معنی سمری - جستجوی لغت در جدول جو

سمری

لغت نامه دهخدا

سمری

لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سمیر — تصویر سمیر

(پسرانه)

قصه گو

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از سوری — تصویر سوری

(دخترانه)

سرخ رو، نام دختر اردوان پنجم، گل سرخ

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از قمری — تصویر قمری

(دخترانه)

نام پرنده ای کوچکتر از کبوتر، یاکریم

فرهنگ نامهای ایرانی

تصویری از سمعی — تصویر سمعی

آنچه از راه گوش ادراک می شود، شنیداری

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از غمری — تصویر غمری

نا آزموده کاری، نادانی، بی خردی، برای مثال هر آن کس که دارد روانش خرد / جهان را به غمری همی نسپرد (فردوسی - ۶/۸۵)

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از سماری — تصویر سماری

کشتی، جهاز، سفینه، کشتی کوچک، برای مثال حاسد چو بیش باشد بهتر رود سعادت / چون باد بیش باشد بهتر رود سماری (منوچهری - ۱۱۲)

فرهنگ فارسی عمید

تصویری از جمری — تصویر جمری

شخص پست، سفله و بی اصل

فرهنگ فارسی عمید

(سَ مُ ری یَ)

شترانی که درخت طلح راچرا کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)

لغت نامه دهخدا

(اَ مَ)

اسمر بودن. گندمگون بودن. تیره رنگ بودن:
مه قدم و فلک ردا وز تف آفتاب و ره
چهره چو ماه منخسف یافته رنگ اسمری.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 422)

لغت نامه دهخدا

تصویری از ساری — تصویر ساری

اثر کننده و در رونده به همه اجزای چیزی، سرایت کننده

فرهنگ لغت هوشیار

از مردم سامر یا سامره و آن که در زمان موسی گوساله سخنگو را ساخت از آن جاست منسوب به سامره، از مردم سامره

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سیری — تصویر سیری

عدم رغبت به طعام، پری و سرشاری

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سوری — تصویر سوری

سرخ رنگ، گل سرخ

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سومری — تصویر سومری

منسوب به سومر از مردم سومر اهل سومر، زبان مردم سومر

فرهنگ لغت هوشیار

شناوی شناویک منسوب به سمع آنچه که از راه گوش درک شود: تعلیمات سمعی و بصری

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سموی — تصویر سموی

منسوب به اسم شیئی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سمهی — تصویر سمهی

باد، اتمسفر

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سمیر — تصویر سمیر

زمانه و روزگار

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سفری — تصویر سفری

منسوب به سفر: لوازم سفری، عازم سفر مسافر: هزار مرد سفری گشتند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سکری — تصویر سکری

مونث سکران مست زن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سغری — تصویر سغری

کفل اسب و دیگر چارپایان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سماری — تصویر سماری

سفینه و کشتی و جهاز را گویند

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سمرا — تصویر سمرا

مونث اسمر زن گندم گون

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سمرت — تصویر سمرت

گندم گون بودن، گندم گونی

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سمره — تصویر سمره

گندمگون بودن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سخری — تصویر سخری

مطیع و فرمانبردار

فرهنگ لغت هوشیار

سپیده دم، پسشام خوراکی است که در رمضان پیش از بامداد خورند و درست آن در تازی سحور است منسوب به سحر، غذایی که روزه داران بهنگام سحر خورند (در ماه رمضان و جز آن)

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از تمری — تصویر تمری

آراسته شدن

فرهنگ لغت هوشیار

منسوب به امر یا وجه امری. آنست که کار را بطور حکم و فرمان و خواهش بیان کند: برو بروید بگو بگویید. امر منفی را (نهی) گویند و جزو وجه امری بشمار میرود: مرو مروید

فرهنگ لغت هوشیار

آخر و تمام وانتها بسر رسیدن و تمام شدن و به آخر رسیدن، تمام شده، پایمال و ناچیز

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سمرج — تصویر سمرج

پارسی تازی گشته سه مرت سه باره سه باره باژ گرفتن

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از سمعی — تصویر سمعی

شنیداری

فرهنگ واژه فارسی سره

از توابع دهستان بندپی بابل

فرهنگ گویش مازندرانی