جدول جو
جدول جو

معنی سمیهی - جستجوی لغت در جدول جو

سمیهی
(سُمْ می ها)
دروغ باطل. سمیهاء. مثله و عفان. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سمیهی
سخنان یاوه دروغ بیهوده (باطل)
تصویری از سمیهی
تصویر سمیهی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سمیه
تصویر سمیه
(پسرانه)
نام مادر عمار یاسر که از اصحاب پیامبر (ص) بود
فرهنگ نامهای ایرانی
(عُمْ مَ ها)
بمعنی عمهی است. (منتهی الارب) (از آنندراج). رجوع به عمّهی شود
لغت نامه دهخدا
(کُمْ مَ ها)
سرگشته. یقال: ذهبت ابله کمیهی، ای رکبت رأسها و لاتدری این تتوجه. (منتهی الارب). سرگشته. یقال: ذهبت ابله کمیهی، ای لم یدر این ذهبت. (ناظم الاطباء). ذهبت ابله کمیهی، کذهبت عمّیهی ̍،یعنی ندانست که شترش کجا رفت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
بی خردی. نادانی. سفاهت
لغت نامه دهخدا
(یَ)
سیاه بودن:
صحبت ابلهان چو دیگ تهی است
از درون خالی از برون سیهی است.
سنایی.
به اندکی سیهی بر سرم سپاس نهند
بشرط آنکه دگر درد سر نیارم پیش.
انوری
لغت نامه دهخدا
(سُمْ مَ ها)
باد. اتمسفر. رجوع به سمهاء شود، مخاط شیطان. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دروغ، باطل. (منتهی الارب) (آنندراج). باطل و بیهوده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سفیهی
تصویر سفیهی
نادانی، ابلهی حماقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمیه
تصویر سمیه
مونث سمی زهر آلود، جمع سمیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمهی
تصویر سمهی
باد، اتمسفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفیهی
تصویر سفیهی
((سَ))
جهالت، نادانی، بلاهت
فرهنگ فارسی معین
چشم چرانی، هیزی
فرهنگ گویش مازندرانی