جدول جو
جدول جو

معنی سمرییا - جستجوی لغت در جدول جو

سمرییا
توت فرنگی صحرایی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سارینا
تصویر سارینا
(دخترانه)
خالص، پاک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مرسیا
تصویر مرسیا
(دخترانه)
ریحان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سوریا
تصویر سوریا
(دخترانه)
ثریا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سمیرا
تصویر سمیرا
(دخترانه)
عشق وزندگی سعید (دختر گندمگون)، هم صحبت شبانه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سریرا
تصویر سریرا
(دخترانه)
زیبا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مرایا
تصویر مرایا
مرآت ها، آینه ها، جمع واژۀ مرآت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرایا
تصویر سرایا
سریه ها، جنگهایی که حضرت رسول شخصاً در آن شرکت نداشته و یکی از اصحاب را به سرکردگی سپاهیان تعیین نموده، جمع سرایاها، دسته ای از لشکر، گروهی از سپاهیان، جمع واژۀ سریه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمیرا
تصویر سمیرا
گیاهی شبیه کاسنی که در طب به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
جمع واژۀ سریّه، بمعنی پاره ای از لشکر از پنج نفر تا سه صد یا چهارصد. (منتهی الارب) (آنندراج) : پس از آن معاویه سرایا را به عراق فرستاد. (مجمل التواریخ و القصص ص 292)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
موضعی است در راه مکه مظمه. (جهانگیری). موضعی است دو منزلی در طریق مکه بعد از ’ثور’ وپیش از ’حاجر’ واقع شده است. گویند در اطرافش کوه هاو بیشه ها یافت شود. (از معجم البلدان) :
وز پی خضر و پر روح القدس چون خط دوست
در سمیرا سدره بر جای مغیلان دیده اند.
خاقانی.
رجوع به نزهه القلوب ص 176 شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام عمه شیرین و ترجمه مهین بانو است. (آنندراج). مهین بانو عمه شیرین باشد. (برهان) (فرهنگ رشیدی) :
سمیرا نام داردآن جهانگیر
سمیرا را مهین بانو است تفسیر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
شاخی که بدان حجامت کنند. (برهان) (فرهنگ رشیدی). شاخ حجامت. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
به لغت زند و پازند ماهتاب را گویند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). هزوارش کمریا، پهلوی، اغام (ایام) به معنی ’هنگام’ و به معنی قمر (ماه) هم گرفته اند. (از حاشیه برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
به یونانی به معنی ریحان است. (از مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
این کلمه را امروءالقیس در شعر خود آورده است و احتمال میرود عربی نباشد. (از المعرب جوالیقی).
- أبومرینا، یک قسم ماهی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- بنومرینا، گروهی اند از اهل حیره. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَ مُ ری یَ)
شترانی که درخت طلح راچرا کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ حَیْ یا)
تیرانداز. (منتهی الارب). مرحی. (ناظم الاطباء). رجوع به مرحی شود
لغت نامه دهخدا
(سُ مَ ری یَ)
نوعی از کشتی. (آنندراج) (منتهی الارب) : رای تفرقهم رکب سمیریّه و اخذمعه طبیباً. (کامل ابن اثیر ج 7 ص 101) ، نوعی مسکوک که مردی یهودی بنام سمیر سکه می زد: ضرب دراهم اسلامیه را مردی از یهود که از اهل تیماء و مسمی بسمیر بود مینمود و بدین سبب دراهم مضروب وی را سیمیریه می نامیدند. (رسالۀ اوزان و مقادیر مقریزی)
لغت نامه دهخدا
رجوع به بردیا، گئومات، ایران باستان ج 1 ص 517، 523، 480، 465، 521، 523، 522، 518، 520، 531 و 526 شود
لغت نامه دهخدا
در حدودالعالم چ دانشگاه ص 171 و چاپ سید جلال الدین تهرانی این کلمه بدین صورت آمده که بظاهر همان ’کفربیا’ است. رجوع به کفربیا در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
تلفظ عامیانۀ آمریکا و این نوع تلفظ اخیراً بیشتر معمول شده است چنانکه گویندگان رادیو ایران نیز گاهی این تلفظرا بکار می برند. در نوشته های نویسندگان معاصر نیز اغلب این شکل بکار رفته است. و رجوع به آمریکا شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
رگها که از شیر پر شود و ریزد. (از منتهی الارب). عروقی که ممتلی از شیر گردد و از آنها شیر بیرون تراود. (از بحر الجواهر) ، جمع واژۀ مرآت و مرآه، به معنی آینه است. (از منتهی الارب) (از مهذب الاسماء). رجوع به مرآه شود، جمع واژۀ مری ّ است. (از ناظم الاطباء). رجوع به مری شود، جمع واژۀ مرآی است. (از ناظم الاطباء). (از فرهنگ فارسی معین). مناظر. دیدارها. منظره ها. رجوع به مرئی ̍ و مرآی شود.
- علم مناظر و مرایا. رجوع به مناظر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سمرا
تصویر سمرا
مونث اسمر زن گندم گون
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مرآه، آیینه ها، جمع مرآه، دیدگاه ها چشم اندازها جمع مراآت (مرآه) آیینه ها، جمع مرئی منظرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمایا
تصویر سمایا
جمع سما، آسمان ها
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته سرای، کاخ، دیوان در برخی از کشورهای تازی گروهی از لشکر (از 5 تا 300 و 400 تن)، لشکری که پیغامبر (ص) بذات خویش در آن نباشد و به سر کردگی یکی از صحابه فرستاده شده باشد مقابل غزوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمیریه
تصویر سمیریه
گونه ای کشتی ناو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرایا
تصویر مرایا
((مَ))
جمع مرآه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمایی
تصویر سمایی
((سَ))
آسمانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمیرا
تصویر سمیرا
((سُ))
مصغر سمراء. زن گندم گون
فرهنگ فارسی معین
به تعجیل، به سرعت، به شتاب، زود، فورا
متضاد: به کندی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ابرهای پراکنده ی آسمان، آسمان نیمه ابری
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی
خر مهره
فرهنگ گویش مازندرانی