبوت هارون و یوشعبن لون قائلند و نبوت دیگران را که بعد از ایشان بودند منکرند مگر یک پیغمبر که جایز دانسته اندکه ظاهر شود. در مال ایشان شخصی ظاهر شده بود القان نام او دعوی کرد که آن پیغمبر منم و قبیلۀ ایشان کوهی است که عظیم و غریم خوانند و گویند که آن کوه طور است و لغت ایشان غیر از لغت سایر یهود است و آن بزبان عبری نزدیک است و زعم ایشان آن است که توریه بزبان ایشان بود، یا سریانی. نقل کرده اند که اتفاق یهودبر آن است که چون حق تعالی از آفریدن آسمان و زمین فارغ شد بر عرش بخفت و یک پای خود را بر پای دیگر نهاد و بیاسود تعالی الله علواً کبیرا. (نفائس الفنون)
لغت نامه دهخدا
(تُ تَ ری یَ)
مؤنث تستری (منسوب به تستر) رجوع به دزی ذیل قوامیس عرب شود. (از معجم البلدان). شوشتری. تستری: انه کان یتجر فی الثیاب التستریه. (معجم البلدان ج 2 ص 389) ، نام گیاهی که آنرا بعربی ظفره نیز گویند. در نسخه ای از ابن بیطار ذیل ظفره آمده: و تسمی التستریهلانها کثیراً ما توجد ببلاد تستر. (دزی ج 1 ص 146)
لغت نامه دهخدا
(مِ ری یَ)
نام سال یازدهم بعثت رسول صلوات الله علیه از سیزده سال توقف آن حضرت در مکه. (مؤلف). سنۀ سامریه، نام سال یازدهم از نزول قرآن بمکه. در این سال سورۀ طه، مریم، کهف و اسری نازل شد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بِ یَ / یِ)
سیبریا. سیبری. دشتی پهناور که همه شمال آسیا را فراگرفته و از کوههای اورال (میان اروپا و آسیا) تا اقیانوس کبیر ممتد و از شمال به اقیانوس منجمد شمالی محدود است. مساحت این دشت وسیع 1238000 کیلومتر مربعاست که تمام آن دشت و هموار است. فقط در شرق آن کوههای یا بلونویئی و استانووئی و در جنوب کوههای سایان و آستایی قرار دارد. رودخانه های ’اب’ ینی سئی، لنا و آمور در آن جریان دارند که به اقیانوس منجمد شمالی میریزند. جمعیت سیبریه درحدود 25 میلیون تن میباشد که از نژادهای بومی روسهای مهاجر هستند. سیبریه از لحاظ سیاسی بچهار قسمت تقسیم میشود: 1- جمهوری یا کوتسک که پایتخت آن ایرکوتسک درکنار رود ’لنا’ قرار دارد. 2- جمهوری بوریات و مغول که مرکز آن ورخنه اودینسک است. 3- سیبریۀ غربی که پایتخت آن نووسیبرسک است. 4- سیبریۀ شرقی که پایتخت آن ایرکوتسک در کنار دریاچۀ بایکال است. سیبریه مستور از جنگل است و زغال سنگ آن یکی از مهمترین معادن زغال سنگ دنیا است. (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(هَِ ری یَ)
عطری است که در حمل آن بیداری باشد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ ریْ یَ)
قریه ای است در جانب رمله. و هانی بن کلثوم بن عبداﷲ در روزگار ولایت عمر بن عبدالعزیز در آن درگذشت. (معجم البلدان). رجوع به سافری شود
لغت نامه دهخدا
(سَ یَ)
قریۀ سختویه مشهور بسختان در خارج دروازۀ قصاب خانه شیراز از پهلوی باروی شهر میانۀ جنوب و مشرق شیراز است. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
در اصطلاح رمان نویسی، وقایع و حوادث مختلف که بوسیلۀ آنها مطلب اصلی پرورانده شود و گره یک قطعه را تشکیل دهد و بیننده را جلب کند و احساسات و عواطف را در او بیدار و تحریک نماید. (فرهنگ فارسی معین) ، گوشت استخوان را بسر دندانها بازگرفتن. (از اقرب الموارد) ، انتشال مرض، تخفیف اعراض آن و نزدیکی بهبود. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(زَمْ بَ ری یَ)
زنبری. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). گویند: زنبریه نوعی از کشتیهای بزرگ و ضخم است. رجوع به زنبری شود
لغت نامه دهخدا
(سَ تَ)
از شهرهای اسپانیا کنار نهر باجلی. (نخبه الدهر دمشقی ص 245)
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ ری یَ)
شهری است از اندلس، جایی با نعمت بسیار آبادانی و بازرگانان روم و مغرب و مصر با خواستۀ بسیار و هوای معتدل. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سمیریه
تصویر سمیریه
گونه ای کشتی ناو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتریگ
تصویر انتریگ
فتنه و فساد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناریه
تصویر قناریه
اسپانیایی تازی گشته از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنتریس
تصویر عنتریس
سرکش، خشمگین، پتیار (بلا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنصریه
تصویر عنصریه
نژاد پرستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیترین
تصویر سیترین
ویتامین پ را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنگریزه
تصویر سنگریزه
ریگ و رمل و خرده سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سناریو
تصویر سناریو
نمایشنامه مخصوص فیلم سینما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سناهیه
تصویر سناهیه
پرداخت های کاستی (کاست قسط)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنتتیک
تصویر سنتتیک
فرانسوی همدایشیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقریه
تصویر انقریه
پرند موی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انتریک
تصویر انتریک
در اصطلاح عامیانه شیطنت، دسیسه، خدعه فرانسوی دستان (دسیسه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سناریو
تصویر سناریو
((س))
فیلم نامه، داستان مخصوص فیلم سینما
فرهنگ فارسی معین
((اَ))
وقایع و حوادث مختلفی که به وسیله آن ها مطلب اصلی پرورانده شود و گره یک قطعه را تشکیل دهد و بیننده را جلب کند و احساسات و عواطف را در او بیدار و تحریک کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آنتریک
تصویر آنتریک
((تِ))
تحریک، توطئه، ماجرای هیجان انگیز در یک داستان و نمایش یا فیلم که باعث جلب توجه یا علاقه می شود
فرهنگ فارسی معین