جدول جو
جدول جو

معنی سملوخ - جستجوی لغت در جدول جو

سملوخ
(سُ)
ریم گوش، آنچه از شاخهای گیاه نصی برآورده شود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مسلوخ
تصویر مسلوخ
در علم عروض ویژگی زحافی که در آن فاعلاتن به فاع تغییر یابد، سلخ، حیوانی که پوستش را کنده باشند، پوست کنده
فرهنگ فارسی عمید
(سِ)
ریم گوش. (منتهی الارب) (آنندراج). ریم گوش که بفارسی زهو گویند. (ناظم الاطباء) ، سوراخ گوش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
گیاه خاردار که نصی نیز گویند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
ریم گوش. (منتهی الارب). خاز گوش. (مهذب الاسماء). وسخ گوش. چرک گوش
لغت نامه دهخدا
(مَ)
گوسپند پوست بازکرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گوسپند و بز پوست کنده شده. (غیاث). گوسپند به کاردآمده. (مهذب الاسماء) (دهار) ، مطلق پوست کنده. پوست برکنده. حیوانی که پوستش را کنده باشند:
به تن مانندۀ روباه مسلوخ
به سر مانندۀ پتفوز نسناس.
سوزنی.
- ضفدع مسلوخ (وزغ پوست بازکرده) ، از داروها که خار و پیکان از جراحت بیرون آرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
، ماه به آخررسیده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
بازماندن گشن از گشنی. (منتهی الارب). ملاخه. (ناظم الاطباء). رجوع به ملاخه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صملوخ
تصویر صملوخ
گوشزد
فرهنگ لغت هوشیار
پوست کنده حیوانی که پوستش را کنده باشند پوست کنده: در حال خداوند تعالی حمالی را بدرخانه وی فرستاد با یک خروار آرد و یک حمال دیگر با یک مسلوخ و یک حمال دیگر باروغن و انگبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسلوخ
تصویر مسلوخ
((مَ))
حیوانی که پوستش را کنده باشند
فرهنگ فارسی معین