- سنت
- ایستار، آیین
معنی سنت - جستجوی لغت در جدول جو
- سنت
- راه وروش، طریقه و قانون، آیین، رسم
- سنت
- روش، طریقه، سیرت، سرشت، طبیعت، شریعت، در فقه قول و فعل و تقریر پیغمبر اسلام، آنچه پیغمبر و صحابه بر آن عمل کرده باشند، نماز نافله
- سنت ((سُ نَّ))
- راه، روش، سیرت، آن چه که پیامبر و صحابه به آن عمل کرده باشند
- سنت
- یک صدم دلار
- سنت
- Tradition
- سنت
- традиция
- سنت
- Tradition
- سنت
- традиція
- سنت
- tradycja
- سنت
- tradição
- سنت
- tradizione
- سنت
- tradición
- سنت
- tradition
- سنت
- traditie
- سنت
- परंपरा
- سنت
- tradisi
- سنت
- تقليدٌ
- سنت
- מָסוֹרֶת
- سنت
- gelenek
- سنت
- ประเพณี
- سنت
- প্রথা
- سنت
- روایت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از ساخته های نادرست فارسی گویان از سنه تازی چنبی ترا دادی (خرد ناب)
زمین خشک بی گیاه قحط زده
فرانسوی برنهاده زبانزد فرزانی
((سُ نَّ))
فرهنگ فارسی معین
ویژگی آن چه که ریشه در آداب و رسوم قدیم دارد یا از قدیم رایج بوده است، سنت گرا، پیرو سنت
((سِ نْ تُ))
فرهنگ فارسی معین
سازمان پیمان مرکزی. اعضای این پیمان ایران، انگلستان، پاکستان و ترکیه بوده اند که در 21 اوت 1959 جانشین پیمان بغداد شد. امریکا بر این پیمان نظارت داشت، در مانورهای آن شرکت می کرد و به اعضای آن کمک نظامی می داد
((سَ تِ))
فرهنگ فارسی معین
ترکیب عنصرها یا جسم های ساده با یکدیگر، آن چه از تقابل مؤثر آنتی تز بر تز حاصل می شود، هم نهاد، هم نهاده (شیمی)
Traditional
традиционный